جستجوی پیشرفته
بازدید
17588
آخرین بروزرسانی: 1393/08/12
خلاصه پرسش
شأن نزول و تفسیر آیه 105 سوره نساء چیست؟
پرسش
شأن نزول و تفسیر آیه 105 سوره نساء چیست؟
پاسخ اجمالی
شخصى از قبیله‌ای‏ معروف، مرتکب سرقتى شد. چون موضوع به اطلاع پیامبر(ص) رسید، آن سارق، گناه را به گردن شخص دیگرى انداخت که در خانه‌اش زندگى می‌کرد.
متّهم دوم، با شمشیر به متهم اول حمله کرد و خواستار اثبات این ادّعا شد. سارقان واقعی او را آرام کرده و یکى از سخنوران قبیله را براى تبرئه‏ خود خدمت پیامبر فرستادند. پیامبر نیز طبق ظاهر و بر اساس گواهى آنان، سارق واقعى را تبرئه کرد و گواه‏ سرقت واقعی را(به نام قتاده) سرزنش نمود، ولى قتاده که می‌‏دانست گواهى طرف مقابل دروغ و ساختگی است به شدّت اندوهگین شد.
آیه ۱۰۵ سوره نساء برای اثبات حقّانیت قتاده و صحنه ‏سازى و گواهى دروغ طرف مقابل نازل شد.
پیامبر اسلام(ص) وظیفه داشت طبق مجارى عادى قضاوت کند و به همین دلیل خواست آن شخص را تبرئه کند و کسى که زره در خانه او پیدا شده بود را محکوم نماید، اما خداوند با نزول این آیه، واقعیت را برای همگان آشکار نمود و به پیامبرش فرمود که بعد از کشف واقعیت، دیگر به نفع خیانتکار حکم ندهد.
محتوای این آیه، توبیخ پیامبر نیست بلکه نشانگر آن است که در مواقع حساس، خدا به کمک او آمده و او را به حقیقت راهنمایی می‌کند تا مبادا رسولش ناخواسته و بر اساس ضوابط قانونی، حکم ناحقی را صادر کند؛ وگرنه روشن است پیامبر(ص) با آن نفس قدسى، هرگز آگاهانه و با تعمّد برای خوشنودی دیگران حکم بناحق نمی‌کند.
 
پاسخ تفصیلی
خداوند در قرآن کریم خطاب به رسول خود می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً»؛[1] ما این کتاب را بحق بر تو نازل کردیم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنى و از کسانى مباش که از خائنان حمایت نمایى!
شان نزول
در شأن نزول این آیه مطالب مفصلى نقل شده است که چکیده‌‏اش چنین است:
طایفه بنى ابیرق طایفه‌‌اى نسبتاً معروف بودند، سه برادر از این طایفه به نام‌های بشر، بشیر و مبشر بودند. بشیر به خانه مسلمانى به نام رفاعه دست‌برد زد و شمشیر، زره و مقدارى از مواد غذایى را به سرقت برد. برادر زاده او به نام قتاده که از مجاهدان بدر بود، جریان را خدمت پیامبر اسلام(ص) نقل کرد، ولى آن سه برادر، مسلمانی به نام لبید را که در آن خانه با آنها زندگى می‌‏کرد، در این سرقت متهم ساختند.
لبید از این تهمت ناروا سخت برآشفت، به سوى آنها آمد، شمشیر کشید و فریاد زد که مرا متهم به سرقت می‌‏کنید در حالی‌که شما به این‌کار سزاوارترید؟!
شما همان منافقانى نیستید که پیامبر خدا را نکوهش ‌کرده و اشعار مذمت خود را به قریش نسبت می‌دادید؟!
یا باید این تهمت را که به من زده‌اید ثابت کنید، یا با شمشیر شما را از پای در خواهم آورد!
برادران سارق که چنین دیدند با او مدارا کردند، وقتی با خبر شدند که جریان به وسیله قتاده به گوش پیامبر(ص) رسید، نزد مردى از قبیله خود به نام اسید بن عروه که فردی سخنور و بلیغ بود رفته و جریان را برایش شرح دادند. اسید به حضور پیامبر اسلام(ص) مشرف شد و گفت: یا رسول اللّه! قتادة بن نعمان اهل بیت ما را که اهل شرف و حسب و نسب می‌باشند به سرقت متهم نموده و نسبتى به ایشان داده که در وجود آنان نیست. پیامبر(ص) از این جریان فوق العاده نگران شد. هنگامی که قتاده به حضور آن بزرگوار مشرف شد، آن‌حضرت متوجه وى گردید و فرمود: آیا جا دارد که تو خانواده شریف و با حسب و نسبى را به سرقت متهم نمایى!؟
سپس آن‌حضرت قتاده را مورد سرزنش قرار داد. قتاده پس از این‌که فوق العاده ناراحت شد، نزد عموى خود مراجعت کرد و گفت: اى کاش مرده بودم و با پیامبر تکلم نکرده بودم؛ زیرا آن بزرگوار سخنانى به من فرمود که برایم ناگوار بود. عمویش گفت: خدا یاور ما خواهد بود.
این‌جا بود که خداوند حقیقت را به رسولش نمایاند، این مرد بی‌‏گناه را تبرئه کرد و خائنان واقعى را مورد سرزنش شدید قرار داد.[2]
البته ضحاک جریان را به گونه دیگری نقل می‌کند. وی می‌گوید: این آیه در باره مردى از انصار که زرهى را به امانت گرفته و منکر آن شده بود نازل گردید. گروهى از اصحاب پیامبر(ص) او را خائن شمردند، بستگان او خشمگین شده، خدمت پیامبر گفتند: به این مرد که مسلمانى امین است، نسبت خیانت می‌دهند و آبروى او را می‌برند. پیامبر وى را معذور داشت و رأی به برائت و پاک‌دامنى وی داد. با نزول این آیه، این راز از پرده برون افتاده و خیانت مرد انصارى بر ملا شد. طبرى نیز همین وجه را پذیرفته است؛ زیرا به عقیده وى، خیانت، مربوط به ودیعه و امانت است نه دزدى.[3]
تفسیر
رسول خدا(ص) طبق وظیفه عمل به ظاهر، شهادت اسید بن عروه را پذیرفت و قتاده را مورد سرزنش قرار داد. این‌جا بود که خداوند متعال، رسول خود را مخاطب ساخته، می‌‏فرماید: ما این کتاب را بحق بر تو نازل کردیم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنى. مبادا کسانى را که به مال یا جان مسلمانى یا هم پیمانى، خیانت می‌کنند، کمک کنى و از ایشان در مقابل کسى که حق خودش را مطالبه می‌‏کند، دفاع و جانبدارى نمایى.
ظاهر «حکم بین مردم»، داورى در بین آنان در درگیری‌ها و اختلافاتی است که با یکدیگر دارند، منازعاتى که تا حکم حاکمى در کار نباشد بر طرف نمی‌شود. خداى تعالى در این آیه شریفه داورى بین مردم را غایت و نتیجه انزال کتاب قرار داده است.[4]
پیامبر اسلام(ص) که وظیفه داشت طبق مجارى عادى قضاوت کند، خواست آن شخص را تبرئه کند و کسى را که زره در خانه او پیدا شده بود محکوم نماید. این آیه نازل شد و با اشاره به واقعیت ماجرا، به پیامبر دستور داد که بعد از کشف واقعیت دیگر مدافع خائنان نباشد.
در حقیقت این آیه حامل سه پیام است؛ یکى خطاب به پیامبر(ص)، دیگرى خطاب به آن شخص، و سومى خطاب به کسانى که شهادت داده‌‌اند.
۱. پیامى که مربوط به پیامبر اسلام(ص) است؛ این است که می‌فرماید: ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا میان مردم به آنچه خداوند بر تو نشان داده قضاوت کنى. و هیچ‌گاه مدافع و طرفدار خائنان نباش و از خدا طلب آمرزش کن که خدا آمرزنده و بخشایشگر است. همچنین به رسول خدا پیام می‌‌دهد که از طرف کسانى که بر خود خیانت کرده‌‌‏اند مجادله و ستیز نکن و از آنها طرفدارى مکن.[5]
۲. پیام دیگر که مربوط به آن شخص خائن و سارق بوده؛ این است که خداوند خیانت‌پیشگان گنه‌کار را دوست ندارد. این پیام اگرچه کوتاه است، اما بسیار پر معنا است. از سوی دیگر از این شخص به عنوان خیانت پیشه و اهل گناه نام می‌برد، و از طرف دیگر اعلام می‌کند که خدا او را دوست ندارد و این بدترین حالت معنوى براى انسان است که خداوند رؤف و مهربان او را دوست نداشته باشد.
۳. پیام سوم براى گروهی است که با شهادت دروغین نزد پیامبر خیانت سارق واقعی را پنهان کردند. این پیام دو قسمتی طولانی‌تر از دو پیام قبلى است. قسمت اول به صورت اخبار است و کار ناپسند آنها را به پیامبر(ص) نقل می‌کند و قسمت دوم به صورت خطاب مستقیم به آنها است. در قسمت اوّل می‌فرماید: اینها این‌‌کار زشت را از مردم پنهان می‌کنند ولى نخواهند توانست که آن‌‌را از خدا پنهان کنند؛ چرا که خداوند همواره با آنها است. حتى آن زمان که شبانه با یکدیگر مشورت کردند و سخنانى را که مورد رضایت خدا نیست به زبان آوردند، خدا با آنها بود و حرف‌هاى آنها را می‌شنید و خدا به هر نوع کارى که انجام دهند احاطه و تسلط دارد.
در قسمت دوم خطاب به آنها می‌فرماید: اگر شما در دنیا و زندگى این جهان از خائنان دفاع کردید، پس در آخرت در برابر خدا چه کسى از آنها دفاع خواهد کرد؟ و یا وکیل و یاور او خواهد بود؟ یعنى شما با دفاع خود، از مجازات دنیایى او جلوگیرى کردید، ولی از مجازات اخروى او که نمی‌توانید جلوگیرى نمایید.[6]
گفتنی است که این آیه دلیل آن نیست که رسول خدا(ص) می‌خواست حکم بناحق نماید؛ زیرا که در محل خود روشن گردید که پیامبران از کبیره و صغیره معصوم‌اند.[7]
در واقع این آیه و امثال آن که دلالت بر تهدید دارد، مانند: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ»،[8] حالت پیش‌‌گیرى دارد و این رمز معصوم بودن پیامبر است که در مواقع حساس خدا به کمک او می‌‏آید؛ او را به حقیقت رهنمون می‌شود؛ دست او را می‌گیرد و او را یارى می‌دهد که مبادا رسولش تمایل به طرف‌‌دارى آن مرد دزد مسلمان پیدا کند؛ زیرا روشن است پیامبر(ص) با آن نفس قدسى، هرگز برای خوشنودی دیگران حکم بناحق نمی‌کند.[9]
البته، برخی از مفسران معتقدند صحت این شأن نزول‌ها مورد تردید است، اگر هم شأن نزول این آیه صحیح باشد، باید گفت این آیه پیش از صدور حکم از سوی پیامبر، به آن‌حضرت نازل شد و رسول خدا با توجه به شهادت شاهدان می‌خواست بر اساس ظاهر حکم به تبرئه آن دزد بدهد که آیه نازل شد و پیامبر را متوجه واقعیت کرد و آن‌حضرت این حکم را نداد؛ زیرا علاوه بر این‌که عصمت پیامبر اقتضا می‌کند که خطایى از او سرنزند، جمله‌اى در آیه آمده که مؤید این نظر بوده و آن «بِما أَراکَ اللَّهُ» است. از این جمله فهمیده می‌شود که خداوند واقعیت قضیه را به پیامبر نشان داد؛ لذا از او خواست که مطابق با آنچه خدا به او نمایانده است حکم کند.[10]
 

[1]. نساء، 105.
[2]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ‏3، ص 160- 161، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏4، ص 110-111، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1374ش؛ نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، ج ‏3، ص 377- 378، تهران، اسلامیة، تهران، چاپ اول، 1398ق.
[3]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏3، ص 162.
[4]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏5، ص 71، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[5] البته، چنین عتاب‌هایى با مقام عصمت پیامبر منافاتى ندارد و این‌که فرموده به نفس خود خیانت کرده‌‏اند از آن جهت است که انسان هر گناهى که مرتکب شود بر خود ظلم و خیانت کرده است.
[6]. جعفری، یعقوب، کوثر، ج ‏2، ص 554- 555، بی‌تا، بی‌جا.
[8]. زمر، 65.
[9]. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج ‏4، ص 15، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش.
[10]. کوثر، ج ‏2، ص 556.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها