جستجوی پیشرفته
بازدید
36719
آخرین بروزرسانی: 1399/04/22
خلاصه پرسش
چگونه بین امتحان و عذاب الاهی فرق بگذاریم؟
پرسش
کدام یک از مصائب و سختی‌‏هاى دنیا را ابتلای الاهى بدانیم و کدام یک را عقوبت کار ناپسند خویش؟ راه تمییز کدام است؟
پاسخ اجمالی

برخى از امور قطعاً جزو ابتلائات و امتحان‌‏هاى الاهى است تا موضع‌گیرى انسان در مقابل آنها روشن شود و آن موضع‌گیری‌ها و برخورد او با آن حوادث، سبب شکل‌گیری شخصیت حقیقى و باطنى او گردد. نیز در پى بروز ملکات و نیات درونى در مقابل این حوادث؛ مؤمن و کافر و منافق از یکدیگر متمایز شوند. از جملۀ این امور است: مرگ و زندگی، فقر و غنا، عقل و شهوت، انبیا و اوصیا از یک‌سو، خناسان و شیاطین از سوى دیگر، نقد بودن دنیا و نسیه بودن آخرت، اختلافات تکوینى افراد از حیث نژاد و استعداد و...، وجود شرور و موجودات موذى و مضّر و... .

انسان چه بخواهد و چه نخواهد و چه صالح باشد و چه ناصالح، باید این امتحانات را پشت سر نهد. لکن بلایایى که در پى گناه و به عنوان مجازات و کیفر پیش می‌‏آیند، باعث بیداری انسان و ترک گناه و طلب استغفار گشته و صبر و تحمل آنها سبب آمرزش گناهان می‌‏گردد؛ چرا که انسان به نفس خود بصیر است، می‌‏تواند خطاى خود را تشخیص دهد و پیش آمدن آن مشکل در پى آن گناه، علامت تشخیص آن از سایر ابتلائات می‌‏باشد.

پاسخ تفصیلی

انسان طبیعتاً به گونه‌‏اى است که اگر به خود وانهاده شود و هیچ مشکل و سختى خاصى نداشته باشد، به خود مغرور شده و به تکبر و استکبار کشیده خواهد شد، از عواقب سوء عمل‌کرد خود و پیشامدهاى بعدى غافل می‌‏شود. براى پیش‌گیرى از این معضل، حکمت الاهى اقتضا نموده است که زندگى دنیوى انسان همراه با ضعف‌‏ها و گرفتاری‌‏ها و مشکلاتى طبیعى، یا خود ساخته انسان باشد؛ از این‌رو حوادثى؛ مانند بیماری‌‏ها، مرگ و معلولیت‏‌ها، فقر و غنا، سیل و زلزله و طوفان و آتش‌فشان، حشرات موذى و حیوانات درنده و ... را بر جسم انسان محیط نموده و نفس او را با عقل و شهوت، هادیان الاهى از یک‌سو، و شیطان و خناسان انسى از سوى دیگر، و محدودیت در دنیا و لزوم علم و ایمان به غیب درگیر نموده است. مقابله‌ی انسان با معضلات جسمانى و نفسانی‌‏اش شکل‌دهنده شخصیت و هویّت او می‌‌‏گردند. عقل و فطرت از درون و انبیا و اولیای الاهى از بیرون، هدایت‌گر او به سوى موضع‌گیرى صحیح و دست‌یابى به کمال انسانیت‌‏اند، و شهوات حیوانى و امیال و آروزهاى دراز از درون و شیاطین جنى و انسى از بیرون رهزن سعادت اویند، تا گل سر سبد آفرینش خود راه خود را برگزیند؛ زیرا قضاى الاهى بر اختیار او قرار گرفته و انسان گریزى از این امور ندارد!

از این‌رو باید گفت: کل عالم هستى با همۀ نعمات و بلاهایش صحنۀ امتحان و ابتلای انسان است، و بلایاى او نیز در واقع نعمت و سبب امکان انتخاب و بالتبع تعالى و ترقى نفس او در دنیا و آخرت‌اند و اگر این معضلات نبودند، ترقى و تعالى هم براى انسان محال می‌‏نمود.

در این میان سهم اولیاء الله از بلایا بیشتر است؛ زیرا ایشان براى تعالى و ترقى مستعدترند. بلایایى که براى انبیا و اولیا پیش می‌‏آید، منتج چند امر است:

  1. تقویت اراده و نفوس ایشان و گسترش سعۀ وجودى آنها و تقویت ولایت تکوینى ایشان،
  2. ارتقای درجات ایشان در منازل آخرت،[1]
  3. تنفر هر چه بیشتر ایشان از دنیا و تبعات آن و رغبت بیشتر آنها به آخرت و آنچه نزد خداوند برایشان مهیا می‌‏گردد.
  4. تکثیر در تضرع و الحاح و التجا به حق و یاد خدا و کسب زاد و توشه بیشتر براى آخرت.

البته خود اوَلیا نیز با رضایت و طیب خاطر از این بلایا استقبال می‌‏کنند و با پیش آمدن این گرفتاری‌‏ها بر یقین و ایمان و رضایشان افزوده می‌‏شود و به خدا و ملاقات او شوق بیشترى پیدا می‌‏کنند؛ زیرا پشت سر نهادن هر امتحانى، ارتقای رتبه‏‌اى را در پى دارد و عمر کوتاه دنیا در برابر آخرت، و بلایاى این‌جا در مقابل نعمات پایدار آن اصلاً قابل مقایسه نیست. اگر نظرى کوتاه به کربلاى سال 61 هجرى بیفکنیم نمونه‌‏هایى بارز از این عشق بازی‌‏ها را می‌‏یابیم.

اما آنانى که ظرفیت کمترى دارند، تنها به اندازه مکتسبات و توان و کشش آنها مورد امتحان واقع می‌‏شوند، و اگر از آن امتحان سرافراز بیرون آمدند، نوبت به امتحان‏‌هاى بعدى می‌رسد.

گفتنی است که امتحان همه به یک نحو نیست. یکى به فقر امتحان می‌‏شود و دیگرى به غنا،[2] یکى به مصیبت امتحان می‌‏شود و دیگرى به وفور نعمت،یکی با داشتن فرزند و دیگری با محروم بودن از نعمت فرزند، یکى با عافیت و دیگرى به امراض و یکى به علم و موفقیت‏‌هاى علمى و دیگرى به توفیق عبادت و ریاضت! و ممکن است یک انسان گاهى به این آزموده شود و گاه به آن، و این بستگى به این دارد که خود را مهیاى کدام آزمون کرده باشد. البته این آمادگی نتیجه‌ی سوابق عمل‌کرد او است. چه بسا خود نیز به آن آگاه نباشد. ابتلائاتى که ذکر آنها گذشت فراگیرند و هر انسانى به نوعى با آن درگیر است و گریزى از آن ندارد.[3] لکن برخى ابتلائات در پى تخلفات انسان و سرپیچى او از فرامین الاهى پیش می‌‏آید، تا او را تنبیه نموده و متوجه خطاى خود نماید. این‌گونه ابتلائات تنها براى غیر معصومین‏ مورد پیدا می‌‏کند؛ زیرا آنان از هرگونه عصیان منزه‌‏اند؛ لذا آمرزش گناهان ایشان به واسطۀ این ابتلائات معنا ندارد.

در مورد دیگران نیز چند گونه تحقق می‌‏یابد:

الف) عذاب مقطعى و کوتاه که به جهت تنبیه ایشان و دفع غرور و تکبر از آنها و سوق دادن آنها به سوى تضرع به درگاه الاهى و ذکر و یاد خدا است و حجت را بر انسان تمام می‌‏کند![4]

ب) عذاب امهال و استدراج: براى کسانى که لجبازند و دست از غرور و استکبار خود بر نمی‌‏دارند، اینان با غرق شدن در نعمات دنیوى، وجود خدا و قیامت و مرگ، و کرامت انسان را فراموش می‌‏کنند.[5]

ج) عذاب استیصال: در اوج غرور و تکبر آنها، عقوبت الاهى آنها را فراگرفته و یک‌سره آنان را وارد جهنم برزخى می‌‏نماید، تا قیامت نیز به عذاب اخروى واصل شوند.[6]

نوع اول خود نعمت الاهى است و سبب بیدارى و هشیارى انسان در طول عمر ایمانى خویش می‌‏گردد و صبر انسان بر این ناملایمات و استغفار و تضرع و انابه او سبب محو سیئات او و تبدیل شدن آنها به حسنات و ارتقای درجه‌ی او نزد خدا می‌‏گردد و غفلت و بی‌خبرى را از او دور می‌‏کند. و در نهایت او را از قهر و غضب اخروى خداوند رهانیده و مقرب درگاه الاهى می‌‏نماید، اما آن دو نوع دیگر، عذاب الاهی هستند که در دنیا دامن‌گیر طاغیان و عنودیان می‌‏گردد، اگرچه ظاهراً در اوج خوشى و رفاه، زندگى کنند.

به تعبیر قرآن: "هر انسانى اگر عذر و بهانه را کنار نهد، بر نفس خویش بصیر است".[7] و بهتر از هر کسى بر نیات و اهداف و اعمال خویش آگاه است و اگر منصفانه بنگرد و از توجیهات و افکندن تقصیرات بر دوش دیگران دست بردارد، می‌‏تواند بر صواب یا بر خطا بودن خویش را دریابد؛ از این‌رو اگر در پى قصد سوء یا عصیانى بلایى برایش پیش آمد، نشان آن است که خدا به او عنایت دارد و با این کار قصد دارد تا او به خود آید و دست از نیات سوء و کردار ناشایست بردارد، که اگر شکر این نعمت(بلا و تنبیه) را نهاد و از آن امور دست کشید، رحمت و نعمت‌های الاهى او را فرا می‌‏گیرد و ارشادات و الهامات الاهى او را از راه ناصواب آگاه و از کار ناپسند باز می‌‏دارد،[8] اما اگر نسبت به اوامر و نواهى الاهى بی‌تفاوت و نسبت به هشدارها و اتمام حجت‌‏هاى خدا بی‌اعتنایى نمود، خدا نیز او را به خود وا می‌‏نهد و او را از تنبهات محروم و در رفاه و آسایش غرق می‌‏کند تا تدریجاً به طور کلى از خدا و رحمت او فاصله گرفته و مستحق عقاب دایم گردد.(استدراج).

خلاصه این‌که: دنیا و مادیات و زرق و برق آنها و جمیع حوادث آن، امتحان و ابتلای الاهى نسبت به انسان هستند، تا برخورد و درگیرى با آنها سبب تکوّن شخصیت و هویت او و ارتقای انسانیت او شوند،- اگر به طور بهینه از آنها بهره‌‏ور گردد و از رهنمود انبیا بهره جوید تا عکس العمل مناسب را در مقابل آنها داشته باشد،- لکن اگر به خطا رفت، چندین بار گوشمالى می‌‏شود تا دست از لجبازى و عناد بردارد، اما اگر متنبه نشد یا دچار عذاب استیصال می‌‏شود و یا دچار عذاب استدراج.[9]


[1]. ر. ک. نمایه: معناى ولایت، سؤال 128 (سایت: 1068).

[2]. ر. ک: «فقر، غنا و قناعت از دیدگاه اسلام»، 16916.

[3]. محمد، 31؛ انبیا، 35؛ بقره، 155 و ... .

[4]. اعراف، 68 ، 94 - 90.

[5]. مؤمنون، 53 - 56؛ اعراف، 182 -183.

[6]. فصلت، 50 ، 16، 27.

[7]. قیامة، 14- 15.

[8]. انفال، 26؛ عنکبوت، 69؛ بقره، 282.

[9]. تفاسیر مختلف، ذیل آیات مذکور در پاورقی‌‏ها؛ امام خمینى، شرح چهل حدیث، ص 236 - 246، 589، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار، 1376ش؛ مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن (راه و راهنماشناسى)، ج 4 - 5، ص 115- 153.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها