لطفا صبرکنید
59019
- اشتراک گذاری
سلمان فارسی، دهقانزادهای ایرانی بود که در شهر مدینه، پیامبر اکرم(ص) را دید و به او ایمان آورد. حضرتشان نیز او را خرید، آزاد کرد.
سلمان در دوران زندگی پیامبر(ص) از یاران بزرگ و مورد علاقهی ایشان بود، تا جایی که پیامبر دربارهاش فرمود: «سلمان از ما اهلبیت است». او پس از رحلت پیامبر اسلام(ص)، در شمار یاران ویژهی علی بن ابیطالب(ع) قرار گرفت.
در سال وفات سلمان فارسی اختلاف نظر وجود دارد؛ و این اختلاف میان سالهای 33 تا 37 هجری قمری است.
سلمان فارسی یکی از بزرگترین صحابهی پیامبر اسلام(ص) است. در مورد نام اصلی سلمان گزارشهای مختلفی وجود دارد.[1] برخی نام او را «روزبه» گفته و نام پدرش را «خشنودان (یا خشبوذان)»،[2] و بنابر نقلی «بوذخشان»[3] ذکر کردهاند. بر اساس روایات نام سلمان را پیامبر اسلام(ص) بعد از مسلمانی بر او گذارد.[4] کنیهی سلمان ابو عبدالله بود.[5] بیشتر مورّخان، مکان تولدش را روستای جیّ در اصفهان ذکر کرده،[6] و برخی دیگر نیز رامهرمز گفتهاند.[7]
به سلمان فارسی، سلمان بن اسلام و سلمان الخیر نیز لقب دادهاند.[8]
از سال تولد سلمان فارسی چیزی در منابع تاریخی و تراجم و شرح حال نویسان نیامده است.
پدر سلمان از دهقانان ایرانی بود.[9] در روزگار ساسانیان به طبقهی مالک و زمیندار روستایی و شهری دهقان میگفتند.[10] روایاتی که دربارهی دوران پیش از اسلام سلمان در دست است، با داستانگویی آمیخته است. آنچه در همهی این روایات تأکید شده، روحیهی جستوجوگر سلمان است که باعث شد در جستوجوی دین بهتر دست به سفرهای طولانی بزند. بر اساس این روایات وی در کودکی زردشتی بود، تا اینکه با دین مسیحیان آشنا شد و بدان گروید و از شهر خود به سوی شام سفر کرد تا به شاگردی روحانیون طراز اوّل این آیین درآید. پدر سلمان به واسطهی علاقهای که به وی داشت او را در خانه نگاه میداشت و سفر او به شام نوعی فرار تلقی میشد. او در شام در خدمت کلیسا به سر برد و برای استفاده از محضر مسیحیان پارسا به شهرهای موصل، نصیبین و عموریه سفر کرد.[11]
سلمان از عموریه قصد سفر به حجاز کرد و این بدان جهت بود که از طریق استادان مسیحیاش به نزدیکبودن ظهور پیامبری در آن سرزمین پی برد. او که در این سفر با کاروانی از قبیلهی بنی کلب همراه بود، به دست آنان اسیر شد و در حجاز به بردگی فروخته شد و به خدمت مردی از یهودیان بنی قریظه درآمد و به مدینه برده شد.[12]
ازدواج
بر اساس گزارشهای تاریخی، سلمان فارسی ازدواج کرده بود و همسر و فرزندانی داشت.
گفتنی است که مقدمات و وسائل این ازدواج را رسول خدا(ص) فراهم نموده بود.
امام صادق(ع) در این مورد فرمود: برخی از مسلمانان غیر عرب نزد امام علی(ع) آمدند و گفتند: ما برای شکایت از دست اعراب خدمت شما آمدیم. رسول خدا(ص) سهم ما را برابر با ایشان میداد و مقدمات ازدواج سلمان و بلال و صهیب (که غیر عرب بودند) را فراهم نمود؛ اما اکنون اعراب در بارهی ما مساوات را رعایت نمیکنند.[13]
همسر
یکی از همسران سلمان زنی از قبیلهی «بنی کنده» بود. در شب عروسی گروهی از بستگان عروس و یاران سلمان آنان را تا جلوی درب خانه همراهی کردند، سلمان زحمات و خدمات دوستان را مورد ستایش قرار داد، و از آنان تقاضا نمود، از همانجا برگردند. وقتی سلمان وارد خانه شدند، پردهها و آذینبندیهای فراوان خانه و حجله را دید، نگران شد. اطرافیان گفتند: همسر تو ثروتمند است و این پردهها و آذینبندیها جهیزیه و از دارایی همسر شما است. سلمان قانع و ساکت شد.
همچنین او مشاهده کرد تعدادی دختر و خدمتگزار مشغول پذیرایی و خدمت هستند و پرسید: اینها چه کسانی هستند؟ پاسخ دادند که اینها کنیزان و خدمتگزاران همسر شمایند. سلمان، با شنیدن و دیدن آن وضع هم ناراحت شد و این کار همسرش را ناپسند شمرد و از همسرش خواست تا مقدمات ازدواج آنان را فراهم کند و گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که کنیزان باید ازدواج کنند و اگر کسی آنان را در خانه نگهداری کند و آنان به جهت نیاز به همسر، به گناه و بیعفتی آلوده شوند، گناه آنان بر عهدهی مالک و صاحب آنان نیز خواهد بود. همسر وی نیز درخواست سلمان را قبول نمود. سپس سلمان و همسرش به مسجد رفته و نماز خواندند و زندگی خود را با یاد و اطاعت خداوند آغاز کردند.
وقتی دیگران برای تبریک نزد سلمان آمدند، از او پرسیدند: آیا همسر خوبی نصیبت شد و از وی رضایت داری؟ سلمان از این سؤال ناراحت شد و گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم افرادی که مسائل خصوصی زناشویی خویش را با دیگران در میان میگذارند، مانند چهارپایانی هستند که در مسیر راه و در مقابل چشم دیگران، یکدیگر را «بو» میکشند.[14]
البته در برخی از گزارشهای تاریخی، نام همسر سلمان، «بقیره» اعلام شده[15] است که مشخص نیست نام همین همسر باشد.
در ضمن، سلمان به خواستگاری برخی از افراد رفته بود؛ اما ازدواج صورت نگرفت:
سلمان از عمر بن خطاب خواهرش را خواستگاری نمود. عمر به سلمان جواب رد داد؛ اما بعد از آن پشیمان شد و قبول کرد، ولی سلمان از این خواستگاری منصرف شد و به عمر گفت: خواستم ببینم حمیت و اخلاق جاهلیت هنوز در تو وجود دارد و یا از بین رفته است.[16]
فرزندان
در منابع گوناگون، نام فرزندان مختلفی برای سلمان گزارش شده است:
- عبدالله بن سلمان فارسی،[17]
- محمد بن سلمان،[18]
- زاذان بن سلمان فارسی،[19]
- یحیی بن سلمان فارسی،[20]
- عمر بن سلمان فارسی،[21]
- عثمان بن سلمان فارسی،[22]
- علی بن سلمان،[23]
10-8. برای او سه دختر نیز ذکر کردهاند که یکی از آنها در اصفهان بود و دو دختر دیگر وی در منطقهی مضر زندگی میکردند؛[24] اما اشارهای به نام آنها نشده است.
مسلمان شدن سلمان
سلمان فارسی، هنگام ورود پیامبر اکرم(ص) به مدینه (در دوازدهم ربیع الاول سال سیزدهم بعثت[25]) اسلام آورد.[26] او شنیده بود یکی از نشانههای آخرین پیامبری که ظهور میکند؛ آن است که صدقه نمیخورد، اما هدیه را میپذیرد و بین دو کتفش مُهر نبوّت حک شده است؛ از اینرو، هنگامی که در محله قباء با پیامبر اکرم(ص) برخورد کرد، مقداری آذوقه به رسم صدقه به آنحضرت داد. پیامبر(ص) از آن آذوقه به یاران داد، اما خودش از آن نخورد.
سلمان این جریان را یکی از آن نشانههای سهگانه به حساب آورد. بار دیگر در مدینه، پیامبر(ص) را دید. مقداری آذوقه به عنوان هدیه به آنحضرت داد و ملاحظه کرد که اینبار خود حضرت از آن آذوقه خورد.
برای بار سوم، حضرت را در تشییع جنازه یکی از یارانش دید. به او سلام کرد و پشت سر او به راه افتاد تا نشانه سوم را نیز مشاهده کند. پیامبر(ص) که دریافت سلمان درصدد چیست، لباسش را طوری کنار زد که سلمان مُهر نبوت را در بین دو کتف ایشان ببیند. در این وقت سلمان خود را به دامان پیامبر انداخت و بدنش را بوسید و اسلام آورد.[27]
سلمان، از صاحبش خریداری و آزاد شد و بهای آزادی او نیز از سوی رسول خدا(ص) پرداخت شد.[28]
اقدامات مهم سلمان فارسی
- مشاوره نظامی: او در جنگهای صدر اسلام شرکت داشت و پس از غزوهی خندق هیچ جنگی از او فوت نشد.[29] طرحِ کندن خندق دور شهر مدینه در غزوهی خندق پیشنهاد او بود.[30] در این جنگ، به دستور پیامبر(ص) هر ده نفر مأمور کندن چهل ذراع از خندق شدند. به دلیل توان جسمی بالای سلمان، بین مهاجرین و انصار اختلاف افتاد و هرکدام سلمان را از خود میدانستند؛ مهاجرین معتقد بودند چون سلمان از جای دیگر(ایران) هجرت کرده از آنان محسوب میشود و انصار میگفتند؛ چون او در زمان ورود پیامبر به یثرب در آنجا بود، از انصار است.[31]
به گزارش برخی از منابع در نبرد طائف نیز سلمان طرح استفاده از منجنیق را مطرح کرد و پیامبر(ص) دستور داد این وسیله استفاده شود.[32]
در فتح ایران، عُمَر او و حذیفه را پیشگام و راهنمای سپاه اسلام قرار داد.[33] در فتح مدائن سلمان نقش مذاکره کننده از سوی لشکر مسلمانان با سران نیروهای ایرانی را بر عهده داشت.[34]
- مخالفت با جریان سقیفه: سلمان، از مخالفان جریان سقیفه بود. مقداد و سلمان و ابوذر و عبادة بن صامت و ابوهیثم التیهان و حذیفه و عمار پس از اینکه از واقعهی سقیفه باخبر شدند، شب دور هم جمع شدند تا مجدداً امر خلافت را در شورایی متشکل از مهاجرین بررسی کنند.[35] سلمان احتجاجات فراوانی در مخالفت با این واقعه دارد.[36] معروف است که او در سرزنش بیعت برخی از صحابه با ابوبکر گفت «کردید و نکردید».[37] معنای این جمله آن است که خلیفهای را انتخاب کردید؛ اما فرمان رسول خدا(ص) را اجرا نکردید. او در ادامه گفت: «اگر با علی بیعت میکردند برکت از آسمان و زمین بر آنان روی میآورد».[38]
سلمان فارسی، در زمان عمر بن خطاب از جانب خلیفه استاندار مدائن شد. گفتهاند سلمان برای قبول اینکار از امیرالمؤمنین علی(ع) اجازه گرفت و سپس آنرا قبول کرد. او تا لحظه مرگ والی آن شهر بود.[39] سهم سلمان از بیت المال در سِمَت استانداری مدائن، پنج هزار درهم بود که آنرا صدقه میداد و با زنبیل بافی از دسترنج خود ارتزاق میکرد.[40]
سلمان در کلام پیامبر(ص) و امامان(ع)
مشهورترین روایتی که از پیامبر اکرم(ص) دربارهی سلمان نقل شده، و نشان دهندهی علاقه آنحضرت به او است، روایت «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت»[41] است. بر اساس روایات روزی سلمان وارد مسجد شد و حاضران به احترامش او را در صدر مجلس جای دادند، ولی عمر بن خطاب به بهانهی عرب نبودن او، بر این کار خرده گرفت. پیامبر(ص) با دیدن این صحنه بر منبر رفت و خطبهای خواند و ضمن اشاره به اینکه انسانها از نظر نژاد و رنگ پوست بر هم برتری ندارند فرمود: «سلمان از ما اهلبیت است».[42]
همین گفتار پیامبر(ص) در روایت دیگری نیز نقل شده است.[43]
سخنان دیگری از پیامبر(ص) در فضیلت سلمان نقل شده است.[44] از جمله سخنانی که پیامبر(ص) بهشت را مشتاق علی، عمار و سلمان دانسته[45] و یا حدیثی که بر اساس آن خداوند پیامبر(ص) را مکلف به دوست داشتن علی و سلمان و مقداد و ابوذر کرده است.[46]
روایاتی در ستایش سلمان از زبان ائمهی اطهار(ع) نیز نقل شده است؛ از جمله این روایات، سخنی از امام علی(ع) است که سلمان فارسی و برخی از یاران از جمله ابوذر و عمار و مقداد را از افرادی دانسته است که خداوند به برکت وجود آنان به مردم روزی میدهد.[47] آنحضرت همچنین سلمان را دارای علم اول و آخر دانسته است.[48] در روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است که یکبار در مجلسی در حضور امام(ع) از سلمان فارسی سخن به میان آمد و امام فرمودند: «نگویید سلمان فارسی، بگویید سلمان محمدی؛ چرا که وی یکی از خاندان ما اهلبیت است».[49]
وفات
در سال وفات سلمان فارسی اختلاف نظر وجود داشته و گزارشهایی از وفات ایشان در بین سالهای 33 تا 37هجری قمری وجود دارد.[50] برخی روایات، درگذشت وی را در زمان خلافت عثمان و برخی از روایات آنرا در ماههای بعد از خلافت عثمان دانستهاند.[51]
بر اساس روایات، سلمان فارسی عمری طولانی داشت تا حدی که برخی گزارشها عمر وی را تا 250 یا 350 سال قلمداد کردهاند.[52] همچنین در برخی از گزارشها آمده است که پس از وفات سلمان، امام علی(ع) از مدینه به مدائن آمد او را غسل و کفن کرد و بر او نماز خواند و دفن کرد.[53] در صورت پذیرش گزارش اخیر، وفات ایشان باید قبل از سال 35 ق باشد.
[1]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 3، ص 171، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[2]. ابن بابویه، محمد بن على، کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 165، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1395ق؛ مدنى، علیخان بن احمد، الدرجات الرفیعة فى طبقات الشیعة، ج 1، ص 199، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1983م؛ مازندرانى حائرى، محمد بن اسماعیل، منتهى المقال فی أحوال الرجال، ج 3، ص 368، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ اول، 1416ق.
[3]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 2، ص 265، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛ تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 3، ص 171.
[4]. مامقانى، عبدالله، تنقیح المقال فى علم الرجال، ج 2، القسم الاول، ص 45، چاپ رحلی.
[5]. أسد الغابة، ج 2، ص 265.
[6]. همان؛ ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، ج 4، ص 56، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق؛ دارقطنى، على بن عمر، المؤتلف و المختلف، ج 2، ص 785، بیروت، دار المغرب الإسلامی، چاپ اول، 1406ق.
[7]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 3، ص 171؛ ابونعیم، احمد بن عبدالله، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج 1، ص 195، قاهره، دار أم القرى، چاپ اول، بیتا.
[8]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 3، ص 118، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[9]. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 214، بیروت، دار المعرفة، بیتا؛ ابنجوزى، عبدالرحمن بن على، صفة الصفوة، ج 1، ص 270، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ سوم، 1423ق.
[10]. دهخدا، لغتنامه، ذیل واژهی «دهقان».
[11]. نک: السیرة النبویه، ج 1، ص 214 - 218؛ الطبقات الکبری، ج 4، ص 57 - 58.
[12]. نک: السیرة النبویه، ج 1، ص 218؛ الطبقات الکبری، ج 4، ص 58 - 59.
[13]. ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 2، ص 824، تهران، انجمن آثار ملی، چاپ اول، 1395ق.
[14]. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، محقق، شیری، علی، ج 21، ص 428 – 429، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1415ق.
[15]. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 5، ص 26، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.
[16]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، محقق، مصحح، شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصطفوی، حسن، ص 15، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 22، ص 350، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[17]. ابن طاووس، علی بن موسی، مهج الدعوات و منهج العبادات، محقق، مصحح، کرمانی، ابوطالب، محرر، محمد حسن، ص 6، قم، دار الذخائر، چاپ اول، 1411ق.
[18]. شیخ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 5، ص 202، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1425ق.
[19]. جمال الدین یوسف بن حاتم شامی، الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص 321، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ اوّل، 1420ق.
[20]. تاریخ مدینة دمشق، ج 5، ص 227،
[21]. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبد الله، کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، ج 2، ص 1488، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، بیتا.
[22]. شهاری، ابراهیم بن قاسم بن مؤید بالله، طبقات الزیدیة الکبری، محقق، وجیه، عبدالسلام بن عباس، ج 2، ص 817، اردن، مؤسسة الإمام زید بن علی الثقافیة، چاپ اول، 1421ق.
[23]. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، طبقات أعلام الشیعة، ج 3، ص 324، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1430ق.
[24]. الغابة فی معرفة الصحابة، ج 2، ص 269؛ المنتظم، ج 5، ص 26.
[25]. السیرة النبویة، ج 1، ص 590؛ واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، ج 1، ص 2، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ سوم، 1409ق.
[26]. الطبقات الکبرى، ج 6، ص 95؛ ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، معرفة الصحابة، ج 2، ص 455، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1422ق؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 269.
[27]. السیرة النبویة، ج 1، ص 219؛ ابن اثیر، مبارک بن محمد، المختار من مناقب الأخیار، ج 2، ص 454، العین امارات، مرکز زاید للتراث و التاریخ، چاپ اول، 1424ق؛ أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 2، ص 266.
[28]. صفدى، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج 15، ص 310، بیروت، دار النشر فرانز شتاینر، چاپ دوم، 1401ق؛ الطبقات الکبرى، ج 6، ص 95.
[29]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 487، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ معرفة الصحابة، ج 2، ص 455؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 269.
[30]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 343.
[31]. الطبقات الکبری، ج 4، ص 62.
[32]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 234، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1417ق؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج 2، ص 594، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق؛ حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیة، ج 3، ص 167، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1427ق.
[33]. تاریخ الطبری، ج 4، ص 41.
[34]. نک: ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 64 – 66، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[35]. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 219 – 220، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1404ق.
[36]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص 110 – 112، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
[37]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 591.
[38]. همان.
[39]. الدرجات الرفیعة فى طبقات الشیعة، ج 1، ص 215.
[40]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 35.
[41]. ثقفى، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات، ج 2، ص 823، تهران، انجمن آثار ملى، چاپ اول، 1395ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 1، ص 85، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق؛ أسد الغابة،ج 2، ص 269؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 180.
[42]. شیخ مفید، الاختصاص، ص 341، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[43]. الطبقات الکبری، ج 4، ص 62.
[44]. نک: تاریخ مدینة دمشق، ج 21، ص 408 – 424،
[45]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص 323، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق؛ أسد الغابة، ج 2، ص 268؛ البدایة و النهایة، ج 7، ص 311.
[46]. تاریخ مدینة دمشق، ج 21، ص 409 – 410.
[47]. شیخ صدوق، خصال، ج 2، ص 361، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش.
[48]. تاریخ مدینة دمشق، ج 21، ص 421.
[49]. اختیار معرفة الرجال، ص 12.
[50]. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 7، ص 279، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406ق.
[51]. تاریخ مدینة دمشق، ج 21، ص 458 - 459.
[52]. أعیان الشیعة، ج 7، ص 280؛ خطیب بغدادی، ابو بکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 1، ص 176، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1417ق؛ معرفة الصحابة، ج 2، ص 455.
[53]. نک: «جریان دفن سلمان»، 69228.