لطفا صبرکنید
بازدید
36432
36432
آخرین بروزرسانی:
1391/10/28
کد سایت
fa23929
کد بایگانی
28500
نمایه
وجه تسمیه و شأن نزول سوره حجر
طبقه بندی موضوعی
تفسیر
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
دلیل نامگذاری سوره حجر به این نام و و شأن نزول آن چیست؟
پرسش
وجه تسمیه و شأن نزول سوره حجر چیست؟
پاسخ اجمالی
برای این سوره به صورت کلی شأن نزولی نقل نشده است.
نام این سوره از آیه هشتاد: «وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلین» که در باره «اصحاب حجر» (قوم صالح) سخن مىگوید انتخاب شده است؛ چرا که در این سوره پنج آیه در باره اصحاب حجر است، و تنها سورهاى است که از قوم صالح به عنوان اصحاب حجر نام مىبرد. «اصحاب حجر» عبارتاند از قوم ثمود، یعنى قوم صالح پیامبر(ع)، و حجر اسم شهرى بود که در آن زندگى مى کردند.
در مورد علت این نامگذاری برخی میگویند؛ حجر نام شهری بود که قوم ثمود در آن ساکن بودند.[1] آنها را اصحاب حجر گفتهاند؛ زیرا در آنجا مسکن داشتند. همان طورى که اعراب بادیه نشین را «اصحاب بادیه» میگویند.[2]
راغب اصفهانی میگوید: «و سمّی ما أحیط به الحجارة حِجْراً، و به سمّی حجر الکعبة و دیار ثمود، قال تعالى: «کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ»[3]
به نظر میرسد با توجه به آیه: «و آنان خانههاى امن در دل کوهها مىتراشیدند»،[4] قول راغب قوىتر باشد؛ زیرا حجر محلّى محصور از سنگها است و چون آنها از کوهها خانه میتراشیدند و خانههایشان محصور از سنگها بود، اصحاب حجر خوانده شدند؛ یعنى مردمی که در محلّ احاطه شده از سنگ زندگى میکردند.[5]
گفتنی است؛ حجر شهری بود میان مدینه و شام در منطقه «وادى القرى» و در جنوب «تیمه» که امروز تقریباً اثرى از آن نیست. این شهر در گذشته یکى از شهرهاى تجارى عربستان بود. [6]
«أَصْحابُ الْحِجْرِ»، همان قوم سرکشى بودند که در سرزمین حجر زندگى مرفهى داشتند و حضرت صالح(ع) براى هدایت آنها مبعوث شد، در حالیکه آنها فرستادگان خدا را تکذیب کردند: «وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ».[7]
قرآن اصحاب حجر را جزو جمعیتهایى معرفی میکند که تمام پیامبران را تکذیب مىکردهاند، با اینکه خود معاصر حضرت صالح بودند؛ دلیلش این است که دعوت همه انبیا به یک چیز بود، پس اگر کسى یکى از پیامبران الهی را تکذیب کند، گویا همه آنها را تکذیب کرده است.[8]
نام این سوره از آیه هشتاد: «وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلین» که در باره «اصحاب حجر» (قوم صالح) سخن مىگوید انتخاب شده است؛ چرا که در این سوره پنج آیه در باره اصحاب حجر است، و تنها سورهاى است که از قوم صالح به عنوان اصحاب حجر نام مىبرد. «اصحاب حجر» عبارتاند از قوم ثمود، یعنى قوم صالح پیامبر(ع)، و حجر اسم شهرى بود که در آن زندگى مى کردند.
در مورد علت این نامگذاری برخی میگویند؛ حجر نام شهری بود که قوم ثمود در آن ساکن بودند.[1] آنها را اصحاب حجر گفتهاند؛ زیرا در آنجا مسکن داشتند. همان طورى که اعراب بادیه نشین را «اصحاب بادیه» میگویند.[2]
راغب اصفهانی میگوید: «و سمّی ما أحیط به الحجارة حِجْراً، و به سمّی حجر الکعبة و دیار ثمود، قال تعالى: «کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ»[3]
به نظر میرسد با توجه به آیه: «و آنان خانههاى امن در دل کوهها مىتراشیدند»،[4] قول راغب قوىتر باشد؛ زیرا حجر محلّى محصور از سنگها است و چون آنها از کوهها خانه میتراشیدند و خانههایشان محصور از سنگها بود، اصحاب حجر خوانده شدند؛ یعنى مردمی که در محلّ احاطه شده از سنگ زندگى میکردند.[5]
گفتنی است؛ حجر شهری بود میان مدینه و شام در منطقه «وادى القرى» و در جنوب «تیمه» که امروز تقریباً اثرى از آن نیست. این شهر در گذشته یکى از شهرهاى تجارى عربستان بود. [6]
«أَصْحابُ الْحِجْرِ»، همان قوم سرکشى بودند که در سرزمین حجر زندگى مرفهى داشتند و حضرت صالح(ع) براى هدایت آنها مبعوث شد، در حالیکه آنها فرستادگان خدا را تکذیب کردند: «وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ».[7]
قرآن اصحاب حجر را جزو جمعیتهایى معرفی میکند که تمام پیامبران را تکذیب مىکردهاند، با اینکه خود معاصر حضرت صالح بودند؛ دلیلش این است که دعوت همه انبیا به یک چیز بود، پس اگر کسى یکى از پیامبران الهی را تکذیب کند، گویا همه آنها را تکذیب کرده است.[8]
[1]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 528، ناصر خسرو، تهران، 1372ش؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 185، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق.
[2]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 528.
[3]. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 220، واژه «حجر».
[4]. حجر، 82، «وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ».
[5]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 2، ص 108، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1371 ش.
[6]. حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 4، ص 482، دارالفکر، بیروت، بی تا؛ لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تحقیق، حسینی ارموی (محدث)، میر جلال الدین، ج 2، ص 685، دفتر نشر داد، تهران، چاپ اول، 1373ش؛ بانو امین، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 7، ص 15، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361ش؛ ؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج11، ص 122، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش.
[7]. حجر، 80.
[8]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 528؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 185.
نظرات