لطفا صبرکنید
بازدید
7596
7596
آخرین بروزرسانی:
1395/07/19
کد سایت
fa67519
کد بایگانی
82850
نمایه
مسلمان شدن مردم بحرین در زمان پیامبر اسلام(ص)
طبقه بندی موضوعی
تاریخ|رفتار با پیروان
اصطلاحات
مجوس(زرتشتیان)
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی|فرقهها، مذهبها، گروهها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
بحرین در زمان پیامبر(ص) به کدام مناطق گفته میشد و مردمش چگونه اسلام آوردند؟ آیا پیامبر(ص) آتشکدههای آنها را تصرف کرد؟
پرسش
در بعضی تواریخ در مورد جنگها و صلحهای پیامبر اسلام(ص) چنین آمده: «پیامبر با زرتشتیان بحرین صلح کرد مشروط به آنکه آتشکدههای آنان از آنِ خدا و رسولش باشند». آیا اموال یک قوم و اقلیت مذهبی متعلق به حاکم اسلامی است؟
پاسخ اجمالی
بحرین در زمان ظهور اسلام، به بخش وسیعی از سرزمینهای ساحلی بین بصره و عمان گفته میشد.
حاکم بحرین، شخصی به نام منذر بن ساوی بود. پیامبر اسلام(ص) نامهای را توسط علاء بن حضرمی برای او فرستاده و او را به اسلام دعوت کرد و او نیز اسلام را پذیرفت.
در یکی از منابع تاریخی کهن، نامهای به پیامبر اسلام(ص) نسبت داده شده است که در فرازی از آن آمده: «أن بیت النار لله و رسوله؛ آتشکده شما از آن خدا و رسول او است». با توجه به اینکه افراد تازه مسلمان، دیگر با آتشکده، سر و کاری نداشتند؛ به نظر میرسد مراد از این سخن، تبدیل آن آتشکدهها به مسجد میباشد.
حاکم بحرین، شخصی به نام منذر بن ساوی بود. پیامبر اسلام(ص) نامهای را توسط علاء بن حضرمی برای او فرستاده و او را به اسلام دعوت کرد و او نیز اسلام را پذیرفت.
در یکی از منابع تاریخی کهن، نامهای به پیامبر اسلام(ص) نسبت داده شده است که در فرازی از آن آمده: «أن بیت النار لله و رسوله؛ آتشکده شما از آن خدا و رسول او است». با توجه به اینکه افراد تازه مسلمان، دیگر با آتشکده، سر و کاری نداشتند؛ به نظر میرسد مراد از این سخن، تبدیل آن آتشکدهها به مسجد میباشد.
پاسخ تفصیلی
میدانیم که ایران؛ یکی از دو قدرت بزرگ جهان در دوران ظهور اسلام بود. زمان پیامبر اسلام(ص) تنها بخشی از ایران که بحرین نامیده میشد؛ با صلح، به مسلمانان ملحق شد. بحرین، برخلاف امروزه که تنها به که کشوری جزیرهای و با وسعت محدود گفته میشود؛ در زمان پیامبر(ص) به مجموعه وسیعی از سرزمینهای بین بصره و عمان اطلاق میشد.[1] بحرین در اصطلاح آن روز، بخش جنوبی خلیج فارس بود که در شرق به عمان، در شمال به بصره و در جنوب به یمن متصل میشد و مناطق مهمی؛ مانند قطیف، هجر، عسیر و إحساء را شامل میشد.[2] این سرزمین تحت نفوذ حکومت ایران بود و به عبارتی جزئی از ایران به حساب میآمد.[3] البته به دلیل وجود خلیج فارس، و فاصله از حکومت مرکزی، سیطره کمتری بر آن اعمال میشد.
حاکم بحرین، شخصی به نام منذر بن ساوی بود.[4] پیامبر اسلام در سال هشتم هجری[5] نامهای را توسط علاء بن حضرمی برای او فرستاد و او را به اسلام دعوت کرد و منذر در پی آن نامه و بدون هیچ مقاومتی اسلام آورد.[6]
در منابع تاریخی، نامههایی میان پیامبر(ص) و منذر، نقل شده است که عموماً پس از اسلام او بوده است که به تعدادی از این نامهها اشاره میکنیم:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم، از محمد رسول الله به منذر بن ساوی؛ سلام علیک. من حمد و سپاس خداوندی را بجای میآورم که هیچ خدایی جز او نیست. اما بعد؛ نامه تو به همراه فرستادهات به من رسید. بدان! هرکه نماز بخواند، ذبیحه ما را بخورد، و به سمت قبله ما عبادت کند، او مسلمان است. آنچه برای مسلمانان است؛ برای او نیز هست و آنچه علیه مسلمانان است؛ علیه او نیز هست. اما هر شخصی که بر غیر این باشد؛ مسلمان نبوده و باید جزیه پرداخت کند».[7]
نامه منذر به پیامبر اسلام: «نامه شما را بر مردمان خواندم؛ برخی از آنها از اسلام به وجد آمدند و آنرا پذیرفتند. اما برخی دیگر آنرا نپذیرفتند. همچنین مجوسیان و یهودیان نیز راضی به پذیرش اسلام نشدند. نظر خودتان را در این مورد ذکر نمایید.»
پیامبر نیز در جواب نوشتند: «آنانی که بر دین یهود و مجوس هستند؛ تنها جزیه بپردازند».[8]
همچنین متن صلح میان علاء بن حضرمی به عنوان نماینده پیامبر اسلام(ص) و غیر مسلمانان که موظّف به پرداخت جزیه بودند؛ چنین است: «بسم الله الرّحمن الرّحیم. این است آنچه بر پایه آن علاء بن حضرمى با اهل بحرین صلح کرد. با آنان مصالحه کرد؛ بر این قرار که ما را از کار زراعت بینیاز کنند و حاصل خرما را با ما مقاسمه کنند(حد و مرز اینها را میتوان از نامههای دیگر به دست آورد). هر که وفاى به عهد نکند لعنت خدا و فرشتگان و همه مردمان بر او باد. اما جزیه سرانه براى هر انسان بالغ، یک دینار است».[9]
پیامبر(ص) به منذر نامهای نوشته و به او خاطرنشان کرد تا زمانی که انسان صالحی باشد؛ او را از مقامش عزل نخواهد کرد.[10] با این حال؛ از منابع بر میآید که او عملی ناشایستی داشت که به برکناری او انجامید و علاء بن حضرمی، همان حامل نامه خود را فرمانروای آنجا کرد که او نیز بعدها برکنار شد: «پیامبر(ص) به علاء بن حضرمى نوشت با بیست مرد از قبیله عبدالقیس به حضور ایشان بیاید. علاء بیست مرد از ایشان را که سالارشان عبدالله بن عوف بود با خود برداشت و به حضور پیامبر(ص) آمد و منذر بن ساوى را به جانشینى خود در بحرین گماشت. نمایندگان از علاء بن حضرمى شکایت کردند. پیامبر(ص) او را عزل کرد و ابان بن سعید بن عاص را بر بحرین گماشت و فرمودند: نسبت به قبیله عبدالقیس خیراندیش باش و بزرگان ایشان را گرامى بدار».[11]
ابان بن سعید تا فوت پیامبر خدا(ص) بر بحرین حکومت کرد.[12] اما پس از رحلت پیامبر(ص) بسیاری از مردم بحرین از اسلام برگشته و مرتد شدند. ابان از آنجا گریخت و به سمت ابوبکر رفت اما پس از مدتی، بحرین دوباره به آغوش اسلام بازگشت.[13]
صلح پیامبر(ص) با مردم بحرین به شرط مصادره آتشخانهها
در یکی از منابع تاریخی کهن، نامهای به پیامبر اسلام(ص) نسبت داده شده؛ که نیاز به تأمل دارد:
ابن عباس نقل میکند رسول خدا(ص) نامهای به اهل بحرین به این مضمون نوشت: «... هرگاه نماز بر پاى دارید و زکات دهید و به خدا و رسول او خلوص ورزید و یک دهم خرما و یک بیستم حبوبات خود را ادا کنید و فرزندان خود را مجوسى نکنید، (فلکم ما أسلمتم علیه غیر أن بیت النار لله و رسوله، و أن أبیتم فعلیکم الجزیة) هر چه در زمان مسلمان شدن داشتهاید براى شما به جاى خواهد ماند، جز آتشکده که از آنِ خدا و رسول او است. و اگر در برابر این دستور مقاومت کنید، باید جزیه پرداخت کنید».[14]
تعبیر «أن بیت النار لله و رسوله؛ آتشکده شما از آنِ خدا و رسول او است»، خطاب به افرادی است که مسلمان شدهاند. طبیعی است افرادی که مسلمان شده و اسلام را پذیرفتند؛ دیگر با آتشکده، سر و کاری نخواهند داشت، بلکه داشتن آتشکده منافی مسلمان شدن آنها بود؛ از اینرو به نظر میرسد مراد از ملکیت خدا و رسول در اینجا تبدیل آن به مسجد باشد؛ یعنی احتمالاً پیامبر اسلام(ص)، آتشکده مجوسیانِ تازه مسلمان شده را تبدیل به مسجد کرده باشند که این عمل، امری معقول و کاملاً درست است.
حاکم بحرین، شخصی به نام منذر بن ساوی بود.[4] پیامبر اسلام در سال هشتم هجری[5] نامهای را توسط علاء بن حضرمی برای او فرستاد و او را به اسلام دعوت کرد و منذر در پی آن نامه و بدون هیچ مقاومتی اسلام آورد.[6]
در منابع تاریخی، نامههایی میان پیامبر(ص) و منذر، نقل شده است که عموماً پس از اسلام او بوده است که به تعدادی از این نامهها اشاره میکنیم:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم، از محمد رسول الله به منذر بن ساوی؛ سلام علیک. من حمد و سپاس خداوندی را بجای میآورم که هیچ خدایی جز او نیست. اما بعد؛ نامه تو به همراه فرستادهات به من رسید. بدان! هرکه نماز بخواند، ذبیحه ما را بخورد، و به سمت قبله ما عبادت کند، او مسلمان است. آنچه برای مسلمانان است؛ برای او نیز هست و آنچه علیه مسلمانان است؛ علیه او نیز هست. اما هر شخصی که بر غیر این باشد؛ مسلمان نبوده و باید جزیه پرداخت کند».[7]
نامه منذر به پیامبر اسلام: «نامه شما را بر مردمان خواندم؛ برخی از آنها از اسلام به وجد آمدند و آنرا پذیرفتند. اما برخی دیگر آنرا نپذیرفتند. همچنین مجوسیان و یهودیان نیز راضی به پذیرش اسلام نشدند. نظر خودتان را در این مورد ذکر نمایید.»
پیامبر نیز در جواب نوشتند: «آنانی که بر دین یهود و مجوس هستند؛ تنها جزیه بپردازند».[8]
همچنین متن صلح میان علاء بن حضرمی به عنوان نماینده پیامبر اسلام(ص) و غیر مسلمانان که موظّف به پرداخت جزیه بودند؛ چنین است: «بسم الله الرّحمن الرّحیم. این است آنچه بر پایه آن علاء بن حضرمى با اهل بحرین صلح کرد. با آنان مصالحه کرد؛ بر این قرار که ما را از کار زراعت بینیاز کنند و حاصل خرما را با ما مقاسمه کنند(حد و مرز اینها را میتوان از نامههای دیگر به دست آورد). هر که وفاى به عهد نکند لعنت خدا و فرشتگان و همه مردمان بر او باد. اما جزیه سرانه براى هر انسان بالغ، یک دینار است».[9]
پیامبر(ص) به منذر نامهای نوشته و به او خاطرنشان کرد تا زمانی که انسان صالحی باشد؛ او را از مقامش عزل نخواهد کرد.[10] با این حال؛ از منابع بر میآید که او عملی ناشایستی داشت که به برکناری او انجامید و علاء بن حضرمی، همان حامل نامه خود را فرمانروای آنجا کرد که او نیز بعدها برکنار شد: «پیامبر(ص) به علاء بن حضرمى نوشت با بیست مرد از قبیله عبدالقیس به حضور ایشان بیاید. علاء بیست مرد از ایشان را که سالارشان عبدالله بن عوف بود با خود برداشت و به حضور پیامبر(ص) آمد و منذر بن ساوى را به جانشینى خود در بحرین گماشت. نمایندگان از علاء بن حضرمى شکایت کردند. پیامبر(ص) او را عزل کرد و ابان بن سعید بن عاص را بر بحرین گماشت و فرمودند: نسبت به قبیله عبدالقیس خیراندیش باش و بزرگان ایشان را گرامى بدار».[11]
ابان بن سعید تا فوت پیامبر خدا(ص) بر بحرین حکومت کرد.[12] اما پس از رحلت پیامبر(ص) بسیاری از مردم بحرین از اسلام برگشته و مرتد شدند. ابان از آنجا گریخت و به سمت ابوبکر رفت اما پس از مدتی، بحرین دوباره به آغوش اسلام بازگشت.[13]
صلح پیامبر(ص) با مردم بحرین به شرط مصادره آتشخانهها
در یکی از منابع تاریخی کهن، نامهای به پیامبر اسلام(ص) نسبت داده شده؛ که نیاز به تأمل دارد:
ابن عباس نقل میکند رسول خدا(ص) نامهای به اهل بحرین به این مضمون نوشت: «... هرگاه نماز بر پاى دارید و زکات دهید و به خدا و رسول او خلوص ورزید و یک دهم خرما و یک بیستم حبوبات خود را ادا کنید و فرزندان خود را مجوسى نکنید، (فلکم ما أسلمتم علیه غیر أن بیت النار لله و رسوله، و أن أبیتم فعلیکم الجزیة) هر چه در زمان مسلمان شدن داشتهاید براى شما به جاى خواهد ماند، جز آتشکده که از آنِ خدا و رسول او است. و اگر در برابر این دستور مقاومت کنید، باید جزیه پرداخت کنید».[14]
تعبیر «أن بیت النار لله و رسوله؛ آتشکده شما از آنِ خدا و رسول او است»، خطاب به افرادی است که مسلمان شدهاند. طبیعی است افرادی که مسلمان شده و اسلام را پذیرفتند؛ دیگر با آتشکده، سر و کاری نخواهند داشت، بلکه داشتن آتشکده منافی مسلمان شدن آنها بود؛ از اینرو به نظر میرسد مراد از ملکیت خدا و رسول در اینجا تبدیل آن به مسجد باشد؛ یعنی احتمالاً پیامبر اسلام(ص)، آتشکده مجوسیانِ تازه مسلمان شده را تبدیل به مسجد کرده باشند که این عمل، امری معقول و کاملاً درست است.
[1]. یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبدالله، معجم البلدان، ج 1، ص 347، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م.
[2]. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق، خلیل شحادة، ج 2، ص 359، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[3]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 215، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[4]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبدالموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 6، ص 170، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[5]. بلاذرى، أحمد بن یحیى، فتوح البلدان، ص 85، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1988م.
[6]. مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبدالحمید، ج 1، ص 305، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.
[7]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 3، ص 29، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ق.
[8]. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبدالقادر، عطا، مصطفی عبدالقادر، ج 3، ص 340، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.
[9]. فتوح البلدان، ص 85.
[10]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 11، ص 364، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[11]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص 266، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[12]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، البجاوی، علی محمد، ج 1، ص 62، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ق.
[13]. واقدى، محمد بن عمر، الردة مع نبذة من فتوح العراق، تحقیق، جبورى، یحیى، ص 147، بیروت، دارالغرب الاسلامى، چاپ اول، 1410ق.
[14]. فتوح البلدان، ص 85.
نظرات