لطفا صبرکنید
39349
- اشتراک گذاری
«مقام» به «منزل» و «مرتبه»اى گویند که عارف پس از سالها رنج و تهذیب و مرارت بدان دست یافته است. بنابراین، زوال و تغییر چیزى که با صعوبت طى شده، عادتاً و غالباً به سهولت انجام نمیگیرد و ثابت و ماندنى است.
در مقام فنا، انسان خود و بندگى خود، تمایلات و تمنّیات خود و جهان اطراف را در قبال حضرت حق هیچ نمیپندارد و فقط به خدا نظر دارد. اولیاى الهی هر چه مشاهده میکنند حق است؛ خواه با واسطه یا بیواسطه. این واسطه گاه، همان اسما و صفات الهی است که براى ارباب سلوک و معرفت، حتى این حجابهاى نورى هم برطرف میگردد.
«فنا» در لغت به معناى «نیستى» و «نابودى» است. نقطه مقابل «بقا» که به معناى «ماندن» و «باقی» بودن است. این لغت در قرآن به کار نرفته، اگر چه برخى از مشتقات آن استعمال شده است؛ مانند: «کُلُّ مَنْ علیها فان و یَبقى وجه ربک...». خداوند در این آیه، فنا(فان) را مقابل بقا(یَبقى) قرار داده است؛ یعنى فقط خداوند از مقوله «بود» و بقا است و سایر موجودات به «فنا» متصف گشتهاند.
اما معناى اصطلاحى «فنا» با واژه لغوى آن یکى نیست. در اصطلاح؛ یعنى خود را ندیدن و نیافتن. البته نه به معناى از خود بیگانگى، بلکه انسان در ساحت پروردگار خود را هیچ نمیبیند و فقط به خدا میاندیشد.
تعریف فنا از نگاه عارفان
ابو سعید خرّاز در تعریف فنا میگوید: فنا، فناى بنده باشد از رؤیت بندگى و بقا، بقاى بنده باشد با شاهد الهی.[1]
قشیرى معتقد است: هر کسى سلطان حقیقت بر وى غالب گرفت تا از اغیار هیچ چیز نبیند نه عین و نه اثر، او را گویند از خلق فانى شد و به حق باقى گشت.
میرسید شریف جرجانى نیز میگوید: سقوط اوصاف مذمومه را فنا گویند، چنانکه وجود اوصاف محدوده را بقا نامند.[2]
مقام فنا
در عرفان دو اصطلاح وجود دارد: 1. مقام 2. حال.
«مقام»؛ به منزل و مرتبهاى گویند که عارف، پس از سالها رنج و تهذیب و مرارت، با اختیار خود بدان دست یافته است. بنابراین، زوال یا تغییر آن عادتاً یا غالباً تحققناپذیر است. به عبارتى؛ رنج تدریجى و سلوک همواره عارف، در مسیر زهد و از خودگریزى، او را لایق مقام خاص کرده است؛ و چون این مراحل و منازل با سختی طى شده، به سهولت از میان نخواهد رفت.
اما «حال»، بر عکس مقام است؛ یعنی نوعى کیفیت و دگرگونى است که با طی مقامات بدون اختیار بر قلب عارف، حادث میشود. همانگونه که ممکن است به صورت دفعى به وجود آید، به صورت دفعى نیز زایل میشود. پس «حال»، کیفیت ثابتى نیست و دایم در تغییر و تحول است.[3]
در مقام فنا، انسان، خود و بندگى خود، تمایلات و تمنیات و جهان اطراف خود را در قبال حضرت حق، هیچ نمیپندارد و فقط به خدا نظر می کند.
در این صورت، فنا، آن معناى لغوى را که نشانه نوعى نقص است ندارد، بلکه از مراتب عالى کمال است. همین است که عرفا میگویند: نتیجه فنا، بقا و پایندگى در محضر حق است. به تعبیر سعدى:
بلندى از آن یافت کو پست شد
در نیستى کوفت تا هست شد
به این فنا، در اصطلاح عرفا، «فناء فى الله» میگویند.
نحوه تحصیل مقام فنا
از آنجا که بین انسان و خدا، جز گناه و خودبینی چیزى حایل نیست، تعلق به غیر خدا حجاب محسوب میشود و این حجابهاى ظلمانى مانع از رسیدن به موطن حق میشود. حال اگر هیچ گناه و حجاب و تعلقى نباشد و اصل توجه انسان به هستىِ خود، رخت بر بندد، آنگاه شهود حق بهطور محدود، ممکن گشته و پس از آن، مقام فنا حاصل میشود.
البته در این مسیر، مقامات و منزلگاههاى فراوانى وجود دارد که به دلیل اختصار از ذکر آنها خوددارى میکنیم. اما مقصود از دیدار خدا که با عناوینى از قبیل، شهود، بقا و... از آن یاد میشود، دیدن با چشم نیست؛ زیرا به تعبیر آیه شریفه: «لا تدرکه الابصار»،[4] مراد راههاى فکرى هم نیست؛ زیرا راه فکرى را شهود و لقا و... نمیگویند؛ بلکه به فرموده قرآن کریم، دست شستن از هر چه غیر خدا است. انجام اعمال صالحه و شرک نورزیدن به حضرت احدیت است که اگر کسى بخواهد خدا را مشاهده کرده و به مقام فنا برسد؛ یعنى حق را بدون واسطه مشاهده کند، باید از خود و دیگران چشم بپوشد:«فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً و لایشرک بعبادة ربه احداً».[5]
اما مطلبى که در اینجا حایز اهمیت است، اینکه گفته شد برخى از ارباب معرفت و سلوک، بدون واسطه خداى متعال را میبینند، به چه معنا است؟ بهطور کلى مقصود از این واسطهها چیست؟
در توضیح این معنا، برخی از عرفا گفته اند: «پس از تقواى تام تمام و اعراض کلى قلب از جمیع عوالم و قدم بر فرق انیّت و انانیت گذاشتن و توجه تام و اقبال کلى به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس، و مستغرق عشق و حب ذات مقدس شدن و ارتیاضات قلبیه کشیدن، یک صفاى قلبى براى سالک پیدا شود که مورد تجلیات اسمائیه و صفاتیه گردد،... و بین روح مقدس سالک و حق، حجابى جز اسما و صفات حق تعالى نیست. براى بعضى ارباب سلوک ممکن است حجابهاى نورى و اسما و صفاتى نیز خرق گشته و خود را متعلق به ذات مقدس ببیند و در این مشاهده، احاطه قیومى حق و فناى ذاتى خود را شهود کند».[6]
به این مضمون، در مناجات شعبانیه، به والاترین شکل اشاره شده است:
«الاهی هَب لی کَمال إلانقطاع الیک... حتى تخرق ابصارُ القلوب حُحب النور...».[7]
آرى ممکن است انسان به جایى برسد که بین او و معبودش چیزى جز نور اسما و صفات حق تعالى حایل و فاصل نباشد. نیز ممکن است به جایى برسد که حتى این حجابهاى نورانى نیز خرق گردد. سالک، از این حجابها نیز عبور میکند و محو کلى میشود. آن وقت هر چه میبیند. تماماً حق است. و هر چه میشنود عین حق است. گویى با چشم حق میبیند، با گوش حق میشنود و به لسان حق نطق میکند و از غیر حق نابینا میگردد. این است منتهاى فناى فى الله، اضمحلال مطلق و تلاشى تام.
با تمام توضیحات و تعبیراتى که در مقام فنا و لقاى خدا گفته شد، باید بدانیم: «اکتناه ذات» براى همیشه محال است؛ یعنى پى بردن به کنه ذات بارى تعالى، جز براى حضرت احدیت براى احدى ممکن و میسور نیست و بحث فنا، منافات با این قضیه ندارد.
[1]. لفظ فنا را اولین بار، ابوسعید خرّاز جزء اصطلاحات عرفانى قرارداد.
[2]. خرمشاهى، بهاءالدین، حافظ نامه، ص 975، انتشارات سروش.
[3]. به گفته سعدی:
زمصرش بوی پیراهن شنیدی
ولی در چاه کنعانش ندیدی
بگفت احوال ما برق جهان است
گهی پیدا و دگر دم نهان است
[6]. امام خمینى، اربعین حدیث، ص 454.
[7]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 91، ص 99، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.