لطفا صبرکنید
بازدید
68339
68339
آخرین بروزرسانی:
1393/10/25
خلاصه پرسش
مسئله جانشینی حضرت امام علی(ع) اولین بار در چه زمانی مطرح شد؟
پرسش
مسئله جانشینی حضرت امام علی(ع) اولین بار در چه زمانی مطرح شد؟
پاسخ اجمالی
بنابر اعتقاد شیعیان، امام علی(ع) جانشین پیامبر اسلام(ص) بوده و این جانشینی ادله قرآنی و غیر قرآنی بسیاری دارد.[1] حتی برخی از روایات بیان داشتهاند که در کتاب مقدس نیز به خلافت امام علی(ع) اشاره شده است.[2]
اما در اینکه اولین بار چه زمانی پیامبر(ص) این مسئله را بیان کردند، با جستوجویی که ما انجام دادهایم، پیامبر(ص) برای اولین بار و به صورت عمومی در جلسهای که با اقوام خود داشت و آنها را به اسلام دعوت کرد، بوده است. این جلسه به داستان «یوم الدار» معروف بوده و در همان روزهای نخستین آغاز تبلیغ عمومی پیامبر اکرم(ص) بود که مشروح آن در ذیل آمده است:
«در آن هنگام که آیه مبارکه: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»[3] نازل گردید، رسول اکرم(ص) فرزندان عبد المطلب را که جمعاً چهل تن بودند، در خانه ابوطالب جمع کرد. ... پس از صرف غذا، رسول خدا(ص) رو به جمع حاضر نمود و مأموریت خویش را ابلاغ و انذار الهى را آغاز کرد و فرمود: بدانید که خداى متعال، مرا به سوى شما فرزندان عبدالمطلب خصوصاً و به سایر مردم، عموماً مبعوث نموده، ... هم اکنون شما را به دو کلمهاى که بر زبان سبکبار، امّا در میزان عمل سنگین و پُربار است دعوت میکنم، شما به وسیله این دو کلمه، زمام امور عرب و عجم را به دست گرفته و امتهاى مختلف در اطاعت و انقیاد شما در خواهند آمد، از آتش دوزخ نجات یافته و به بهشت وارد خواهید شد آن دو کلمه یکى شهادت به وحدانیّت خداى متعال و دیگرى گواهى به رسالت و پیامبرى من است. هر کدام از شما که در این امر خطیر، مرا اجابت نماید و در پیشرفت برنامههاى آن وزیر و همگام با من باشد؛ او برادر، وصى، وزیر، وارث و جانشین بعد از من خواهد بود، از آن جماعت حتى یک نفر به وى جواب مثبت نداد. على(ع) فرمود: من که از همه، عمرم کمتر بود، از جاى برخاسته عرض کردم یا رسول اللَّه! افتخار این فرمان را به من واگذار کنید، رسول خدا(ص) فرمود: بنشین، ببینم دیگران چه مىگویند؛ براى نوبت دوّم سخن را تکرار نموده، باز هم همگى خاموش بودند و جوابى ندادند، بار دیگر از جاى برخاستم و فرمان وى را اجابت نمودم، باز مرا به نشستن امر نمود براى سوّمین بار سخن را اعاده نمود در این مرحله نیز همگى مُهر خاموشى بر لب زده و جواب ندادند، این بار نیز فقط من از جا برخاستم و آمادگى خود را اعلام کردم، رسول خدا(ص) فرمود: یا على! در جاى خود باش همانا تو وصى، برادر، وزیر، وارث و جانشین منى همین که سخن رسول خدا(ص) به پایان رسید، آن جماعت در حالى که خنده تمسخر آمیزى بر لب داشتند، از جاى برخاسته رو به ابوطالب نموده و گفتند: بر تو گوارا باد که اگر به آیین فرزند برادرت درآیى، فرزندت على بر تو امیر خواهد شد [یعنى سیادت و بزرگى قبیلهات از دست تو بیرون مىرود و به صورت یک مأمور فرمانبردار فرزندت در خواهى آمد]».[4]
این روایت با کمی اختلاف در الفاظ و در حدود همین محتوا در منابع دیگر نیز نقل شده است.[5] برخی از منابع اهل سنت نیز در نقل این داستان کوتاهی کرده و آنجا که به بیان خلافت و وصایت علی(ع) میپردازد با عبارت «کذا و کذا» از نقل آن خودداری کردهاند. [6] و برخی دیگر نیز روایت را ناقص بیان کردهاند.[7]
اما در اینکه چرا در این جلسه، کسی جزء حضرت علی(ع) دست خود را بلند نکرد؟ علت این امر را در این میتوان جست که پیامبر(ص) در ابتدای نبوت بود و بسیار به پیروزی او اطمینان نداشتند. در ضمن، پیامبر برای جانشین خود شرط دشوار همکاری کامل در مقطع فعلی را پیشنهاد کرد که افراد دیگر از فرزندان عبد المطلب به خود اجازه ندادند تا آن را قبول کنند. در نتیجه تنها کسی که جواب پیامبر(ص) را داد، امام علی(ع) بود که نشان میدهد در آن مقطع حساس تنها ایشان به پیامبر(ص) ایمان داشته و ایمان او برای مقام و پول و ... نبوده است.
اما در اینکه اولین بار چه زمانی پیامبر(ص) این مسئله را بیان کردند، با جستوجویی که ما انجام دادهایم، پیامبر(ص) برای اولین بار و به صورت عمومی در جلسهای که با اقوام خود داشت و آنها را به اسلام دعوت کرد، بوده است. این جلسه به داستان «یوم الدار» معروف بوده و در همان روزهای نخستین آغاز تبلیغ عمومی پیامبر اکرم(ص) بود که مشروح آن در ذیل آمده است:
«در آن هنگام که آیه مبارکه: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»[3] نازل گردید، رسول اکرم(ص) فرزندان عبد المطلب را که جمعاً چهل تن بودند، در خانه ابوطالب جمع کرد. ... پس از صرف غذا، رسول خدا(ص) رو به جمع حاضر نمود و مأموریت خویش را ابلاغ و انذار الهى را آغاز کرد و فرمود: بدانید که خداى متعال، مرا به سوى شما فرزندان عبدالمطلب خصوصاً و به سایر مردم، عموماً مبعوث نموده، ... هم اکنون شما را به دو کلمهاى که بر زبان سبکبار، امّا در میزان عمل سنگین و پُربار است دعوت میکنم، شما به وسیله این دو کلمه، زمام امور عرب و عجم را به دست گرفته و امتهاى مختلف در اطاعت و انقیاد شما در خواهند آمد، از آتش دوزخ نجات یافته و به بهشت وارد خواهید شد آن دو کلمه یکى شهادت به وحدانیّت خداى متعال و دیگرى گواهى به رسالت و پیامبرى من است. هر کدام از شما که در این امر خطیر، مرا اجابت نماید و در پیشرفت برنامههاى آن وزیر و همگام با من باشد؛ او برادر، وصى، وزیر، وارث و جانشین بعد از من خواهد بود، از آن جماعت حتى یک نفر به وى جواب مثبت نداد. على(ع) فرمود: من که از همه، عمرم کمتر بود، از جاى برخاسته عرض کردم یا رسول اللَّه! افتخار این فرمان را به من واگذار کنید، رسول خدا(ص) فرمود: بنشین، ببینم دیگران چه مىگویند؛ براى نوبت دوّم سخن را تکرار نموده، باز هم همگى خاموش بودند و جوابى ندادند، بار دیگر از جاى برخاستم و فرمان وى را اجابت نمودم، باز مرا به نشستن امر نمود براى سوّمین بار سخن را اعاده نمود در این مرحله نیز همگى مُهر خاموشى بر لب زده و جواب ندادند، این بار نیز فقط من از جا برخاستم و آمادگى خود را اعلام کردم، رسول خدا(ص) فرمود: یا على! در جاى خود باش همانا تو وصى، برادر، وزیر، وارث و جانشین منى همین که سخن رسول خدا(ص) به پایان رسید، آن جماعت در حالى که خنده تمسخر آمیزى بر لب داشتند، از جاى برخاسته رو به ابوطالب نموده و گفتند: بر تو گوارا باد که اگر به آیین فرزند برادرت درآیى، فرزندت على بر تو امیر خواهد شد [یعنى سیادت و بزرگى قبیلهات از دست تو بیرون مىرود و به صورت یک مأمور فرمانبردار فرزندت در خواهى آمد]».[4]
این روایت با کمی اختلاف در الفاظ و در حدود همین محتوا در منابع دیگر نیز نقل شده است.[5] برخی از منابع اهل سنت نیز در نقل این داستان کوتاهی کرده و آنجا که به بیان خلافت و وصایت علی(ع) میپردازد با عبارت «کذا و کذا» از نقل آن خودداری کردهاند. [6] و برخی دیگر نیز روایت را ناقص بیان کردهاند.[7]
اما در اینکه چرا در این جلسه، کسی جزء حضرت علی(ع) دست خود را بلند نکرد؟ علت این امر را در این میتوان جست که پیامبر(ص) در ابتدای نبوت بود و بسیار به پیروزی او اطمینان نداشتند. در ضمن، پیامبر برای جانشین خود شرط دشوار همکاری کامل در مقطع فعلی را پیشنهاد کرد که افراد دیگر از فرزندان عبد المطلب به خود اجازه ندادند تا آن را قبول کنند. در نتیجه تنها کسی که جواب پیامبر(ص) را داد، امام علی(ع) بود که نشان میدهد در آن مقطع حساس تنها ایشان به پیامبر(ص) ایمان داشته و ایمان او برای مقام و پول و ... نبوده است.
[1]. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: اثبات امامت امام علی (ع)؛ 999
[2]. برای نمونه؛ ر.ک: طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 206 - 207، نشر مرتضى، مشهد، چاپ اول، 1403ق.
[3] شعرا؛ 214: «نزدیکترین خویشاوندانت را [از عذاب الهى] بیم ده».
[4]. علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین(ع)، محقق و مصحح: درگاهی، حسین، ص 40 - 42، وزارت ارشاد، تهران، چاپ اول، 1411ق.
[5]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 124، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 319 – 321، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
[6]. ابن کثیر الدمشقى، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 3، ص 39 - 40، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[7]. مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق: نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 5، ص 176 – 177، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420ق.
نظرات