لطفا صبرکنید
71735
- اشتراک گذاری
در آیۀ 26 از سورۀ مریم، خداوند به حضرت مریم میفرماید که بگو: «من براى خداوند رحمان روزهاى نذر کردهام بنا بر این امروز با هیچ انسانى هیچ سخن نمىگویم!»
ظاهر آیات فوق نشان مىدهد که مریم به خاطر مصلحتى مامور به سکوت بود و به فرمان خدا از سخن گفتن در این مدت خاص خوددارى مىکرد تا نوزادش عیسى، لب به سخن بگشاید و از پاکى او دفاع کند که این از هر جهت مؤثرتر بود. اما از تعبیر آیه چنین برمىآید که نذر سکوت براى آن قوم و جمعیت، کار شناخته شدهاى بود، به همین دلیل این کار را بر او ایراد نگرفتند.ولى این نوع روزه در شرع اسلام، مشروع نیست. البته یکى از آداب روزۀ کامل در اسلام آن است که انسان به هنگام روزه گرفتن زبان خود را از آلودگى به گناه و مکروهات حفظ کند، و همچنین چشم خود را از هر گونه آلودگى برگیرد.[1]
روزۀ سکوت به این معنا است که علاوه بر اموری که باعث بطلان روزه میشود، سکوت نیز به آن اضافه شود، به طوری که اگر کلامی بگوید، روزه اش باطل شود.[2] اگر شخص به این مطلب،به عنوان حکمی از احکام اسلام ملتزم شود، بدعت در دین ایجاد کرده است که قطعاً مرتکب حرام شده است.
لذا در حرمت این حکم، بین فقها اجماع است[3] و روایات متعددی در اینباره نیز رسیده است که به برخی از آن اشاره میشود:
امام سجاد(ع) میفرماید: صوم الصمت حرام؛ روزۀ سکوت حرام است.[4]
امام صادق(ع) از قول پیامبر(ص) نیز میفرمایند: لا صمت یوما الى اللیل؛ روزۀ سکوت جایز نیست.[5]
ضمنا پاسخ حضرت آیت الله هادوی تهرانی(دامت برکاته) در مورد این سؤال به شرح زیر است:
روزۀ سکوت (صوم الصمت) آن است که روزه بگیرد و حرف زدن را مانند یکی از مفطرات روزه بشمرد و نیت کند در تمام طول روزه یا قسمتی از آن، از حرف زدن پرهیز کند. این روزه در اسلام حرام و باطل است. اما اینکه کسی روزه بگیرد و نیت کند که آن گونه که در اسلام تشریع شده است، از مفطرات اجتناب کند و در طول روز به جهت تحفظ بر زبان و اجتناب از زیاده گویی، از سخن گفتن جز به مقدار ضروری یا برای ادای عبادت پرهیز کند، روزهاش صحیح است و این سکوت وی مطلوب نیز هست.
[1]. تفسیر نمونه، ج 13، ص 45
.[2] صوم الصمت بأن یجعل السکوت عن الکلام فی تمام النهار أو بعضه جزئا من الصوم أو قیدا له؛ نگ: مشکینی، میرزا علی، مصطلحات الفقه، ص 344، قم، بی تا.
[3]. نک: آملی، میرزا محمد تقی، مصباح الهدى فی شرح العروة الوثقى، ج 9، ص98، تهران،1380ق.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 4 ص 83، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365.
[5]. همان، ج 8، ص 196.