لطفا صبرکنید
بازدید
9416
9416
آخرین بروزرسانی:
1397/06/14
کد سایت
fa89923
کد بایگانی
106725
نمایه
مقصود از آب پاشیدن بر خورشید توسط فرشته الهی
طبقه بندی موضوعی
درایه الحدیث|امام باقر ع
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
«فرشتهای خورشید را آبپاشی میکند، و گرنه زمین شعلهور میشد!» چگونه میتوان چنین روایتی را با دانش روز توجیه نمود؟!
پرسش
حدیثی از امام محمد باقر(ع) در اینترنت دیدهام که؛ «فرشتهای خورشید را آبپاشی میکند، و اگر این نبود زمین شعلهور میشد». سؤال: 1. آیا این حدیث معتبر است؟ 2. با توجه به پیشرفت علم نجوم، این حرف با علم نجوم ناسازگار نیست؟
قابل ذکر است که؛ عدهای با سوء استفاده از این احادیث به تشویش اذهان مردم و توهین به ائمه(ع) میپردازند.
پاسخ اجمالی
در روایتی از امام باقر(ع) درباره خورشید چنین نقل شده است که؛ «خورشید که طلوع میکند، چهار فرشته همراه آن هستند. فرشتهاى ندا میدهد: اى نیکوکار! به کمال برسان و مژده باد تو را. و فرشتهاى دیگر ندا میدهد: اى بدکار! دست بردار و کوتاه بیا. فرشتهاى [به ثروتمندان] ندا میدهد: انفاق کنید تا اموال شما برقرار بماند و بخل بورزید تا اموالتان تلف شود، و فرشتهاى آب بر خورشید میپاشد و اگر چنین نبود زمین شعلهور میشد».[1]
اگرچه این روایت از جهت سندی از قوت چندانی برخوردار نیست،[2] ولی با چشمپوشی از سند حدیث؛ باید گفت عبارات قرآنی و سخن معصومان(ع) گاه به گونهای ادا میشد که با دانش مردم آن روزگار همخوانی داشته باشد، نه آنکه تنها معنای تحت اللفظی مراد باشد. در همین راستا، محتوای قسمت اخیر روایت بالا را میتوان اینگونه تبیین کرد:
1. ممکن است منظور از پاشیدن آب بر خورشید این باشد که بادها و بخارهایى از دریا برمىخیزد و حرارت خورشید را بر زمین تعدیل مىکند.[3] و یا مراد از آن، تقویت لایههایی از جو باشد که مانع نفوذ کامل نور و حرارت خورشید میشوند.
2. شاید مقصود از زمین در این روایت؛ اشاره به قلوب آدمیان باشد و مقصود از آب، آب رحمت الهی باشد که از آسمان فضل خداوند بر قلوب آنان فرود میآید و به سبب این رحمت، گروهی بر گروه دیگر ترحّم مینمایند. و مقصود از شعلهور شدن، آتش تاریکی است که بر قلوب آنان واقع میشود و به سبب آن خود و دیگران را مورد ستم قرار داده و منجر به شعلهور شدن غمها و غُصّهها و در آمیختن آرزوها و محرومیت از آن شده است؛ زیرا اگر بر قلوب آدمیان، آب رحمت و مهربانی، فرونشاندن غفلت و فراموشی، و یخی در آتش و آرامش خاطر، نباشد، قلبها از این مصیبتها شعلهور شده و به جهت این مصیبتها و سختیها خواهند سوخت.[4]
3. و در نهایت، امروزه ثابت شده که دمای هسته خورشید بیش از 2500 برابر دمای سطح آن است که اگر چنین دمایی به سطح آن میرسید چیزی از سیارههای پیرامونی، از جمله زمین باقی نمیماند، اما با فرایندهایی این دما در مراحلی متوقف میشود.
هسته تنها ناحیه در خورشید است که بخش بزرگی از انرژی گرمایی آنرا از راه همجوشی هستهای فراهم میکند. به این ترتیب در ناحیههای درونی و مرکزی تا 24٪ شعاع، کارمایهی 99٪ خورشید فراهم میشود و بعد از گذر از 30٪ شعاع، فرایند همجوشی هستهای به تمامی میایستد و دیگر ادامه نمییابد. دیگر جاهای ستاره از راه جابجایی انرژی از مرکز به لایههای بیرونی گرم میشود. کارمایهی پدید آمده در هسته پس از گذر از لایههای پی در پی، وارد شیدسپهر میشود و از آنجا به صورت نور یا انرژی جنبشی ذرات به فضا میگریزد.[5]
آیا آنچه در روایت وجود دارد، تا حد زیادی همخوان با آنچه دانش جدید بدان دست یافته است، نمیباشد؟!
آیا توضیح چنین واقعیتی جز با سادهکردن برای مردم آن دوره قابل هضم بود؟!
بر این اساس، این روایت نه تنها مخالف موازین علمی نیست، بلکه شاید بتوان آنرا تبیین ساده یک واقعیت علمی دانست که بعد از هزار و اندی سال، امروزه دانشمندان بدان دست یافتهاند.
به عبارت دیگر، شاید مراد از روایت آن باشد که خداوند سیستمی را در خورشید پیریزی کرده تا تنها بخش کمی از حرارت هسته به سطح خارجی آن برسد و اگر چنین سیستمی وجود نداشت، تردیدی در نابودی کامل زمین نبود.
اگرچه این روایت از جهت سندی از قوت چندانی برخوردار نیست،[2] ولی با چشمپوشی از سند حدیث؛ باید گفت عبارات قرآنی و سخن معصومان(ع) گاه به گونهای ادا میشد که با دانش مردم آن روزگار همخوانی داشته باشد، نه آنکه تنها معنای تحت اللفظی مراد باشد. در همین راستا، محتوای قسمت اخیر روایت بالا را میتوان اینگونه تبیین کرد:
1. ممکن است منظور از پاشیدن آب بر خورشید این باشد که بادها و بخارهایى از دریا برمىخیزد و حرارت خورشید را بر زمین تعدیل مىکند.[3] و یا مراد از آن، تقویت لایههایی از جو باشد که مانع نفوذ کامل نور و حرارت خورشید میشوند.
2. شاید مقصود از زمین در این روایت؛ اشاره به قلوب آدمیان باشد و مقصود از آب، آب رحمت الهی باشد که از آسمان فضل خداوند بر قلوب آنان فرود میآید و به سبب این رحمت، گروهی بر گروه دیگر ترحّم مینمایند. و مقصود از شعلهور شدن، آتش تاریکی است که بر قلوب آنان واقع میشود و به سبب آن خود و دیگران را مورد ستم قرار داده و منجر به شعلهور شدن غمها و غُصّهها و در آمیختن آرزوها و محرومیت از آن شده است؛ زیرا اگر بر قلوب آدمیان، آب رحمت و مهربانی، فرونشاندن غفلت و فراموشی، و یخی در آتش و آرامش خاطر، نباشد، قلبها از این مصیبتها شعلهور شده و به جهت این مصیبتها و سختیها خواهند سوخت.[4]
3. و در نهایت، امروزه ثابت شده که دمای هسته خورشید بیش از 2500 برابر دمای سطح آن است که اگر چنین دمایی به سطح آن میرسید چیزی از سیارههای پیرامونی، از جمله زمین باقی نمیماند، اما با فرایندهایی این دما در مراحلی متوقف میشود.
هسته تنها ناحیه در خورشید است که بخش بزرگی از انرژی گرمایی آنرا از راه همجوشی هستهای فراهم میکند. به این ترتیب در ناحیههای درونی و مرکزی تا 24٪ شعاع، کارمایهی 99٪ خورشید فراهم میشود و بعد از گذر از 30٪ شعاع، فرایند همجوشی هستهای به تمامی میایستد و دیگر ادامه نمییابد. دیگر جاهای ستاره از راه جابجایی انرژی از مرکز به لایههای بیرونی گرم میشود. کارمایهی پدید آمده در هسته پس از گذر از لایههای پی در پی، وارد شیدسپهر میشود و از آنجا به صورت نور یا انرژی جنبشی ذرات به فضا میگریزد.[5]
آیا آنچه در روایت وجود دارد، تا حد زیادی همخوان با آنچه دانش جدید بدان دست یافته است، نمیباشد؟!
آیا توضیح چنین واقعیتی جز با سادهکردن برای مردم آن دوره قابل هضم بود؟!
بر این اساس، این روایت نه تنها مخالف موازین علمی نیست، بلکه شاید بتوان آنرا تبیین ساده یک واقعیت علمی دانست که بعد از هزار و اندی سال، امروزه دانشمندان بدان دست یافتهاند.
به عبارت دیگر، شاید مراد از روایت آن باشد که خداوند سیستمی را در خورشید پیریزی کرده تا تنها بخش کمی از حرارت هسته به سطح خارجی آن برسد و اگر چنین سیستمی وجود نداشت، تردیدی در نابودی کامل زمین نبود.
[1]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 4، ص 42، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. مرحوم کلینی در کتاب کافی این حدیث را با این سند آورده است: «عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن عیسى عن الحسن بن محبوب عن إبراهیم بن مهزم عن رجل عن جابر عن أبی جعفر(ع)...»؛ این روایت به جهت وجود فرد نامعلومی در آن که از او به «رجل» یاد شده ضعیف و منقطع است.
[3]. مکارم شیرازى، ناصر، پیام امام امیر المومنین(ع)، ج 15، ص 659، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1386ش.
[4]. فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ج 10، ص 486، اصفهان، کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی(ع)، چاپ اول، 1406ق.
[5]. ر. ک: ویکی پدیا.
نظرات