لطفا صبرکنید
بازدید
34443
34443
آخرین بروزرسانی:
1397/10/02
خلاصه پرسش
اصطلاح «مُثُل افلاطونی» به چه معنا است؟
پرسش
با سلام. با توجه به مطلب زیر بنده هنوز دقیق نفهمیدم "مثل" یعنی چی؟ از طرفی دقیقاٌ معنای شعر مرحوم میرفندرسکی را نیز توضیح دهید.
«و اما مُثُل: به موجودات نوری مجردی گویند که در عالم مجرداتند. افلاطون و استادش سقراط قائل بودند که برای موجودات طبیعیه در عالم بالا، صورتی مجرده است که از آنها تعبیر به مُثل الهیه و ارباب انواع میکردند. موجوداتی که فساد در آنها را ه نمییابد و همیشه باقیاند. میر فندرسکی در این باره چنین سروده است:
چرخ با این اختران نغز خوش و زیباستی
صورتی در زیر دارد آنچه در بالا ستی
پاسخ اجمالی
«مُثُل» جمع «مِثال» و مثال یک چیز عبارت است از الگو، نمونه و عکس آن چیز.
در اصطلاح فلسفه، «مُثُل» عبارتاند از موجودات عقلی کلّی که در عالم عقل وجود دارند و کار خلق و تدبیر موجودات مادّی به عهده آنها است، و موجودات مادّی در حقیقت، سایه و ظِلّ آن موجودات عقلانی(مُثُل) محسوب میشوند.
افلاطون(فیلسوف یونانی) به پیروی از استاد خود(سقراط)، قائل به نظریه مُثُل بود. او معتقد بود برای هر نوع مادّی، یک فرد عقلی یا ربّ النوع(مثال) وجود دارد که بالفعل تمامی کمالات آن نوع را دارد و کار خلق و تدبیر افراد آن نوع از ناحیه رب النوع است. مثلاً در مورد نوع انسان، یک حقیقت عقلانی مخصوص به انسان وجود دارد که کار خلق و تدبیر افراد انسان بر عهده او است.[1]
در میان فلاسفه اسلامی نیز شهاب الدین سهروردی (شیخ اشراق) و صدر المتألهین نظریه مُثُل را پذیرفتهاند. تعبیراتی که شیخ اشراق برای مثل به کار برده عبارتاند از: «انوار قاهرۀ عرضیه»، «ربّ النوع»، «اصحاب اصنام» و «ارباب طِلِسمات». در مقابلِ فلاسفه اشراقی، فلاسفه مشاء منکر «مُثُل افلاطونی» هستند، این حکماء کار تدبیر افراد مادّی را به «عقل فعّال» که آخرین عقل در سلسله عقول طولی عالم است، نسبت میدهند.[2]
در هر صورت نظریۀ «مُثُل افلاطونی»، از زمان افلاطون تا کنون، هم در میان فلاسفۀ اسلامی و هم در میان فلاسفۀ غربی، مورد بحث، تأیید و انتقاد فراوان واقع شده است. فیلسوفان اشراقی(به معنای عام) و عرفانگرا رغبت بیشتری به پذیرش آن نشان دادهاند.[3]
در اصطلاح فلسفه، «مُثُل» عبارتاند از موجودات عقلی کلّی که در عالم عقل وجود دارند و کار خلق و تدبیر موجودات مادّی به عهده آنها است، و موجودات مادّی در حقیقت، سایه و ظِلّ آن موجودات عقلانی(مُثُل) محسوب میشوند.
افلاطون(فیلسوف یونانی) به پیروی از استاد خود(سقراط)، قائل به نظریه مُثُل بود. او معتقد بود برای هر نوع مادّی، یک فرد عقلی یا ربّ النوع(مثال) وجود دارد که بالفعل تمامی کمالات آن نوع را دارد و کار خلق و تدبیر افراد آن نوع از ناحیه رب النوع است. مثلاً در مورد نوع انسان، یک حقیقت عقلانی مخصوص به انسان وجود دارد که کار خلق و تدبیر افراد انسان بر عهده او است.[1]
در میان فلاسفه اسلامی نیز شهاب الدین سهروردی (شیخ اشراق) و صدر المتألهین نظریه مُثُل را پذیرفتهاند. تعبیراتی که شیخ اشراق برای مثل به کار برده عبارتاند از: «انوار قاهرۀ عرضیه»، «ربّ النوع»، «اصحاب اصنام» و «ارباب طِلِسمات». در مقابلِ فلاسفه اشراقی، فلاسفه مشاء منکر «مُثُل افلاطونی» هستند، این حکماء کار تدبیر افراد مادّی را به «عقل فعّال» که آخرین عقل در سلسله عقول طولی عالم است، نسبت میدهند.[2]
در هر صورت نظریۀ «مُثُل افلاطونی»، از زمان افلاطون تا کنون، هم در میان فلاسفۀ اسلامی و هم در میان فلاسفۀ غربی، مورد بحث، تأیید و انتقاد فراوان واقع شده است. فیلسوفان اشراقی(به معنای عام) و عرفانگرا رغبت بیشتری به پذیرش آن نشان دادهاند.[3]
[2]. ر. ک: درگاهزاده، محمد، مثل افلاطونی، http://pajoohe.ir
[3]. ر. ک: صابری ورزنه، حسین، نظریه مثل افلاطونی و سیر آن در فلسفه اسلامی. http://hikmat.isramags.ir/article_7732.html
نظرات