جستجوی پیشرفته
بازدید
37986
آخرین بروزرسانی: 1397/02/10
خلاصه پرسش
بصیرت از نگاه آیات و روایات به چه معنا است؟ و جایگاه بصیرت در مسائل سیاسی جامعه چیست؟
پرسش
معنای بصیرت چیست؟ آیا در روایات چنین چیزی داریم؟ جایگاه بصیرت در مسائل سیاسی جامعه چیست؟
پاسخ اجمالی
واژه بصیرت؛ یک واژه قرآنی و روایی است. این واژه با توجه به قرآن و روایات؛ به معناى آگاهى، شناخت عمیق و اطمینان‌بخشى است که به انسان توانایى درک حقایق و پشت‌پرده حوادث را می‌دهد؛ به‌گونه‌اى که راه حق را از باطل به وضوح تشخیص می‌دهد و از بحران‌ها و فتنه‌ها به سلامت عبور می‌کند.
عنصر بصیرت، به معناى فهم درست و توانایى تحلیل واقعیت‌هاى جامعه، نقش مهمی ‏در حراست از جامعه اسلامى دارد. اگر افراد یک جامعه اسلامی بصیرت کافى نداشته باشند به آسانى فریب توطئه‌هاى دشمنان را خواهند خورد و جوهر گرانبهاى وجود خود را با اشیاى کم ارزش معامله خواهند کرد. وظیفه خواص جامعه است که بر آگاهى توده مردم بیفزایند و مانع انحراف آنها شوند.
 
پاسخ تفصیلی
با توجه به تحوّلات سیاسى- اجتماعى امروز جهان اسلام و از جمله ایران اسلامى، یکى از مهم‌ترین مسائل جامعه اسلامی مسئله بصیرت است. به این بحث به‌طور خلاصه در بخش‌های ذیل می‌پردازیم.
واژه‌شناسى «بصیرت»
واژه «بصیرت»، از مادّه «بصر» به معناى بینایی، بینش دل، علم به چیزی، درشتى و زُمختى، سختى، حجّت و عقیده قلبی است.[1]
بررسى آنچه در تبیین معناى بصیرت در کتاب‌های لغت آمده، نشان می‌دهد که این واژه، در معانى گوناگونى به کار رفته است؛ امّا همه این معانى، در واقع به معناى اوّلیه مادّه بصیرت، باز می‌گردند. حتّى اطلاق «بصر» به چشم نیز بدان جهت است که چشم، یکى از مهم‌ترین راه‌هاى تحصیل علم و معرفت است.[2]
بصیرت از نگاه قرآن
از آن‌جا که بصیرت از واژه‌هاى قرآنى نیز هست، مرورى بر آیات مشتمل بر این واژه، ما را در فهم بهتر از معناى آن یارى می‌کند.
یکى از شیوه‌هاى قرآن کریم براى شناساندن این مفهوم، شیوه مقایسه‌اى است؛ یعنى با طرح واژه‌هاى متضاد با بصیرت در شناساندن آن به ما کمک مى‏کند، مانند این آیه شریفه: «وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْوات»؛[3] در مقایسه بین کور و بینا، ظلمات و نور، سایه و باد سوزان و زندگان و مردگان، این مطلب را درک می‌کنیم که انسان بصیر، صاحب نور و در فضاى نورانى قرار دارد؛ از محیط داغ و سوزان به دور است و از زندگانى حقیقى برخوردار است.
شیوه دیگر قرآن کریم براى شناساندن مفهوم بصیرت، طرح موانع بصیرت است، خداوند در این زمینه از مثال‌هاى ملموس استفاده می‌کند؛ مانند: «غشاوه»[4] و «اکنّه» (یعنى پرده)، «وقر»[5] (یعنى پنبه) و «سدّ»[6] و «قفل»[7] و «ختم»[8] (یعنى مهر).
در مجموع با بهره‌گیرى از آیات دیگر، مفهوم بصیرت را در معانى زیر می‌توان دسته‌بندى کرد:
1. چشم درون، عقل، فهم و ادراکات قلبى؛
2. نور؛
3. دلایل روشن، علم و آگاهى‏؛[9]
4. یقین و اطمینان کامل؛[10]
5. شاهد و خودآگاه‏.[11]
بنابر این می‌توان گفت: بصیرت به معناى آگاهى، شناخت عمیق و اطمینان‌بخش و علمى یقینى و به ‏منزله نورى است که به انسان، توانایى درک حقایق و پشت‌پرده حوادث را می‌دهد؛ به‌گونه‌اى که راه حق را از باطل به وضوح تشخیص می‌دهد و از بحران‌ها و فتنه‌ها به سلامت عبور می‌کند. بر این مبنا، انسان بصیر کسى است که چشم دل او به نور الهى روشن گشته، از حواس ظاهرى خود به بهترین وجه استفاده می‌نماید. چنین انسانى، مانعى در برابر چشم و گوش و پیش روى خود ندارد؛ اهل اندیشه و تدبّر است و با دلایل روشن و یقین و اطمینان سخن می‌گوید.[12]
فطری بودن بصیرت
از منظر قرآن؛ در باطن انسان، شعوری وجود دارد که با الهام فطرى الهى، می‌تواند خوب را از بد، و حق را از باطل تشخیص دهد. چنان‌که در قرآن می‌خوانیم: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها».[13] در روایتى از امام صادق(ع)، این الهام فطرى، چنین تفسیر شده است: «یعنى به آن شناساند و الهام فرمود. سپس، او را مخیر ساخت و او انتخاب کرد».[14]
دیده بصیرت، در واقع، همان شعور فطرى و ادراک باطنىِ موجود در درون انسان است که قدرت تشخیص نیک و بد، خیر و شر، و حق و باطل را دارد و او را به آینده‌نگرى و پیروى از حق و دورى گزیدن از باطل، دعوت می‌نماید. این شعور و ادراک، در ابتداى زندگى، به صورت استعداد و اِجمال، در نهاد همه انسان‌ها وجود دارد و به تدریج، شکوفا می‌شود. شکوفایى این شعور، شکوفایىِ انسانیت است و فلسفه بعثت انبیاى الهى، چیزى جز رشد و بالندگى و شکوفایى انسانیت و سازندگى جامعه مطلوب انسانى نیست.[15]
با بهره‌گیرى از برنامه انبیا در تقویت ادراکات باطنى، قدرت دیده بصیرت، به تدریج، افزایش می‌یابد تا آن‌جا که حقایق معقول، به صورت محسوس براى انسان قابل رؤیت می‌گردند، چنان‌که پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «هیچ بنده‌اى نیست، مگر آن‌که دو چشم در چهره‌اش دارد که با آنها، امور دنیا را می‌بیند و دو چشم در دلش که با آنها امور آخرت را مشاهده می‌کند. پس هر گاه خدا، خیر بنده‌اى را بخواهد، دو چشمى را که در دل او است، می‌گشاید و او با آنها، آنچه را خداوند در عالم غیب وعده‌اش را داده است، می‌بیند و به وسیله غیب (دو چشم دل) به غیب ایمان می‌آورد».[16] بدیهى است که خواستِ خداوند حکیم درباره باز شدن دیده بصیرت شمارى از انسان‌ها، گزاف نیست؛ بلکه به مقتضاى نظام حکیمانه آفرینش، دیده بصیرت کسانى باز شده، و تقویت می‌گردد که در جهت شکوفایىِ ادراکات باطنى خود، حرکت کرده باشند.
بصیرت در احادیث
بصیرت و بینایى حقیقى در فرهنگ حدیث، به معناى جامع‌نگرى و آینده‌نگرىِ علمى و عملى است و کسانى «بصیر» نامیده می‌شوند که در پرتو بینش صحیح، در جهت تأمین منافع مادّى و معنوى، و دنیا و آخرت خود، حرکت کنند.[17] ادراکات انسان‌های بصیر، در محسوسات خلاصه نمی‌شود؛ هم خانه دنیا را می‌بینند و هم خانه آخرت را. اگر به روایات درباره چشم بصیرت، ارزش بصیرت، عوامل تقویت بصیرت، مبادى، آثار و موانع آن بنگریم، چنین مطلبی را تأیید می‌نمایند. در این‌جا به برخی از این روایات اشاره می‌شود.
1. برپایه روایتى، امام على(ع)، انسان‌های بصیر و نیز کوردل را این‌گونه معرّفى نموده است: «همانا دنیا، نهایت دیدگاه‏ انسان کور[دل] است و در فراسوى آن، چیزى نمی‌بیند؛ امّا انسان آگاه‏، نگاهش از دنیا فراتر می‌رود و می‌داند که سراى حقیقى در وراىِ این دنیا است. پس انسان آگاه، از دنیا، دل و دیده برمی‌گیرد و کوردل به آن می‌نگرد [و تمام توجّه‌اش به دنیا می‌باشد]. انسان بینا، "از آن" توشه بر می‌گیرد و کوردل، "براى آن" توشه فراهم می‌آورد».[18]
2. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: «هرگاه خداوند، خیر بنده‌اى را بخواهد، قفلِ دل او را برایش می‌گشاید و یقین و راستى را در آن می‌نهد و دلش را براى راهى که در آن قدم گذاشته است، آگاه می‌سازد و دلش را پاک و زبانش را راستگو و اخلاقش را درست و گوشش را شنوا و چشمش را بینا می‌گرداند».[19]
3. امام صادق(ع) ـ در سفارش به عبداللّه بن جُندَب ـ فرمود: «عیسى بن مریم به یارانش فرمود: ... خوشا بر کسى که بینایی‌اش در دلش قرار داده شده، نه [فقط] در چشمش».[20]
4. امام على(ع) - در پاسخ به پرسشِ زید بن صوحان عبدى، درباره زیرک‌ترینِ مردمان ـ فرمود: «کسى که راهش را از کژراهه، باز شناسد و به راه رشد خود گرایش پیدا کند».[21]
خاستگاه بصیرت
خاستگاه‌هاى بصیرت را، می‌توان به خاستگاه درونى و بیرونی، تقسیم کرد:
خاستگاه درونىِ بصیرت، عبارت است از نیروى باطنىِ قادر بر تشخیص حق و باطل، و خیر و شرّ.
خاستگاه بیرونى بصیرت، دو گونه است: گونه اوّل، شامل رهنمودها و برنامه‌هایى که ریشه در قرآن و تعالیم انبیا دارند و موجب شکوفایى فطرت بصیرت می‌شوند. گونه دوم نیز امدادهاى غیبى الهى که در نتیجه اجراى تعالیم انبیا در زندگى، موجب تقویت نیروى بصیرت می‌گردند.[22]
برخی از خاستگاه‌های مهم بصیرت -با توجه به آیات و روایات- عبارت‌اند از:
1. فطرت و سرشت انسانی:[23] خدای تعالی در قرآن می‌فرماید: «و قسم به جان آدمى و آن‌کس که آن‌را [آفریده و] منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا [شرّ و خیرش] را به او الهام کرده است».[24]
2. قرآن مجید: «این قرآن براى مردم وسیله بصیرت و بینش و براى اهل یقین موجب هدایت و رحمت است».[25] پیامبر خدا(ص) فرمود: «قرآن، از گمراهى به راه می‌آورَد و کوری [دل] را بینایى می‌بخشد».[26]
3. دین اسلام: امام على(ع) می‌فرماید: «خداوند ـ تبارک و تعالى ـ، شریعت اسلام را مقرّر داشت و راه نوشیدن آب زلالش را بر تشنگان‏، آسان و هموار ساخت و ارکان آن‌را در برابر کسى که بخواهد با آن بجنگد، استوار گردانید و براى کسى که از آن پیروى کند، [مایه] عزّت قرارش داد ... و براى کسى که مصمّم باشد، [مایه] بصیرت».[27]
4. توفیق الهی: امام على(ع): «خداوند متعال، گاه نشانه‌اى را براى مؤمنى نمودار می‌سازد تا بر بصیرت او بیفزاید، و براى کافر، تا عذر و حجّت را بر او تمام‌تر سازد».[28]
عوامل تقویت بصیرت دینی
عوامل تقویت بصیرت دو دسته‌اند: عوامل علمى و عوامل عملى؛ یعنی بر پایه رهنمودهاى انبیاى الهى، شکوفایى فطرت بصیرت، هم به مجاهدت علمى نیاز دارد و هم به مجاهدت عملى. عناوین تفکّر، تعقّل، تعلّم و اعتبار در آیات و روایات، به نقش اندیشه و تلاش‌هاى علمى، در تقویت بصیرت، اشاره دارند و عناوین تقوا، یاد خدا، اخلاص، زُهد و...، به نقش تلاش‌هاى عملى در این‌باره، اشاره می‌نمایند.
به میزان مجاهدت‌هاى علمى و عملى انسان؛ بینش باطنى، افزایش می‌یابد و او در نخستین گام، کاستی‌هاى درونىِ خود را بهتر می‌بیند، زیرکى، آینده‌نگرى، شجاعت و سایر کمالات انسانى، در او تقویت می‌شوند و در نتیجه خودسازى، به نقطه‌اى از قوّت بصیرت و بینایى باطنى می‌رسد که حقایق معقول را به صورت محسوس می‌بیند و به بالاترین مراتب ایمان دست می‌یابد.[29]
نقطه مقابل مجاهدت‌هاى علمى و عملى؛ پیروى از تمایلات نفسانى است؛ از این‌رو، اصلی‌ترین آفت دیده بصیرت یافتن، هواپرستى و پیروى عملى از خواسته‌هاى ناپسندِ درونى است و بدین‌سان، هر چه پیروىِ انسان از نفس امّاره، بیشتر شود، چشمِ بصیرت او ضعیف‌تر می‌گردد. در روایتى از امام على(ع) آمده: «هَوَس، شریکِ کوردلى است».[30]
برخی از عوامل مهم رشد و تقویت بصیرت دینی با توجه به روایات چنین است:
1. اندیشیدن: پیامبر خدا(ص): «اندیشیدن، حیات‌بخشِ دلِ شخص با بصیرت است، همان‌گونه که شخصِ چراغ به دست در تاریکی‌ها، در پرتو نور [چراغ] راه می‌رود. پس بر شما باد نیک رهیدن و کمتر درنگ کردن».[31]
2. خردمندى: پیامبر خدا(ص): «خِرد، به سه جزء تقسیم شده است. پس هر کس که این سه جزء در او باشد، خردش کامل است و در هر کس نباشد، از خرد، بی‌بهره است: نیکو شناختن خداوند عزّ و جلّ، نیکو فرمان بردن از او، و بصیرتِ نیکو داشتن در کار او».[32] و «خردمند، باید به زمان خود، بصیرت داشته باشد».[33]
3. دانش آموختن: پیامبر خدا(ص): «همانا دانش، زندگی‌بخشِ دل‌ها است و روشنی‌بخشِ دیدگان، از کورى و نیروبخش بدن‌هاى ناتوان است».[34]
4. عبرت آموختن: امام على(ع): «هر کس عبرت بیاموزد، بینا می‌شود».[35] و «عبرت گرفتن مداوم، به بصیرت می‌انجامد، و باز ایستادن [از گناه و خطا] را به بار می‌نشانَد».[36]
5. یاد خدا: امام على(ع): «هر کس خدا را یاد کند، بصیرت می‌یابد».[37]
نقش بصیرت در جامعه
عنصر بصیرت، به معناى فهم درست و توانایى تحلیل واقعیت‌هاى جامعه، نقش مهمی ‏در حراست از جامعه اسلامى دارد. اگر افراد یک جامعه اسلامی بصیرت کافى نداشته باشند به آسانى فریب توطئه‌هاى دشمنان را خواهند خورد و جوهر گرانبهاى وجود خود را با اشیاى کم ارزش معامله خواهند کرد. وظیفه خواص جامعه است که بر آگاهى توده مردم بیفزایند و مانع انحراف آنها شوند. حفظ تقوا، خودباورى و دفاع از ارزش‌هاى اسلامى در تعیین کیفیت بصیرت نقش ممتازى ایفا می‌کند.
مردم در جامعه‌هاى گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تأثیرگذارى بر اندیشه‌ها و رفتار دیگران و همچنین میزان تأثیر پذیرى متفاوت‌اند. در هر جامعه تعدادى اندک به دلیل موقعیت‏ ویژه‌اى که دارند بر رفتار و ارزش‌هاى دیگران تأثیر می‌گذارند. این گروه، با نام‌هاى: خواصّ، نخبگان، برگزیدگان و... شناخته می‌شوند. گروه دیگر که اکثریت جامعه را تشکیل می‌دهند از آنان به عنوان: توده یا عوام یاد می‌شود. مرز میان خواص و عوام همان بصیرت و آگاهى است.
بی‌تردید، یکى از مهم‌ترین رازهاى شکست حکومت امام على(ع)، سوء استفاده دشمنان از بی‌بصیرتى برخی از دوستان ایشان بود، در گزارشى آمده است که حضرت علی(ع) در این‌باره می‌فرماید: «اى کوفیان! من به سه خصلت [که در شما هست] و دو خصلت [که در شما نیست]، گرفتار آمده‌ام: گوش دارید، امّا کَرید، و زبان دارید، امّا لالید، و چشم دارید، امّا کورید. [و امّا آن دو خصلتى که ندارید:] نه هنگام دیدار، آزاد مردانى هستید صادق، و نه به گاه سختى، برادرانى مورد اعتماد».[38]
بر پایه این سخن، جامعه‌اى که از بصیرت لازم برخوردار باشد، نه تنها حق را می‌بیند و باطل را در چهره‌هاى گوناگون تشخیص می‌دهد، بلکه عملاً از حق، جانبدارى می‌کند و از پیشوایان حق، اطاعت می‌نماید. چنین جامعه و مردمى، با رهبران الهى، صادقانه رفتار می‌کنند و در عوض، در سختی‌ها و مشکلات، مورد اعتماد آنهایند و در دام دشمنان قرار نمی‌گیرند.
اما مردمى که امام على(ع) بر آنها، حکومت می‌کرد به دلیل آن‌که فاقد بصیرت بودند، به سادگى در دام دشمن می‌افتادند، آنها نمی‌توانستند چهره روشن و زیباى حق را مشاهده کنند. از این‌رو؛ نه از حق، جانبدارى می‌کردند و نه از امام خویش فرمانبَرى داشتند. با امام خود، یک‌رنگ نبودند و امام نیز نمی‌توانست در بحران‌ها به آنها اعتماد کند.
 

[1]. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح(تاج اللغة و صحاح العربیة)، ج 2، ص 591، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، 1410ق؛ ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ج 1، ص 253 – 254، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404ق؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 4، ص 64 – 65، بیروت، دار صادر، چاپ سوم؛ فرهنگ معین، واژه «بصیرت».
[2]. ر.ک: محمدی ری شهری، محمد، فرهنگ‌نامه بصیرت، مترجم: شیخی، حمیدرضا، ص 15 – 17، قم، دار الحدیث، چاپ سوم، 1390ش.
[3]. فاطر، 19 – 22: «و نابینا و بینا هرگز برابر نیستند، و نه ظلمت‌ها و روشنایى، و نه سایه [آرامبخش] و باد داغ و سوزان! و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند!».
[4]. بقره، 7.
[5]. کهف، 57.
[6]. یس، 9.
[7]. محمد، 24.
[8]. بقره، 7.
[9]. ر.ک: انعام، 104؛ اعراف، 203؛ قصص، 43.
[10]. یوسف، 108.
[11]. قیامت، 14.
[12]. مظفری، آیت، مبانى بصیرت‏، فصلنامه علمى - پژوهشى حکومت اسلامى، ص 74، شماره ‏55، 1389ش.
[13]. شمس، 7 – 8.
[14]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج ‏2، ص 424، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[15]. فرهنگ‌نامه بصیرت، ص 23.
[16]. متقی هندی، علاء الدین علی بن حسام الدین، کنز العمال، ج 2، ص 42، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1401ق.
[17]. فرهنگ‌نامه بصیرت، ص 19.
[18]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صبحی صالح، ص 191 – 192، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[19]. کنز العمال، ج 11، ص 96.
[20]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله)، ص 305، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[21]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ‏4، ص 383، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.
[22]. فرهنگ‌نامه بصیرت، ص 24 – 25.
[23]. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏20، ص 297 – 298، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[24]. شمس، 7 – 8.
[25]. جاثیه، 20.
[26]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج ‏1، ص 5، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
[27]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏2، ص 49، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[28]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏42، ص 40، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[29]. فرهنگ‌نامه بصیرت، ص 25.
[30]. تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 83؛ نهج البلاغة، ص 404. ‏
[31]. الکافی، ج ‏2، ص 599.
[32]. شیخ صدوق، الخصال، ج ‏1، ص 102، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش.
[33]. همان، ج ‏2، ص 525.
[34]. تحف العقول، ص 28؛ الخصال، ج ‏2، ص 523.
[35]. نهج البلاغة، ص 506.
[36]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 819، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.
[37]. همان، ص 580.
[38]. نهج البلاغة، ص 142.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها