لطفا صبرکنید
بازدید
13938
13938
آخرین بروزرسانی:
1393/08/14
کد سایت
fa44427
کد بایگانی
54404
نمایه
چیستی میل و فلسفه وجود آن در انسان
طبقه بندی موضوعی
انسان شناسی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
چرا خداوند امیال مختلف را در وجود ما قرار داد؟ آیا افراد خودساخته نیز مانند دیگران میل دارند که در کانون توجه جامعه قرار گیرند؟!
پرسش
میل چیست؟ چرا انسان به بعضی چیزها میل پیدا میکند و نسبت به بعضی چیزها بیمیل است؟ چرا خداوند امیال را در وجود ما قرار داد؟ ریشه میل به شهرت و مورد توجه دیگران قرار گرفتن چیست؟ چگونه میتوانیم آنرا کاهش دهیم و یا بر طرف سازیم؟ آیا همه انسانها دوست دارند در کانون توجه دیگران قرار بگیرند؟! اگر نه، چگونه میتوانند این چنین باشند؟ اگر بلی، عرفا چگونه این نیاز و میل انسانی که در آنها نیز وجود دارد را تأمین میکنند؟ از چه راهی احساس مهم بودن میکنند؟
پاسخ اجمالی
میل در انسان؛ کشش به سوى یک شىء خارجى است. خداوند انواع امیال را در انسان قرار داده تا به وسیله هر یک، یکی از نیازهای انسان بر طرف شود؛ بنابراین وجود تنوع در امیال یا حتی وجود امیال متضاد نه تنها مانع در تکامل نیست، بلکه لازمه تکامل و پیشرفت در انسان است.
علمای اخلاق حب شهرت و جاه طلبی را یکی از رذائل اخلاق میشمارند و میگویند: مراد از شهرت، انتشار نام و آوازه است؛ و معناى حب جاه، مالک شدن دلها و تسخیر قلوب مردم، براى بزرگداشتن وى و فرمانبردارى و گردن نهادن از دستورات او است.
یکی از راههای درمان شهرت طلبی توجه به پیامدها و مفاسد آن است. راه دیگر درمان شهرت طلبی توجه به مذمت شهرتطلبی در آیات و روایات است. البته، اصل میل به شهرت شاید لازمه تکامل انسان باشد.
علمای اخلاق حب شهرت و جاه طلبی را یکی از رذائل اخلاق میشمارند و میگویند: مراد از شهرت، انتشار نام و آوازه است؛ و معناى حب جاه، مالک شدن دلها و تسخیر قلوب مردم، براى بزرگداشتن وى و فرمانبردارى و گردن نهادن از دستورات او است.
یکی از راههای درمان شهرت طلبی توجه به پیامدها و مفاسد آن است. راه دیگر درمان شهرت طلبی توجه به مذمت شهرتطلبی در آیات و روایات است. البته، اصل میل به شهرت شاید لازمه تکامل انسان باشد.
پاسخ تفصیلی
میل
میل در انسان؛ کشش، به سوى یک شىء خارجى است. انسان گرسنه است، غذایى سر سفره میآورند، در خودش احساس میل به غذا میکند؛ یعنى نیرویى در درون انسان وجود دارد که او را به سوى غذا میکشد، یا مثل این است که نیرویى در غذا باشد که انسان را به سوى خودش میکشاند. میل، جاذبه و کششى است میان انسان و یک عامل خارجى که انسان را به سوى آن شىء خارجى میکشاند. انسان یا حیوان گرسنه میشود، میل به مأکولات در او به وجود میآید؛ تشنه میشود، میل به نوشیدن آب در او پدید میآید. غریزه جنسى میل به جنس مخالف است. استراحت کردن نیز خود یک میل است. میل، کشش است، مثل یک نیروى جاذبه است، وقتى که پیدا میشود انسان را به سوى شىء خارجى میکشد. عاطفه مادرى هم خودش یک میل است. حتى عواطف عالى انسانى هم یک میل است. مثلاً اینکه انسان در برخورد با یک مستمند، در خودش احساسى مییابد که به او کمک کند؛ یعنى یک میل در او پیدا میشود که به او کمک کند.[1]
شهرت طلبی
علمای اخلاق حب شهرت و جاه طلبی را یکی از رذائل اخلاق میشمارند و میگویند: مراد از شهرت، انتشار نام و آوازه است؛ و معناى حب جاه، مالک شدن دلها و تسخیر قلوب مردم، براى بزرگداشتن وى و فرمانبردارى و گردن نهادن از دستورات او است.[2]
ریشه شهرت طلبی
در مورد ریشه شهرت طلبی نیز علمای اخلاق میگویند: اگر انگیزه حب جاه و شهرت، غلبه و استیلا باشد در حقیقت به حب این دو باز میگردد، و خواستار جاه و شهرت در واقع طالب سلطه و غلبه است، و در این صورت از رذائل قوه غضب میباشد، و اگر براى رسیدن به کامیابى شهوات و لذات نفس حیوانى باشد، از رذائل قوه شهوت بشمار میرود، و اگر از هر دو جهت باشد از رذائل مشترک آن دو قوه است، به این معنا که هر دو در پدید آمدن این صفت دخالت دارند. و اصل این است که هر دو قوه در حدوث حب جاه و شهرت مشترکاند.[3]
درمان شهرت طلبی
یکی از راههای درمان شهرت طلبی توجه به پیامدها و مفاسد آن است. عالمان اخلاق نیز برای این منظور نکات کلی و آموزنده را بیان میکنند. یکی از ایشان در این زمینه میگوید: حب جاه و شهرت از مهلکات بزرگ است، و طالب آن در واقع خواستار آفات دنیوى و اخروى است، و کسى که نام او مشهور و آوازهاش بلند شد سلامت دنیا و آخرتش در خطر است، مگر اینکه خداوند وى را براى نشر دین خود مشهور سازد بدون آنکه خود در طلب شهرت بکوشد.
از مفاسد حب جاه این است که: هر کسى که این صفت بر دل او غالب و مستولى شود، همه همّت خود را بر مراعات جانب مردم محدود و مقصور میکند، و همواره منافقانه و از روى ریا در گفتار و کردار دوستى خود را با ایشان ظاهر میسازد و پیوسته متوجّه این است که در نظر آنان منزلتش افزوده شود، و همین توجّه تخم نفاق و ریشه فساد است، و ناگزیر کارش به سهلانگارى و ریاکارى در عبادات و روى آوردن به انواع معاصى و محرّمات براى به دست آوردن دلها میانجامد.[4]
شهرت طلبی در منابع دینی
راه دیگر درمان شهرت طلبی توجه به مذمت شهرتطلبی در آیات و روایات است. البته آیات و روایات نیز در واقع آثار بد شهرتطلبی را بیان میکنند. در هر صورت در مذمّت جاهطلبى و شهرت خواهى آیات و اخبار بسیاری رسیده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. خداى سبحان میفرماید: «تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوّاً فِى الْأَرْضِ وَ لا فَساداً»؛[5] آن خانه آخرت را براى کسانى قرار دادهایم که در زمین برترى و سرکشى و فسادى نخواهند.
2. رسول خدا(ص) فرمود: «حُبُّ الْجَاهِ وَ الْمَالِ یُنْبِتُ النِّفَاقَ فِی الْقَلْبِ کَمَا یُنْبِتُ الْمَاءُ الْبَقْل»؛[6] دوستى جاه و مال، نفاق را در دل میرویاند چنانکه آب گیاه را میرویاند.
3. آنحضرت در روایت دیگری میفرماید: «مَا ذِئْبَانِ ضَارِیَانِ أُرْسِلَا فِی زَرِیبَةِ غَنَمٍ بِأَکْثَرَ فَسَاداً فِیهَا مِنْ حُبِّ الْمَالِ وَ الْجَاهِ فِی دِینِ الرَّجُلِ الْمُسْلِم»؛[7] دو گرگ درنده در آغل گوسفندان خطرناکتر و زیانبارتر از دوستى جاه و مال براى دین مرد مسلمان نیست.
4. نیز فرمود: «حَسَبُ امْرِئٍ مِنَ الشَّرِّ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللهُ أَنْ یُشِیرَ إِلَیْهِ النَّاسُ بِالْأَصَابِعِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیَاهُ»؛[8] مرد را از بدى همین بس که انگشت نماى مردم در دین و دنیایش باشد، مگر کسى که خدا او را در پناه عصمت نگاه دارد.
5. امام علی(ع) فرمود: «از جلوهگرى دست بدار و شهرت مجو، و خود را زبانزد مردم مساز، و علم بیاموز و پنهان دار، و خاموشى گزین تا سالم بمانى، و بدین وسیله نیکان را شاد کنى و بَدان را به خشم آورى».[9]
6. امام باقر(ع) فرمود: «إِیَّاکُمْ وَ هَؤُلَاءِ الرُّؤَسَاءَ الَّذِینَ یَتَرَأَّسُونَ فَوَ اللَّهِ مَا خَفَقَتِ النِّعَالُ خَلْفَ رَجُلٍ إِلَّا هَلَکَ وَ أَهْلَک»؛[10] از این رؤسائى که ریاست را به خود میبندند بپرهیزید، به خدا سوگند که مردى کفشها دنبال وى صدا نکند، مگر اینکه هلاک شود و دیگران را هلاک کند.
7. امام صادق(ع) فرمود: «مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ»؛[11] ملعون است کسى که ریاست را به خود بندد (ریاست طلب باشد)، ملعون است کسى که به آن همّت گمارد، ملعون است کسى که در دل اندیشه ریاست بپرورد و با آن حدیث نفس کند!
8. نیز فرمود: «مَنْ أَرَادَ الرِّئَاسَةَ هَلَکَ»؛[12] «هر کس ریاست طلب باشد هلاک گردد»؛
تذکر چند نکته
اما چند نکته را باید در نظر داشت:
الف. خداوند انواع امیال را در انسان قرار داده تا به وسیله هر یک، یکی از نیازهای انسان بر طرف شود؛ بنابراین وجود تنوع در امیال یا حتی وجود امیال متضاد نه تنها مانع در تکامل نیست، بلکه لازمه تکامل و پیشرفت در انسان است.
ب. هر چند وجود انواع مختلف امیال، لازمه تکامل و پیشرفت در انسان است، ولی باید توجه داشت، استفاده هریک از این امیال در صورتی مفید و مثبت هستند که در حد اعتدال و در جهت تکامل بهکار گرفته شوند و در غیر این صورت منفی و غیر مفید هستند؛ افراط و تفریط در هریک از آنها، و یا استفاده نابجا از آن، میتواند از موارد کاربرد منفی محسوب گردد.
در نتیجه اصل میل به شهرت شاید لازمه تکامل انسان باشد و شاید در میان پیامبران و عارفان نیز وجود داشته باشد، اما نه صورت افراط و نه برای آنکه خود را عرضه کنند، بلکه در حد اعتدال و به جهت آثار مثبت آن. مثلاً برای اینکه مردم آنها را بشناسند تا تعداد افرادی که از آموزههای معنوی آنان برخوردار میشوند گسترش یابند.
میل در انسان؛ کشش، به سوى یک شىء خارجى است. انسان گرسنه است، غذایى سر سفره میآورند، در خودش احساس میل به غذا میکند؛ یعنى نیرویى در درون انسان وجود دارد که او را به سوى غذا میکشد، یا مثل این است که نیرویى در غذا باشد که انسان را به سوى خودش میکشاند. میل، جاذبه و کششى است میان انسان و یک عامل خارجى که انسان را به سوى آن شىء خارجى میکشاند. انسان یا حیوان گرسنه میشود، میل به مأکولات در او به وجود میآید؛ تشنه میشود، میل به نوشیدن آب در او پدید میآید. غریزه جنسى میل به جنس مخالف است. استراحت کردن نیز خود یک میل است. میل، کشش است، مثل یک نیروى جاذبه است، وقتى که پیدا میشود انسان را به سوى شىء خارجى میکشد. عاطفه مادرى هم خودش یک میل است. حتى عواطف عالى انسانى هم یک میل است. مثلاً اینکه انسان در برخورد با یک مستمند، در خودش احساسى مییابد که به او کمک کند؛ یعنى یک میل در او پیدا میشود که به او کمک کند.[1]
شهرت طلبی
علمای اخلاق حب شهرت و جاه طلبی را یکی از رذائل اخلاق میشمارند و میگویند: مراد از شهرت، انتشار نام و آوازه است؛ و معناى حب جاه، مالک شدن دلها و تسخیر قلوب مردم، براى بزرگداشتن وى و فرمانبردارى و گردن نهادن از دستورات او است.[2]
ریشه شهرت طلبی
در مورد ریشه شهرت طلبی نیز علمای اخلاق میگویند: اگر انگیزه حب جاه و شهرت، غلبه و استیلا باشد در حقیقت به حب این دو باز میگردد، و خواستار جاه و شهرت در واقع طالب سلطه و غلبه است، و در این صورت از رذائل قوه غضب میباشد، و اگر براى رسیدن به کامیابى شهوات و لذات نفس حیوانى باشد، از رذائل قوه شهوت بشمار میرود، و اگر از هر دو جهت باشد از رذائل مشترک آن دو قوه است، به این معنا که هر دو در پدید آمدن این صفت دخالت دارند. و اصل این است که هر دو قوه در حدوث حب جاه و شهرت مشترکاند.[3]
درمان شهرت طلبی
یکی از راههای درمان شهرت طلبی توجه به پیامدها و مفاسد آن است. عالمان اخلاق نیز برای این منظور نکات کلی و آموزنده را بیان میکنند. یکی از ایشان در این زمینه میگوید: حب جاه و شهرت از مهلکات بزرگ است، و طالب آن در واقع خواستار آفات دنیوى و اخروى است، و کسى که نام او مشهور و آوازهاش بلند شد سلامت دنیا و آخرتش در خطر است، مگر اینکه خداوند وى را براى نشر دین خود مشهور سازد بدون آنکه خود در طلب شهرت بکوشد.
از مفاسد حب جاه این است که: هر کسى که این صفت بر دل او غالب و مستولى شود، همه همّت خود را بر مراعات جانب مردم محدود و مقصور میکند، و همواره منافقانه و از روى ریا در گفتار و کردار دوستى خود را با ایشان ظاهر میسازد و پیوسته متوجّه این است که در نظر آنان منزلتش افزوده شود، و همین توجّه تخم نفاق و ریشه فساد است، و ناگزیر کارش به سهلانگارى و ریاکارى در عبادات و روى آوردن به انواع معاصى و محرّمات براى به دست آوردن دلها میانجامد.[4]
شهرت طلبی در منابع دینی
راه دیگر درمان شهرت طلبی توجه به مذمت شهرتطلبی در آیات و روایات است. البته آیات و روایات نیز در واقع آثار بد شهرتطلبی را بیان میکنند. در هر صورت در مذمّت جاهطلبى و شهرت خواهى آیات و اخبار بسیاری رسیده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. خداى سبحان میفرماید: «تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوّاً فِى الْأَرْضِ وَ لا فَساداً»؛[5] آن خانه آخرت را براى کسانى قرار دادهایم که در زمین برترى و سرکشى و فسادى نخواهند.
2. رسول خدا(ص) فرمود: «حُبُّ الْجَاهِ وَ الْمَالِ یُنْبِتُ النِّفَاقَ فِی الْقَلْبِ کَمَا یُنْبِتُ الْمَاءُ الْبَقْل»؛[6] دوستى جاه و مال، نفاق را در دل میرویاند چنانکه آب گیاه را میرویاند.
3. آنحضرت در روایت دیگری میفرماید: «مَا ذِئْبَانِ ضَارِیَانِ أُرْسِلَا فِی زَرِیبَةِ غَنَمٍ بِأَکْثَرَ فَسَاداً فِیهَا مِنْ حُبِّ الْمَالِ وَ الْجَاهِ فِی دِینِ الرَّجُلِ الْمُسْلِم»؛[7] دو گرگ درنده در آغل گوسفندان خطرناکتر و زیانبارتر از دوستى جاه و مال براى دین مرد مسلمان نیست.
4. نیز فرمود: «حَسَبُ امْرِئٍ مِنَ الشَّرِّ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللهُ أَنْ یُشِیرَ إِلَیْهِ النَّاسُ بِالْأَصَابِعِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیَاهُ»؛[8] مرد را از بدى همین بس که انگشت نماى مردم در دین و دنیایش باشد، مگر کسى که خدا او را در پناه عصمت نگاه دارد.
5. امام علی(ع) فرمود: «از جلوهگرى دست بدار و شهرت مجو، و خود را زبانزد مردم مساز، و علم بیاموز و پنهان دار، و خاموشى گزین تا سالم بمانى، و بدین وسیله نیکان را شاد کنى و بَدان را به خشم آورى».[9]
6. امام باقر(ع) فرمود: «إِیَّاکُمْ وَ هَؤُلَاءِ الرُّؤَسَاءَ الَّذِینَ یَتَرَأَّسُونَ فَوَ اللَّهِ مَا خَفَقَتِ النِّعَالُ خَلْفَ رَجُلٍ إِلَّا هَلَکَ وَ أَهْلَک»؛[10] از این رؤسائى که ریاست را به خود میبندند بپرهیزید، به خدا سوگند که مردى کفشها دنبال وى صدا نکند، مگر اینکه هلاک شود و دیگران را هلاک کند.
7. امام صادق(ع) فرمود: «مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ»؛[11] ملعون است کسى که ریاست را به خود بندد (ریاست طلب باشد)، ملعون است کسى که به آن همّت گمارد، ملعون است کسى که در دل اندیشه ریاست بپرورد و با آن حدیث نفس کند!
8. نیز فرمود: «مَنْ أَرَادَ الرِّئَاسَةَ هَلَکَ»؛[12] «هر کس ریاست طلب باشد هلاک گردد»؛
تذکر چند نکته
اما چند نکته را باید در نظر داشت:
الف. خداوند انواع امیال را در انسان قرار داده تا به وسیله هر یک، یکی از نیازهای انسان بر طرف شود؛ بنابراین وجود تنوع در امیال یا حتی وجود امیال متضاد نه تنها مانع در تکامل نیست، بلکه لازمه تکامل و پیشرفت در انسان است.
ب. هر چند وجود انواع مختلف امیال، لازمه تکامل و پیشرفت در انسان است، ولی باید توجه داشت، استفاده هریک از این امیال در صورتی مفید و مثبت هستند که در حد اعتدال و در جهت تکامل بهکار گرفته شوند و در غیر این صورت منفی و غیر مفید هستند؛ افراط و تفریط در هریک از آنها، و یا استفاده نابجا از آن، میتواند از موارد کاربرد منفی محسوب گردد.
در نتیجه اصل میل به شهرت شاید لازمه تکامل انسان باشد و شاید در میان پیامبران و عارفان نیز وجود داشته باشد، اما نه صورت افراط و نه برای آنکه خود را عرضه کنند، بلکه در حد اعتدال و به جهت آثار مثبت آن. مثلاً برای اینکه مردم آنها را بشناسند تا تعداد افرادی که از آموزههای معنوی آنان برخوردار میشوند گسترش یابند.
[1]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 22، ص 328 - 329، قم، صدرا، چاپ اول.
[2]. مجتبوی، سید جلال الدین، علم اخلاق اسلامى(ترجمه جامع السعادات)، ج 2، ص 459، تهران، حکمت، چاپ چهارم، 1377ش.
[3]. همان، ص 460.
[4]. ر. ک: ص 461 – 465.
[5]. قصص، 83.
[6]. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج 1، ص 256، قم، مکتبه فقیه، چاپ اول، 1410ق.
[7]. همان، ج 1، ص 155.
[8]. بیهقی، أحمد بن حسین، شعب الإیمان، ج 9، ص 224، ریاض، مکتبة الرشد للنشر و التوزیع، چاپ اول، 1423ق.
[9]. «تَبَذَّلْ لَا تُشْهَرْ وَ وَارِ شَخْصَکَ لَا تُذْکَرْ وَ تَعَلَّمْ وَ اکْتُمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ قَالَ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ فَقَالَ یَسُرُّ الْأَبْرَارَ وَ یَغِیظُ الْفُجَّارَ»؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، الإختصاص، ص 232، قم، الموتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق.
[10]. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 297، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[11]. همان، ص 298.
[12]. همان، ص 299.
نظرات