لطفا صبرکنید
بازدید
5274
5274
آخرین بروزرسانی:
1397/07/21
کد سایت
fa89338
کد بایگانی
106365
نمایه
نقش هیولا در حرکت جوهری
طبقه بندی موضوعی
حرکت جوهری
اصطلاحات
حرکت جوهری|هیولا ، هیولی
گروه بندی اصطلاحات
اصطلاحات فلسفی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
بر اساس مبانی فلسفی، نقش هیولا در حرکت چیست؟
پرسش
با سلام. آیا این سخن درست است که بگوییم هیولای اولا، عین حرکت است؟
پاسخ اجمالی
بر اساس حکمت مشاء که حرکت جوهری را ناممکن میدانند، هیولا نقش ویژه و مستقیمی در حرکت ندارد، اما بر اساس حکمت متعالیه و پذیرش حرکت جوهری، هیولا نقش اساسی دارد و وحدت بخش حرکت جوهری است؛ بلکه شاید بتوان گفت حرکت چیزی جز ظهور، بروز و ظهور هیولا نیست.
پاسخ تفصیلی
هر حرکت و تغییری دارای یک جهت وحدت و یک جهت تغییر است، و اگر جهت وحدت حفظ نگردد، نمیتوان گفت شیء واحدی تغییر یافته و حرکت کرده است؛ بلکه چند موضوع مختلف در کنار یکدیگر لحاظ گردیدهاند. پس هر حرکتی نیازمند جهت وحدت، و ثباتی است که از آن به موضوع حرکت تعبیر میشود.
در نظر فلاسفه مشاء، موضوع حرکت همان «جسم» است؛ زیرا هیولای اولا، قوه محض است و فعلیتی ندارد تا موضوع برای حرکت که امری بالفعل است قرار گیرد. از طرفی چیزی که فعلیت محض است نیز نمیتواند موضوع حرکت باشد؛ زیرا فعلیت لاحقی در آن تصور نمیشود. پس فقط چیزی که به یک جهت دارای قوه و استعداد و یک جهت دارای فعلیت است میتواند موضوع حرکت قرار گیرد. و آن عبارت است از «جسم». علت عمده انکار حرکت جوهرى توسط فلاسفه مشاء نیز آن است که هر حرکتی نیازمند یک موضوع ثابت است تا در طول حرکت باقى بوده و حافظ وحدت حرکت باشد. این موضوع واحد در حرکتهاى عرَضى همان جوهر و ذات جسم است و اگر حرکت شامل جوهر و ذات شىء هم باشد، دیگر موضوع ثابتی نخواهیم داشت -و اگر هم موضوع ثابتی نباشد، حرکت به عنوان یک تغییر تدریجى مستمر و پیوسته منتفى خواهد بود-.[1]
اکثر فلاسفه مشاء منکر حرکت جوهرى بوده و نظریه «کون و فساد» را پذیرفتهاند. ایشان معتقدند تبدیل و تبدل صورتهاى جوهرى به نحو دفعى تحقق میپذیرد، نه به نحو تدریجى که همان حرکت جوهرى است. به عقیده ایشان صورتى فاسد میشود و صورت دیگرى محقق میگردد و در جاى صورت پیشین مینشیند (کون و فساد). این صورتها منفصل و جدا از یکدیگرند؛ یعنی مدتى صورت «الف» بر ماده عارض است و آنگاه دفعتاً صورت «الف» از بین مىرود و صورت «ب» جاى آنرا میگیرد. این صورت نیز مدتى به ماده قوام میدهد و آنگاه دفعتاً زایل و فاسد میشود و صورت دیگرى به جاى آن حادث و کائن میگردد.[2] در عین حال ایشان معتقدند مادهاى که در طول زمان صورتهاى مختلفى را میپذیرد، واحد است؛ مثلًا همان مادهاى که قبلًا صورت «آب» داشت، اکنون صورت «هوا» را دارد و وحدت ماده را به این نحو توجیه میکنند که فاعِل ماده «صورةٌ ما» (صورتی نامتعین) است و این «صورةٌ ما» اگر چه امرى مبهم است، اما وحدتش به واسطه وحدت عددى جوهر مفارقى که آنرا میآفریند، حفظ میشود.
اما برخی فلاسفه حکمت متعالیه که حرکت جوهری را میپذیرند برای حل اشکال تغییر موضوع حرکت، چنین پاسخ دادهاند که وقوع حرکت در جوهر، مستلزم فقدان موضوع براى حرکت نیست و میتوان حرکت جوهرى را پذیرفت و در عین حال، موضوعى که در طول حرکت ثابت و پایدار باشد نیز داشت. این موضوع عبارت است از هیولای اولا که متحصل با صورتى نامعین است.[3] بر اساس این نظریه، موضوع حرکت جوهرى همان هیولاى اولا است. البته از آنجا که هیولاى اولا قوه محض است و به تنهایى تحصل و تحققى ندارد، نمیتوان آنرا به تنهایى موضوع حرکت جوهرى دانست. از سوى دیگر، ماده اولا براى تحصّل و تحقق خود نیازمند صورت معین و مشخصى نیست، بلکه صرفا به صورتی احتیاج دارد که گاهی از آن به «صورةٌ مّا» (صورتى از صورتها) تعبیر میشود؛ خواه این صورتِ متعین باشد، یا آن صورتِ متعین.[4]
پس ماده به ضمیمه صورتى از صورتها امر واحدى است و این وحدتش را مرهون دو چیز است: یکى وحدت عمومى «صورةٌ مّا» و دیگرى وحدت شخصى جوهر مفارقى که هیولا را توسط «صورة مّا» ایجاد میکند و با جایگزین کردن صورتى به جاى صورت دیگر، وجود آنرا باقى نگاه میدارد. در این میان نقش عمده را همان جوهر مفارق ایفا میکند که علت فاعلى ماده است و «صورةٌ ما» نیز هستیاش را از همان وجود مفارق دریافت میکند.
برخی از فلاسفه حکمت متعالیه نیز معتقدند، اگر نیاز حرکت به یک موضوعِ ثابت بدین سبب است که وحدتِ حرکت به واسطه آن تأمین گردد و در اثر حرکت و تغییر، شکافى در وحدت آن ایجاد نشود، باید گفت که اتصالِ فى نفسه حرکت و اینکه انقسام آن وهمى است -یعنی در خارج اجزای شیء متحرک منفصل از یکدیگر نیستند-، براى تأمین این جهت کافى میباشد. اگر هم نیاز به موضوع ثابت برای حرکت بدین جهت است که چون حرکت یک معناى عرَضی و توصیفی است، نیازمند امرى قائم به ذات خود (موجودیتش براى خودش است) میباشد،[5] در این صورت باید گفت؛ موضوع حرکت جوهرى، خود حرکت است؛ چون مراد ما از موضوع حرکت، ذاتى است که حرکت متکى به آن است و وجودش براى آن میباشد و چون حقیقت حرکت جوهرى، یک ذاتِ جوهرىِ پویا است، این حرکت قائم به خود بوده و موجودیتش براى خود میباشد. بنابراین، در عین حال که حرکت است، متحرکِ در خودش نیز میباشد.[6]
بنابراین، هیولا نقش اساسی در حرکت جوهری دارد و وحدتبخش حرکت جوهری است؛ بلکه شاید بتوان گفت حرکت چیزی جز ظهور و بروز هیولا نیست.
در نظر فلاسفه مشاء، موضوع حرکت همان «جسم» است؛ زیرا هیولای اولا، قوه محض است و فعلیتی ندارد تا موضوع برای حرکت که امری بالفعل است قرار گیرد. از طرفی چیزی که فعلیت محض است نیز نمیتواند موضوع حرکت باشد؛ زیرا فعلیت لاحقی در آن تصور نمیشود. پس فقط چیزی که به یک جهت دارای قوه و استعداد و یک جهت دارای فعلیت است میتواند موضوع حرکت قرار گیرد. و آن عبارت است از «جسم». علت عمده انکار حرکت جوهرى توسط فلاسفه مشاء نیز آن است که هر حرکتی نیازمند یک موضوع ثابت است تا در طول حرکت باقى بوده و حافظ وحدت حرکت باشد. این موضوع واحد در حرکتهاى عرَضى همان جوهر و ذات جسم است و اگر حرکت شامل جوهر و ذات شىء هم باشد، دیگر موضوع ثابتی نخواهیم داشت -و اگر هم موضوع ثابتی نباشد، حرکت به عنوان یک تغییر تدریجى مستمر و پیوسته منتفى خواهد بود-.[1]
اکثر فلاسفه مشاء منکر حرکت جوهرى بوده و نظریه «کون و فساد» را پذیرفتهاند. ایشان معتقدند تبدیل و تبدل صورتهاى جوهرى به نحو دفعى تحقق میپذیرد، نه به نحو تدریجى که همان حرکت جوهرى است. به عقیده ایشان صورتى فاسد میشود و صورت دیگرى محقق میگردد و در جاى صورت پیشین مینشیند (کون و فساد). این صورتها منفصل و جدا از یکدیگرند؛ یعنی مدتى صورت «الف» بر ماده عارض است و آنگاه دفعتاً صورت «الف» از بین مىرود و صورت «ب» جاى آنرا میگیرد. این صورت نیز مدتى به ماده قوام میدهد و آنگاه دفعتاً زایل و فاسد میشود و صورت دیگرى به جاى آن حادث و کائن میگردد.[2] در عین حال ایشان معتقدند مادهاى که در طول زمان صورتهاى مختلفى را میپذیرد، واحد است؛ مثلًا همان مادهاى که قبلًا صورت «آب» داشت، اکنون صورت «هوا» را دارد و وحدت ماده را به این نحو توجیه میکنند که فاعِل ماده «صورةٌ ما» (صورتی نامتعین) است و این «صورةٌ ما» اگر چه امرى مبهم است، اما وحدتش به واسطه وحدت عددى جوهر مفارقى که آنرا میآفریند، حفظ میشود.
اما برخی فلاسفه حکمت متعالیه که حرکت جوهری را میپذیرند برای حل اشکال تغییر موضوع حرکت، چنین پاسخ دادهاند که وقوع حرکت در جوهر، مستلزم فقدان موضوع براى حرکت نیست و میتوان حرکت جوهرى را پذیرفت و در عین حال، موضوعى که در طول حرکت ثابت و پایدار باشد نیز داشت. این موضوع عبارت است از هیولای اولا که متحصل با صورتى نامعین است.[3] بر اساس این نظریه، موضوع حرکت جوهرى همان هیولاى اولا است. البته از آنجا که هیولاى اولا قوه محض است و به تنهایى تحصل و تحققى ندارد، نمیتوان آنرا به تنهایى موضوع حرکت جوهرى دانست. از سوى دیگر، ماده اولا براى تحصّل و تحقق خود نیازمند صورت معین و مشخصى نیست، بلکه صرفا به صورتی احتیاج دارد که گاهی از آن به «صورةٌ مّا» (صورتى از صورتها) تعبیر میشود؛ خواه این صورتِ متعین باشد، یا آن صورتِ متعین.[4]
پس ماده به ضمیمه صورتى از صورتها امر واحدى است و این وحدتش را مرهون دو چیز است: یکى وحدت عمومى «صورةٌ مّا» و دیگرى وحدت شخصى جوهر مفارقى که هیولا را توسط «صورة مّا» ایجاد میکند و با جایگزین کردن صورتى به جاى صورت دیگر، وجود آنرا باقى نگاه میدارد. در این میان نقش عمده را همان جوهر مفارق ایفا میکند که علت فاعلى ماده است و «صورةٌ ما» نیز هستیاش را از همان وجود مفارق دریافت میکند.
برخی از فلاسفه حکمت متعالیه نیز معتقدند، اگر نیاز حرکت به یک موضوعِ ثابت بدین سبب است که وحدتِ حرکت به واسطه آن تأمین گردد و در اثر حرکت و تغییر، شکافى در وحدت آن ایجاد نشود، باید گفت که اتصالِ فى نفسه حرکت و اینکه انقسام آن وهمى است -یعنی در خارج اجزای شیء متحرک منفصل از یکدیگر نیستند-، براى تأمین این جهت کافى میباشد. اگر هم نیاز به موضوع ثابت برای حرکت بدین جهت است که چون حرکت یک معناى عرَضی و توصیفی است، نیازمند امرى قائم به ذات خود (موجودیتش براى خودش است) میباشد،[5] در این صورت باید گفت؛ موضوع حرکت جوهرى، خود حرکت است؛ چون مراد ما از موضوع حرکت، ذاتى است که حرکت متکى به آن است و وجودش براى آن میباشد و چون حقیقت حرکت جوهرى، یک ذاتِ جوهرىِ پویا است، این حرکت قائم به خود بوده و موجودیتش براى خود میباشد. بنابراین، در عین حال که حرکت است، متحرکِ در خودش نیز میباشد.[6]
بنابراین، هیولا نقش اساسی در حرکت جوهری دارد و وحدتبخش حرکت جوهری است؛ بلکه شاید بتوان گفت حرکت چیزی جز ظهور و بروز هیولا نیست.
[1]. ر. ک: ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج 3، ص 59-60، بیروت، دار احیاء التراث، سوم، 1981م.
[2]. در حالیکه بنابر قول به حرکت جوهرى، یک صورت واحد سیال است که بر ماده جارى میشود و از هر حدّ آن میتوان یک ماهیت نوعى خاص انتزاع کرد.
[3]. البته خود ملاصدرا نیز تصریح مینماید که طبق این بیان، موضوع حرکت یک واحد حدّی و معنوی است نه واحد به عدد شخصی؛ زیرا متجدد و متعاقب است. ر. ک: الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج3، ص64.
[4]. ملاهادی سبزواری موضوع حرکت، در حرکت جوهری و حرکت کمّی را «هیولا» و در سایر حرکات، «جسم» عنوان نموده است. به عقیده وی اگر موضوع حرکت را فقط «هیولا» بدانیم، در این صورت تمامی عالم باید متحرکت بوده و جهت حرکت آن نیز یکسان باشد و هیچ موجود ساکنی وجود نداشته باشد، در حالیکه همه این توالی فاسد به شمار میروند. سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة، تحقیق، حسن زاده آملی، حسن، ج4، ص266، قم، ناب، اول، 1379ش.
[5]. تا موجودیت حرکت براى آن بوده و آنرا متصف به خود کند؛ همانگونه که اعراض و صورتهاى جوهرى منطبع در ماده نیاز به چنین موضوعى دارند تا موجودیتشان براى آن باشد و آنرا متصف به خود کنند.
[6]. ر. ک: طباطبایى، محمد حسین، بدایة الحکمة، ترجمه و شرح، شیروانی، علی، ص184-190، قم، موسسه بوستان کتاب، چاپ یازدهم، 1388ش.
نظرات