جستجوی پیشرفته
بازدید
17419
آخرین بروزرسانی: 1404/09/05
خلاصه پرسش
معنای کلمات «لمعه»، «لمحه» و «قبس» چیست؟
پرسش
معنای کلمات «لمعه»، «لمحه» و «قبس» چیست؟
پاسخ اجمالی

در مورد واژه «لمعه» به «معنای کلمه لمعه»، سؤال 31390 مراجعه شود.

«قبس» به معنای آتش و یا شعله‌‌ای از آتش است،[1] ‌مانند جایی که به وسیله چوبی قسمتی از یک آتش بزرگ برداشته می‌‌شود، چنانچه در آیه‌‌ای از قرآن کریم می‌خوانیم:

«إِذْ رَأى‏ ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتیکُمْ مِنْها بِقَبَس‏»؛[2] حضرت موسی هنگامى که [از دور] آتشى مشاهده کرد، به خانواده خود گفت: «[اندکى] درنگ کنید که من آتشى دیدم! شاید شعله‌‌اى از آن براى شما بیاورم».

امام علی(ع) فرمود: «حتى أَوْرى‏ قَبَساً لِقابِس‏»؛[3] تا آن‌که پیامبر(ص) شعله‌‏‌اى براى طالب نور بر افروخت.‏

«قبس» در باب افتعال به همین معنای ثلاثی مجرد نیز به‌ کار رفته و به معنای طلب است، و علاوه بر طلب آتش، استعاره در طلب علم و هدایت نیز استفاده شده است؛[4] مانند: «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُم‏‏»؛[5] روزى که مردان و زنان منافق به مؤمنان می‌گویند: «نظرى به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوى برگیریم!».

با این اوصاف در مورد آیه «إِذْ قالَ مُوسى‏ لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتیکُمْ بِشِهابٍ قَبَس‏»،[6] و با توجه به این‌که برخی از دانشمندان لغت، معنای شهاب و قبس را یکی دانسته‌‌اند،[7] نقش‌‌های نحوی متفاوتی را بر اساس قرائت‌‌های مختلف، می‌توان در نظر گرفت:[8]

  1. قبس بدل از شهاب باشد.
  2. قبس نعت باشد؛ یعنی اگرچه جامد است ولی بنابر تأویل آن به مفعول به معنای «شهاب مقتبس» است.
  3. بنابر قرائت دیگری از اهل مدینه آن‌را به شکل اضافه بخوانیم؛ یعنی «شهابِ قبسٍ»؛ از باب اضافه شیء به خودش، مانند «مسجد الجامع» و یا آیه شریفه «إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ‏»،[9] و یا اضافه نوع به جنس خودش، مانند «خاتم فضة» خواهد بود.[10]

«لمح» و «لمحة»

فعل ثلاثی مجرد این ریشه وقتی با حرف «إلی» به‌ کار می‌‌رود؛ مانند «لمح إلیه» به معنای این است که با عجله و سرعت به او نظر کرد.[11] مصدر آن «لمح» و اسمی که برای این نوع نگاه به ‌کار می‌رود را «لمحة» می‌‌گویند.[12]

در روایات نیز آمده است: «وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ الْمَجْدُ وَ الْعَظَمَةُ وَ الْکِبْرِیاءُ، مَعَ کُلِّ نَفَسٍ وَ کُلِّ طَرْفَةِ عَیْنٍ، وَ کُلِ‏ لَمْحَةٍ سَبَقَ فِی عِلْمِه‏»؛[13] یعنی حمد و مجد و عظمت و بزرگی از آن خدا است، چنانچه هر نفسی [که برون آید] و هر پلک زدنی و هر گوشه نگاهی را بر آن احاطه دارد.

در قرآن کریم نیز در توصیف قیامت آمده است: «ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب»؛[14] که دارای نکته بسیاری ظریفی در تعبیر خود است. اگر این‌جا امر آن‌را به چشم بر هم زدن تشبیه کرد، خواست فوریت آن‌را برساند؛ چون «لمح» براى انسان‌ها آسان‌ترین و کم‌مدت‌ترین کارها است. پس در حقیقت تشبیه مذکور با تشبیه به حسب فهم شنونده است، و به همین جهت دنبالش فرمود: «أَوْ هُوَ أَقْرَبُ»؛(و یا نزدیک‌تر از آن است) از مثل چنین سیاقى فهمیده می‌شود که از بیان قبلى اعراض شده، گویا خداى تعالى گفته است: امر قیامت در آسانى و سهولت نسبت به من، شبیه چشم گرداندن براى شما است، و اگر آن‌را چنین تشبیه کردم به منظور رعایت حال و فهم شما است، خواستم تا آسانى آن‌را به فهم شما نزدیک کنم، و گرنه براى ما از این هم آسان‌تر است؛ همان‌گونه که در جاى دیگر درباره آن فرمود: «یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ».[15] پس امر قیامت نسبت به قدرت و مشیت خداى تعالى مانند امر آسان‌ترین خلق است.[16]


[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 6، ص 167، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.

[2]. طه، 10.

[3]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، مصحح، صبحی صالح، ص 153، قم، هجرت، 1414ق.

[4]. لسان العرب، ج 6، ص 167؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات إلفاظ القرآن، ص 652، بیروت، دار القلم، 1412ق.

[5]. حدید، 13.

[6]. نمل، 7. «[به خاطر بیاور] هنگامى را که موسى به خانواده خود گفت: من آتشى از دور دیدم [همین جا توقف کنید] به‌زودى خبرى از آن براى شما می‌آورم، یا شعله آتشى تا گرم شوید».

[7]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 3، ص 403، قم، هجرت.

[8]. درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 7، ص 169 - 170، سوریه، دار الارشاد، 1415ق.

[9]. واقعه، 95:‌ «این است همان حقیقت راست [و] یقین».

[10]. بنابر این‌که شهاب را به معنای شعله آتشی بگیریم که به سمت بالا ساطع می‌شود؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 6، ص 56، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

[11]. لمح إلیه: اختلس النظر أو أبصره بنظر خفیف. لسان العرب، ج 2، ص 584.

[12]. البته لمحة سماعاً مفرد ملامح هم به‌کار می‌رود؛ برای نمونه وقتی گفته می‌شود «فِى فُلانٍ‏ لَمْحَةٌ مِنْ ابِیه»؛ یعنی فلانى شباهت به پدرش دارد. لسان العرب، ج 2، ص 584.

[13]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 459، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، 1411ق.

[14]. نحل، 77. «کار قیامت جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیک‌تر [از آن‏] نیست».

[15]. انعام، 73. «و هر گاه که می‌گوید: باش، بی‌درنگ موجود شود».

[16]. طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 12، ص 305، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1417ق.

نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها