لطفا صبرکنید
بازدید
10344
10344
آخرین بروزرسانی:
1397/02/17
کد سایت
fa86336
کد بایگانی
103818
نمایه
اعتقاد به تقدیر الهی لازمهی چشیدن طعم ایمان
طبقه بندی موضوعی
درایه الحدیث|انسان و اختیار
اصطلاحات
ایمان(مؤمن)
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
«هیچ کدامتان مزه ایمان را نمیچشید، مگر به این اطمینان برسید به اتفاقاتی که برای شما رخ داده، خطاناپذیر است و ...». واژه «خطا» و اصطلاح «خطاناپذیری» یعنی چه؟ و آیا این سخن امام علی(ع) جبرگرایی را تأیید نمیکند؟!
پرسش
سلام علیکم؛ اگر ممکن است این حدیث را برای من توضیح دهید. امام علی(ع) فرمودند:
«هیچیک از شما مزه ایمان را نخواهد چشید تا اینکه بداند، آنچه به او رسیده، نمیتوانست به او نرسد، و آنچه به او نرسیده ممکن نبود به او اصابت کند و برسد».
پاسخ اجمالی
زراره از امام صادق(ع) نقل کرده که امام علی(ع) فرمودند:
«لَا یَجِدُ أَحَدُکُمْ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ وَ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ»؛[1]
هیچ کدامتان مزه ایمان را نخواهید چشید، مگر اینکه بدانید، آنچه به شما رسیده، قابل جلوگیری نبوده، و آنچه به او نرسیده نیز ممکن نبود که به او برسد.
در توضیح این سخن باید گفت؛ در تعبیر «طعم الایمان» کنایه و استعاره خیالى وجود دارد؛ زیرا لذت ایمان را به طعم غذا، تشبیه فرموده است.
کلمه «یخطئه» امکان دارد که معتلّ بوده و از ریشه «خ ط ى» گرفته شود که به معناى عبور و تجاوز است؛ یعنى آنچه از نیک و بد که به او میرسد امکان ندارد از این شخص بگذرد و به او نرسد! و ممکن است مهموز باشد و از «خ ط ء» گرفته شود و به معناى خطا رفتن و به هدف اصابت نکردن است، چنانکه تیر به خطا میرود. در هر دو حال، معنا تفاوت چندانی نمیکند.
راغب میگوید خطا انحراف از جهت است و این چند قسم است:
1. خطا در اراده و در فعل، مانند اینکه ناخودآگاه انسان قصد کند و عمل زشتى را در نظر بگیرد و انجام هم بدهد.
2. خطا در فعل، نه در اراده و تصمیم، مثلاً تصمیم بگیرد عمل نیکى را (مانند آشامیدن آب و یا کشتن دشمن خدا) انجام دهد، ولى اتفاقاً خلاف مقصود رخ دهد (مانند اینکه آن آشامیدنى شراب بوده و یا آن شخص، فرد بیگناهی باشد).
3. خطا در اراده و تصمیم، که به مرحله فعلیّت نرسد، مثلاً تصمیم به نوشیدن شراب گرفته و به همان قصد نیز نوشیده، ولى اتفاقاً آنچه نوشیده آب بود. البته این شخص از لحاظ نیت و اراده قابل نکوهش است و عمل صادر شده هم قابل ستایش نیست؛ چون کار خوبى که با تصمیم و اراده باشد مورد تمجید است نه هر عملى.
خلاصه اینکه هر کس تصمیم به انجام کاری بگیرد و اتفاقاً غیر آن چیزی که نیت کرده رخ دهد، در این موارد لفظ «خطا» استعمال میشود، و اگر اراده با آنچه رخ داده تطبیق داشت لفظ صواب و صحیح و درست به کار میرود و میگویند اصابت کرد. گاهى هم خطا در مورد انجام عمل بد و کار خلاف استعمال میشود. خطا کردم، یعنى گناه کردم و کارى که سزاوار نیست انجام دادم که خیلى این تعبیرات معمول است.[2]
جوهرى میگوید: درباره موضوع دعا که لفظ «خطىَ» به صورت «معتل اللام» استعمال میشود، مانند این تعبیرات که گفته میشود (هنگامى که براى شخصى دعا شود، خطّى عنه السّوء) یعنى گرفتارى او بر طرف میشود و «تخطّیته» یعنى از او گذشتم و «تخطّیت رقاب النّاس»، یعنى از روى گردن مردم گذشتم و عبور کردم و «تخطّأت» با همزه گفته نمیشود.[3]
بنابر این با توجه به این توضیحات معلوم شد که لفظ حدیث (لم یکن لیخطئه) با همزه خواندنش بهتر است، و خلاصه معنا این میشود که آنچه در این جهان به انسان برسد(از پیش آمدها و رویدادها) رسیدنش واجب و حتمى است، و این چنین نیست که اگر مثلاً کوشش بیشترى نمیکرد به آن نمیرسید، و آنچه هم نرسیده است هرگز نمیرسید، اگر چه کوشش بیشترى هم میکرد. و یا منظور این باشد که آنچه در تقدیرات ازلى الهى مقرر شده به او خواهد رسید، اگر چه در سعى و کوشش کوتاهى نماید. و همینطور بر عکس. البته، ظاهر این حدیث اعتقاد به جبر را میرساند که سعى و کوشش و فعالیت انسان در زندگیاش هیچ نقشى نداشته باشد، اما با توجه به اینکه جبرگرایی با عدالت خدا منافات دارد، در تبیین این روایت گفتهاند که این قبیل احادیث، در مورد رخدادهایی است که انسان در انجام دادن یا ندادن آنها تکلیف و مسئولیتى ندارد، اموری نظیر زشتی و زیبایى، کوتاهى و بلندى، تیزهوشى و کودنى و... و یا مقصود امور غیر اختیارى و نعمتها و بلاهاى ناگهانى اضطرارى و صحت و بیماری و نظایر اینها است.[4]
برخی نیز روایت را اینگونه معنا کردهاند که انسان طعم ایمان را نمیچشد تا یقین پیدا کند هر آنچه به او میرسد را خدای متعال از ازل میدانست و محال است که تخلفپذیر باشد، و آنچه به او نرسیده را نیز خداوند میدانست که به او نمیرسد. پس محال است که به او برسد، همه اینها از آنرو است که محال است علم الهی مصادف با جهل باشد...، اما در افعال اختیاری؛ مانند نماز و بینمازی، نوشیدن شراب خمر و ترک آن و... اینها نیز علم الهی به آنها تعلق گرفته و همینگونه واقع میشود، اما علم الهی باعث و علت وقوع آن نیست، بلکه تابع آن است.[5]، [6]
این حدیث در حقیقت ناظر به این آیه است:
«ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیر».[7]
و معنایش این است که اینکه ما به شما خبر میدهیم که حوادث را قبل از اینکه اتفاق بیفتد نوشتهایم، و براى این خبر میدهیم که از این به بعد دیگر برای نعمتى که از دست شما میرود اندوه نخورید، و برای نعمتى که خدا به شما میدهد خوشحال نشوید؛ براى اینکه انسان اگر یقین کند که آنچه از او فوت شده باید میشد، و ممکن نبود که فوت نشود، و آنچه عایدش گشت باید میشد و ممکن نبود که نشود، ودیعهاى است که خدا به او سپرده است. چنین کسى، نه در هنگام فوت نعمت خیلى غصه میخورد، و نه در هنگام آمدن نعمت، (مانند کارمندى است که سر برج حقوقى دارد و بدهیهایى هم دارد که باید بپردازد، نه از گرفتن حقوق شگفت زده میشود و نه دادن بدهى برای او پیشبینی نشده است).[8]
«لَا یَجِدُ أَحَدُکُمْ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ وَ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ»؛[1]
هیچ کدامتان مزه ایمان را نخواهید چشید، مگر اینکه بدانید، آنچه به شما رسیده، قابل جلوگیری نبوده، و آنچه به او نرسیده نیز ممکن نبود که به او برسد.
در توضیح این سخن باید گفت؛ در تعبیر «طعم الایمان» کنایه و استعاره خیالى وجود دارد؛ زیرا لذت ایمان را به طعم غذا، تشبیه فرموده است.
کلمه «یخطئه» امکان دارد که معتلّ بوده و از ریشه «خ ط ى» گرفته شود که به معناى عبور و تجاوز است؛ یعنى آنچه از نیک و بد که به او میرسد امکان ندارد از این شخص بگذرد و به او نرسد! و ممکن است مهموز باشد و از «خ ط ء» گرفته شود و به معناى خطا رفتن و به هدف اصابت نکردن است، چنانکه تیر به خطا میرود. در هر دو حال، معنا تفاوت چندانی نمیکند.
راغب میگوید خطا انحراف از جهت است و این چند قسم است:
1. خطا در اراده و در فعل، مانند اینکه ناخودآگاه انسان قصد کند و عمل زشتى را در نظر بگیرد و انجام هم بدهد.
2. خطا در فعل، نه در اراده و تصمیم، مثلاً تصمیم بگیرد عمل نیکى را (مانند آشامیدن آب و یا کشتن دشمن خدا) انجام دهد، ولى اتفاقاً خلاف مقصود رخ دهد (مانند اینکه آن آشامیدنى شراب بوده و یا آن شخص، فرد بیگناهی باشد).
3. خطا در اراده و تصمیم، که به مرحله فعلیّت نرسد، مثلاً تصمیم به نوشیدن شراب گرفته و به همان قصد نیز نوشیده، ولى اتفاقاً آنچه نوشیده آب بود. البته این شخص از لحاظ نیت و اراده قابل نکوهش است و عمل صادر شده هم قابل ستایش نیست؛ چون کار خوبى که با تصمیم و اراده باشد مورد تمجید است نه هر عملى.
خلاصه اینکه هر کس تصمیم به انجام کاری بگیرد و اتفاقاً غیر آن چیزی که نیت کرده رخ دهد، در این موارد لفظ «خطا» استعمال میشود، و اگر اراده با آنچه رخ داده تطبیق داشت لفظ صواب و صحیح و درست به کار میرود و میگویند اصابت کرد. گاهى هم خطا در مورد انجام عمل بد و کار خلاف استعمال میشود. خطا کردم، یعنى گناه کردم و کارى که سزاوار نیست انجام دادم که خیلى این تعبیرات معمول است.[2]
جوهرى میگوید: درباره موضوع دعا که لفظ «خطىَ» به صورت «معتل اللام» استعمال میشود، مانند این تعبیرات که گفته میشود (هنگامى که براى شخصى دعا شود، خطّى عنه السّوء) یعنى گرفتارى او بر طرف میشود و «تخطّیته» یعنى از او گذشتم و «تخطّیت رقاب النّاس»، یعنى از روى گردن مردم گذشتم و عبور کردم و «تخطّأت» با همزه گفته نمیشود.[3]
بنابر این با توجه به این توضیحات معلوم شد که لفظ حدیث (لم یکن لیخطئه) با همزه خواندنش بهتر است، و خلاصه معنا این میشود که آنچه در این جهان به انسان برسد(از پیش آمدها و رویدادها) رسیدنش واجب و حتمى است، و این چنین نیست که اگر مثلاً کوشش بیشترى نمیکرد به آن نمیرسید، و آنچه هم نرسیده است هرگز نمیرسید، اگر چه کوشش بیشترى هم میکرد. و یا منظور این باشد که آنچه در تقدیرات ازلى الهى مقرر شده به او خواهد رسید، اگر چه در سعى و کوشش کوتاهى نماید. و همینطور بر عکس. البته، ظاهر این حدیث اعتقاد به جبر را میرساند که سعى و کوشش و فعالیت انسان در زندگیاش هیچ نقشى نداشته باشد، اما با توجه به اینکه جبرگرایی با عدالت خدا منافات دارد، در تبیین این روایت گفتهاند که این قبیل احادیث، در مورد رخدادهایی است که انسان در انجام دادن یا ندادن آنها تکلیف و مسئولیتى ندارد، اموری نظیر زشتی و زیبایى، کوتاهى و بلندى، تیزهوشى و کودنى و... و یا مقصود امور غیر اختیارى و نعمتها و بلاهاى ناگهانى اضطرارى و صحت و بیماری و نظایر اینها است.[4]
برخی نیز روایت را اینگونه معنا کردهاند که انسان طعم ایمان را نمیچشد تا یقین پیدا کند هر آنچه به او میرسد را خدای متعال از ازل میدانست و محال است که تخلفپذیر باشد، و آنچه به او نرسیده را نیز خداوند میدانست که به او نمیرسد. پس محال است که به او برسد، همه اینها از آنرو است که محال است علم الهی مصادف با جهل باشد...، اما در افعال اختیاری؛ مانند نماز و بینمازی، نوشیدن شراب خمر و ترک آن و... اینها نیز علم الهی به آنها تعلق گرفته و همینگونه واقع میشود، اما علم الهی باعث و علت وقوع آن نیست، بلکه تابع آن است.[5]، [6]
این حدیث در حقیقت ناظر به این آیه است:
«ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیر».[7]
و معنایش این است که اینکه ما به شما خبر میدهیم که حوادث را قبل از اینکه اتفاق بیفتد نوشتهایم، و براى این خبر میدهیم که از این به بعد دیگر برای نعمتى که از دست شما میرود اندوه نخورید، و برای نعمتى که خدا به شما میدهد خوشحال نشوید؛ براى اینکه انسان اگر یقین کند که آنچه از او فوت شده باید میشد، و ممکن نبود که فوت نشود، و آنچه عایدش گشت باید میشد و ممکن نبود که نشود، ودیعهاى است که خدا به او سپرده است. چنین کسى، نه در هنگام فوت نعمت خیلى غصه میخورد، و نه در هنگام آمدن نعمت، (مانند کارمندى است که سر برج حقوقى دارد و بدهیهایى هم دارد که باید بپردازد، نه از گرفتن حقوق شگفت زده میشود و نه دادن بدهى برای او پیشبینی نشده است).[8]
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 58، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول ص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 7، ص 361، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[3]. همان.
[4]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 67، ص 148- 149، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ بحار الانوار، ترجمه، موسوى همدانى، ج 1، ص 147- 148.
[5]. سروی مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی (الاصول و الروضة)، محقق، مصحح، شعرانی، ابو الحسن، ج 8، ص 186، تهران، المکتبة الإسلامیة، چاپ اول، 1382ق.
[7]. حدید، 22.
[8]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 167، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 19، ص 294، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.
نظرات