جستجوی پیشرفته
بازدید
34270
آخرین بروزرسانی: 1400/06/03
خلاصه پرسش
دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) را بیان کنید؟
پرسش
ما اعتقاد داریم که امام زمان(عج) زنده هستند و بر اعمال ما نظارت دارند، لطفاً این امر(زنده بودن) را برای من ثابت کنید.
پاسخ اجمالی

وجود امام زمان(ع) و امامت آن‌حضرت از مباحث امامت خاصه است که برای اثبات آن مستقیماً نمی‌توان از دلیل عقلی بهره گرفت، بلکه با استخدام دلیل عقلی در امامت عامه و ضرورت وجود امام در همه‌ی زمان‌ها و استناد به روایات و نقل‌های تاریخی که در این زمان، امام را منحصر در وجود حضرت مهدی(عج) می‌کند، می‌توان به مقصود نائل آمد.

ضرورت وجود انسان معصوم و حجت الهی در همه‌ی زمان‌ها، با استناد به دلایل متعدد عقلی در امامت عامه است. مثلا نبوت و امامت یک فیض معنوی از جانب خداوند است و بر اساس قاعده‌ی لطف باید چنین لطفی همیشگی باشد.

روایاتی هم که دلالت می‌کنند آن انسان معصوم و کامل در وجود امام زمان(عج) منحصر شده است، به حدی زیاد است که قابل انکار نیست، تا جایی که بسیاری از دانشمندان نامدار اهل‌سنت پذیرفته و در کتاب‌هایشان متذکر شده‌اند که: مهدی موعود فرزند امام حسن عسکری(ع) است و در سامراء در سال 255 هجری متولد شد و در پس پرده غیبت زندگی می‌کند و روزی به امر خداوند ظهور خواهد کرد.

پذیرش طول عمر حضرت مهدی(عج) نیز هیچ‌گونه استبعادی ندارد؛ زیرا آن‌حضرت با دانش خدادادی و با استفاده از روش‌‏های طبیعی و علمی می‌‏تواند برای مدتی بسیار طولانی و بدون این‌که آثار فرسودگی و پیری در او پدیدار شود، در این دنیا زندگی کند. علاوه بر این‌که استبعادی ندارد که در عالم انسانی خداوند حجت خود را به عنوان ذخیره و پشتوانه‌ی اجرای عدالت و نفی و طرد ظلم و ظالمان، به صورت استثناء و فراتر از عوامل طبیعی و ظاهری قرار دهد.

پاسخ تفصیلی

امامت امام زمان(ع) و وجود آن‌حضرت از مباحث امامت خاصه است. در امامت خاصه مستقیماً نمی‌توان از دلیل عقلی بهره گرفت،[1] بلکه دلیل عقلی امامت عامه و ضرورت وجود امام(ع) در تمام زمان‌ها را اثبات می‌کند.

در امامت عامه برهان عقلی بر ضرورت وجود انسان معصوم و حجت الهی روی زمین اقامه می‌شود.

حال اگر ادله‌ی تاریخی و روایی دال بر ولادت و حیات حضرت مهدی(ع) به مقدمه‌ی اول ضمیمه گردد، اثبات می‌شود که در این زمان تنها آن‌حضرت(عج) واسطه‌ی فیض الهی بوده و زنده است.[2]

بررسی دو رکن استدلال

  1. برهان عقلی بر ضرورت وجود امام در همه‌ی زمان‌ها

الف) برهان لطف: نبوت و امامت یک فیض معنوی از جانب خداوند است که بر اساس قاعده‌ی لطف باید همیشه وجود داشته باشد. قاعده‌ی لطف اقتضا می‌کند که در میان جامعه‌ی اسلامی باید امامی باشد که محور حق بوده و جامعه را از خطای مطلق باز دارد.

این جمله‌ی امام صادق‌(ع) که می‌فرماید: "همانا خداوند (عز و جل) جلیل‌تر و عظیم‌تر از آن است که زمین را بدون امام رها کند"،[3] ممکن است اشاره به همین برهان باشد.

الطاف وجود امام غائب را می‌توان در موارد ذیل برشمرد:

  1. حراست از دین خداوند در سطح کلی،[4]
  2. تربیت نفوس مستعد،
  3. بقای مذهب،
  4. وجود الگویی زنده که می‌تواند مقتدای مردم قرار گیرد.[5]

ب) برهان علت غائی: در علم کلام ثابت می‌شود که خداوند از افعال خود هدف و غرضی دارد و چون خداوند کمال مطلق است و نقص در او راه ندارد، غایت افعال الهی به مخلوقات برمی‌گردد و غایت وجود انسان، انسان کامل است؛ یعنی انسان مانند درختی است که میوه‌ی آن وجود انسان کامل است.[6]

ج) برهان امکان اشرف: در فلسفه قاعده‌ای مطرح می‌شود به نام قاعده‌ی امکان اشرف و معنای آن این است که ممکن اشرف باید در مراتب وجود اقدم از ممکن اخس باشد... .[7]

در عالم وجود انسان اشرف مخلوقات است و محال است که وجود، حیات، علم، قدرت و جمال و... به افراد انسان برسد، قبل از آن‌که این کمالات به انسان کاملی که حجت روی کره‌ی زمین است، رسیده باشد.

د) برهان مظهر جامع: هویت مطلقه‌ی خداوند در مقام ظهور، احکام وحدت بر او غلبه دارد و در وحدت ذاتی مجالی برای اسمای تفصیلی نیست. و از طرف دیگر، در مظاهر تفصیلی که در عالم خارج ظاهر می‌شوند، احکام کثرت، غالب بر وحدت است. این‌جا است که فرمان الهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت ذاتی و یا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشد، تا بتواند مظهری برای حق از جهت اسمای تفصیلیه و وحدت حقیقیه باشد و آن صورت اعتدال همان انسان کامل است.[8]

ما در این‌جا به همین مقدار بسنده می‌کنیم و خواننده را به مطالعه‌ی کتب مفصل ارجاع می‌دهیم.[9]

  1. ادله‌ی تاریخی و روایی ولادت و حیات حضرت مهدی(عج)

 ادله‌ی تاریخی و روایی ولادت و حیات حضرت مهدی(ع) زیاد است؛ ما برای نمونه به چند سند تاریخی اشاره می‌کنیم:

2-1. بسیاری از دانشمندان نامدار اهل‌سنت پذیرفته[10] و در کتاب‌هایشان متذکر شده‌اند که مهدی موعود فرزند امام حسن عسکری(ع) است و در سامراء در سال 255 هجری متولد شد و در پس پرده غیبت زندگی می‌کند و روزی به امر خداوند ظهور خواهد کرد.[11]

2-2. امام عسکری(ع) قبل از ولادت فرزندش امام مهدی(عج) از ولادت حضرت خبر داده بود،‌ از جمله به عمه‌اش "حکیمه خاتون" فرمود: "در شب پانزدهم شعبان فرزندم مهدی از نرگس خاتون متولد می‌شود".[12]

احمد بن اسحاق می‌‌گوید: از امام ابو محمد حسن عسکری(ع) شنیدم که فرمود: "حمد و سپاس خدایی را که مرا از دنیا نبرد تا این‌که جانشین من و مهدی موعود را به من نشان داد. او از حیث ویژگی‌های جسمانی و اخلاقی و رفتاری شبیه‌ترین انسان‌ها به پیامبر خدا(ص) است. خدا مدتی وی را در حالت غیبت نگهداری می‌‌کند و سپس ظاهر می‌‌شود و جهان را از عدل و داد پر می‌‌کند".[13]

نیز حضرت عسکری(ع) بعد از ولادت فرزندش، خواص و نزدیکان را از تولد امام مهدی(عج) آگاه نمود.

محمد بن علی بن حمزه می‌گوید: از امام عسکری(ع) شنیدم: "حجت خدا بر بندگان و امام و جانشین من در پانزدهم شعبان سال 255 در هنگامه‌ی طلوع فجر متولد شد".[14]

احمد بن حسن بن اسحاق قمی می‌گوید: وقتی که امام مهدی(عج) متولد شد، نامه‌‌ای از امام عسکری(ع) به من رسید که حضرت مرقوم فرموده بود: فرزندی برایم متولد شده است. این موضوع را مخفی بدار؛ زیرا جز برای دوستان و نزدیکان ما آن‌را اظهار نخواهم کرد".[15]

ابراهیم بن ادریس می‌‌گوید: امام ابو محمد عسکری(ع) گوسفندی را برای من فرستاد و فرمود: "این را به جهت ولادت فرزندم "مهدی" عقیقه کن و به خود و خانواده‌ات بخوران".[16]

2-3. امام عسکری(ع) افزون بر این‌که قبل از ولادت امام مهدی بشارت داد و بعد از تولد به خواص خبر داد که مهدی موعود ولادت یافته است، گام دیگری برداشت، و آن این بود که برای افزایش ایمان و اطمینان شیعیان، فرزندش امام مهدی را به تعدادی نشان داد.

احمد بن اسحاق می‌گوید: امام عسکری(ع) کودک سه ساله‌ای را به من نشان داد و فرمود: ای احمد، اگر تو نزد خدا و امامان گرامی نبودی، فرزندم را به تو نشان نمی‌دادم. بدان‌که این کودک همنام و هم کنیه‌ی رسول خدا(ص) است و همان کسی است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.[17]

معاویة بن حکیم،‌ محمد بن ایوب و محمد بن عثمان بن سعید عمری می‌گویند: ما یک گروه چهل نفره در خانة‌ امام حسن عسکری(ع) جمع شده بودیم، حضرت فرزندش امام مهدی را به ما نشان داد و فرمود: "این امام شما و جانشین من است".[18]

علی بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن معاویه بن حکیم و حسن بن ایوب می‌گویند: ما تعدادی از شیعیان در خانه‌ی امام حسن عسکری(ع) تجمع نمودیم و از حضرت درباره‌ی جانشین وی پرسش نمودیم، پس از ساعتی حضرت کودکی را به ما نشان داد و گفت: "بعد از من این امام شما است".[19]

عمر اهوازی می‌‌گوید: امام حسن عسکری(ع) فرزندش را به من نشان داد و فرمود: "بعد از من این فرزندم امام شما است".[20]

ابراهیم بن محمد می‌گوید: در خانه‌ی عسکری کودک زیبایی را دیدم، از حضرت پرسیدم: یابن رسول الله، این کودک کیست؟ حضرت فرمود: "این کودک من است. این جانشین من است".[21]

یعقوب بن منفوس می‌‌گوید: خدمت امام عسکری(ع) رسیدم و از حضرت درباره‌ی امام بعدی و صاحب الامر جویا شدم. حضرت فرمود: پرده را کنار بزن؛ کنار زدم، در این هنگام کودک پنج ساله‌ای را دیدم که به سوی ما می‌آید، آمد و روی زانوی حضرت عسکری(ع) نشست. حضرت فرمود: "این امام شما است".[22]

2-4. بعد از بشارت‌های امام عسکری(ع) و نشان دادن فرزند بزرگوارشان مهدی، به خواص و افراد مورد اطمینان، اینک نوبت خواص است که اقدام نمایند و وجود امام مهدی را به اطلاع دیگر شیعیان برسانند، تا آنان را از شک و تردید نجات دهند.

افرادی؛ مانند حکیمه خاتون، دختر محمد بن علی بن موسی الرضا(ع)، عثمان بن سعید عمری، حسن بن حسین علوی، عبدالله بن عباس علوی، حسن بن منذر، حمزة بن ابی الفتح، محمد بن عثمان بن سعید عمری،‌ معاویة بن حکیم، محمد بن معاویة بن حکیم، محمد بن ایوب بن نوح، حسن بن ایوب بن نوح، علی بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر، یعقوب بن منفوس، عمر اهوازی، خادم فارسی،‌ ابوعلی بن مطهر، ابی نصر طریف ‌‌خادم، کامل بن ابراهیم، احمد بن اسحاق، عبدالله مستوری، عبدالله جعفر حمیری، علی بن ابراهیم مهزیار، و ابوغانم خادم، کوشیدند و ولادت امام مهدی(عج) را به اطلاع شیعیان رساندند.

در این‌جا به روایتی از حکیمه خاتون توجه فرمایید: امام حسن عسکری(ع) کسی را دنبال من فرستاد که امشب(شب نیمه شعبان) برای افطار نزد من بیا؛ چون خداوند امشب حجت خود را آشکار می‌‌کند. پرسیدم: این مولود از چه کسی است؟ فرمود: از نرجس. گفتم: در نرجس اثر حمل مشاهده نمی‌شود. فرمود: موضوع همین است که گفتم. من در حالی که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم در آورد و فرمود: بانوی من، حالت چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و خانواده‌ام هستی. او از سخن من تعجب کرد و ناراحت شد و فرمود: این چه سخنی است؟ گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندی عنایت می‌‌کند که سرور دنیا و آخرت است. نرجس از سخن من خجالت کشید. سپس بعد از افطار‌، نماز عشا را به جا آوردم و به بستر رفتم. بعد از نیمه شب برخاستم و نماز شب خواندم. بعد از تعقیب نماز به خواب رفتم و دوباره بیدار شدم، دیدم نرجس نیز بیدار شد و نماز شب به جا آورد. از اتاق بیرون رفتم تا از طلوع فجر با خبر شوم، دیدم فجر اوّل طلوع کرده و نرجس در خواب است. در این هنگام این سؤال به ذهنم خطور کرد که چرا حجت خدا متولد نشد. ناگهان امام عسکری(ع) از اطاق مجاور صدا زد: عمّه جان، شتاب مکن که موعد نزدیک است. من نشستم و قرآن خواندم. در هنگامی که مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتی از خواب بیدار شد. من با شتاب خودم را به او رساندم و پرسیدم: چیزی احساس می‌کنی؟ گفت: آری. گفتم: نام خدا را بر زبان جاری کن، این همان است که در آغاز شب به تو خبر دادم، مضطرب نباش، دلت را آرام کن. در این هنگام پرده نوری میان من و او حائل شد، ناگهان متوجه شدم که کودک ولادت یافت. چون جامه را از روی نرجس برداشتم، دیدم که آن مولود سر به سجده گذاشته و به ذکر خدا مشغول است. در این هنگام امام حسن عسکری(ع) صدا زد: "عمه! فرزندم را نزد من بیاور." نوزاد را خدمت حضرت بردم، حضرت او را در آغوش گرفت و بر دست و چشم و مفاصل کودک دست کشید و در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه گفت: و فرمود: "فرزندم، سخن بگو". نوزاد لب به سخن گشود و شهادتین بر زبان جاری کرد و سپس به امام علی(ع) و دیگر امامان(ع) به ترتیب درود فرستاد، تا رسید به نام پدرش و بر او هم درود فرستاد. سپس امام عسکری(ع) به من فرمود: عمه، فرزند را نزد مادر ببر تا به او سلام کند و بعد نزد من بیاور. نوزاد را نزد مادر بردم و به مادر سلام گفت، و سپس نزد حضرت برگرداندم. حضرت فرمود: روز هفتم نزد ما بیا، روز هفتم آمدم. حضرت فرمود: عمه جان، فرزندم را بیاور، آوردم. مانند روز اوّل شهادتین و سلام بر امامان را بر زبان جاری کرد. سپس این آیه را تلاوت نمود: "وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ".[23]

حکیمه خاتون می‌‌گوید: بعد از این، روزی خدمت رسیدم، پرده را کنار زدم و امام مهدی(ع) را ندیدم، گفتم: فدایت شوم،‌ امام مهدی چه شد؟ فرمود: عمه جان، او همانند حضرت موسی(ع) در خفا نگهداری می‌‌شود.[24]

2- 5. بعد از شهادت امام عسکری(ع)، امام مهدی(عج) از طریق نشان دادن کرامت‌ها و شواهد صدق(معجزه یا شبه معجزه) وجود و امامت خویش را برای شیعیان امام عسکری(ع) نمایاند و حجت را بر آنان تمام کرد.

در آغاز غیبت صغرا، سازمان مخفی وکالت که از زمان امام صادق(ع) برای چنین دوره‌ای پایه‌ریزی شده بود، از مهم‌ترین وظایفش این بود که شک و حیرت شیعیان را بزداید و آنان را به امام غایب و نیابت نواب اربعه مطمئن نماید. نائبان و وکیلان حضرت با ارائه‌ی شواهد صدق، کرامت‌ها و علوم برتر اعطایی از ناحیه‌ی مقدسه به این امر اقدام نمودند.

کرامت‌ها و شواهد صدق در برخی موارد مستقیماً توسط امام مهدی(عج) و در برخی موارد با واسطه‌ی سفیران به شیعیان بیان می‌‌شد؛ تا شیعیان افزون بر این‌که به وجود امام مهدی(ع) ایمان داشته باشند، به نیابت نواب اربعه نیز مطمئن شوند. نشان دادن کرامت‌ها و شواهد صدق عمدتاً در زمان سفارت اولین سفیر ناحیه‌ی مقدسه، عثمان بن سعید عمری صورت گرفت؛ چون که در این دوره هنوز شیعیان در حیرت بودند و به وجود امام مهدی(عج) پی نبرده بودند.

سید بن طاووس می‌نویسد: "امام زمان(ع) را بسیاری از اصحاب پدرش امام حسن عسکری(ع) دیده و از وی اخبار و احکام شرعی روایت کرده‌اند. از این گذشته حضرت وکیل‌هایی داشت که اسم، نسب و وطن آنان معلوم بود و آنان معجزات، کرامات، پاسخ مسائل مشکل و بسیاری از اخبار غیبی را که حضرت از جدش پیامبر(ص) روایت کرده بود، نقل کرده‌اند.[25]

نمونه‌ها

در این‌جا به ذکر چند نمونه اکتفا می‌‌کنیم:

  1. روایت سعد بن عبدالله اشعری قمی؛ وی می‌‌گوید: "حسن بن نضر" که در میان شیعیان قم جایگاه ویژه‌ای داشت، بعد از رحلت امام عسکری(ع) در حیرت بود. او و "ابو صدام" و عده‌ای دیگر تصمیم گرفتند که از امام بعدی جویا شوند. حسن بن نضر نزد ابو صدام رفت و گفت: امسال می‌خواهم به حج بروم. ابو صدام از او خواست که این سفر را به تعویق اندازد، ولی حسن بن نضر گفت: نه، من خوابی دیدم و بیمناکم، بنابراین باید بروم. قبل از حرکت به احمد بن یعلی بن حماد درباره‌ی اموال متعلق به (امام) وصیت کرد که این اموال را نگه‌دارد تا این‌که جانشین امام عسکری(ع) مشخص شود. به بغداد رفت و در آن‌جا از سوی ناحیی‌ مقدسه توقیعی به دستش رسید و به امامت امام مهدی(عج) و نیز به وکالت خاصه‌ی عثمان بن سعید عمری مطمئن شد.[26]
  2. روایت محمد بن ابراهیم بن مهزیار؛ او می‌گوید: پس از وفات امام حسن عسکری(ع) در مورد جانشین آن‌حضرت به شک افتادم. پدرم وکیل حضرت بود و اموال زیادی نزدش بود. پدرم اموال را برداشت و مرا به همراهی طلبید و به راه افتادیم، پدرم بین راه مریض شد و به من در مورد اموال وصیت نمود و گفت: از خدا بترس و این اموال را به صاحبش برگردان. هر کس این نشانه را گفت، اموال را به او بسپار. سپس وفات کرد.

چند روزی در عراق ماندم، سپس نامه‌ای از سوی عثمان بن سعید به من رسید که در آن نامه همه‌ی علائم و نشانه‌های اموال بیان شده بود، نشانه‌هایی که جز من و پدرم کسی آن‌را نمی‌دانست.[27]

محمد بن ابراهیم بن مهزیار با این کرامت و شاهد صدق، هم به امامت امام مهدی و هم به نیابت عثمان بن سعید مطمئن شد.

  1. روایت احمد دینوری سراج؛ او می‌‌گوید: یکی دو سال بعد از درگذشت امام حسن عسکری(ع) به قصد حج از اردبیل حرکت کردم و به دینور رسیدم، مردم در خصوص جانشین امام عسکری(ع) متحیر بودند، اهل دینور از آمدن من خشنود شدند. شیعیان آن‌جا 13000 دینار سهم امام، به من دادند که به سامرا ببرم و به جانشین حضرت بسپارم. گفتم: هنوز جانشین حضرت حتی برای خودم روشن نیست. گفتند: تو مورد اعتماد ما هستی. هر وقت جانشین حضرت را پیدا کردی، به او بده. 13000 دینار را گرفتم و با خود بردم. در کرمانشاه با احمد بن حسن بن حسن ملاقات کردم، او هم 1000 دینار و چند بقچه پارچه به من داد تا به "ناحیه مقدسه" برسانم. در بغداد در پی نایب حضرت می‌گشتم. به من گفتند که سه نفر مدعی نیابت هستند. یکی باقطانی است. رفتم نزدش و امتحانش کردم و از او شاهد صدق خواستم، چیزی نداشت که مرا قانع کند. سپس رفتم نزد دومی به نام اسحاق احمر، او را هم به حق نیافتم. رفتم نزد سومی، ابوجعفر یا عثمان بن سعید عمری، بعد از احوال‌پرسی به او گفتم: اموالی از مردم نزد من است و باید به جانشین امام عسکری(ع) تحویل دهم، در حیرتم و نمی‌دانم چه کنم. او گفت: برو در سامرا به خانه‌ی ابن الرضا(امام حسن عسکر) در آن‌جا وکیل امام را خواهی یافت. به سامرا رفتم و در خانه‌ی حضرت سراغ وکیل امام را گرفتم. دربان گفت: منتظر باش، الآن بیرون می‌آید. لحظه‌ای بعد فردی آمد و دست مرا گرفت و درون خانه برد. بعد از احوال‌پرسی به او گفتم: مقداری اموال از ناحیه‌ی جبل آوردم و به دنبال دلیل هستم. ناچارم از هر کس دلیلی برای اثبات نیابت وی یافتم، اموال را به او تسلیم کنم. در این وقت برای من غذا آوردند، گفت غذایت را بخور و کمی استراحت کن، سپس به کار تو رسیدگی می‌‌شود. بعد از گذشت پاسی از شب آن مرد نامه‌ای به من داد که در آن آمده بود: احمد بن محمد دینوری آمده و این مقدار پول و کیسه و بقچه آورده و درون آن کیسه این مقدار پول است،‌ و تمامی جزئیات را بیان داشت. از جمله نوشته بود: در کیسه‌ی پسر فلان شخص زره‌ساز شانزده دینار است. از کرمانشاه نیز یک کیسه از فلان شخص است، و فلان بقچه از احمد بن حسن مادرانی است که برادرش پشم فروش است و ... با این نامه شک و تردیدم بر طرف شد و مشخص شد که عثمان بن سعید عمری نایب حضرت است. حضرت در این‌نامه به من دستور داد که اموال را به بغداد ببرم و نزد همان فردی که با او ملاقات داشتم، تحویل دهم.[28]
  2. روایت محمد بن علی اسود؛ وی می‌‌گوید: در آغاز غیبت صغرا پیرزنی پارچه‌ای به من داد و گفت آن‌را به ناحیه‌ی مقدسه برسان. من آن‌را با پارچه‌های بسیاری دیگر همراه خود آوردم. چون به بغداد رسیدم و نزد عثمان بن سعید رفتم، وی گفت: همه‌ی اموال را به محمد بن عباس قمی بده. من همه را به او سپردم، جز پارچه‌ی پیر زن را. پس از آن عثمان بن سعید از ناحیه‌ی مقدسه این پیغام را فرستاد که پارچه‌ی پیرزن را نیز به وی تسلیم کن... .[29]
  3. روایت اسحاق بن یعقوب؛ اسحاق می‌‌گوید: از عثمان بن سعید شنیدم که می‌گفت: مردی از اهل عراق نزد من آمد و مالی را برای امام(ع) آورد، حضرت آن‌را پس داد و فرمود:‌ حق پسر عمویت را که چهارصد درهم است، از آن بپرداز! آن مرد مبهوت و متعجّب شد و حساب اموال خود را بررسی کرد و معلوم شد که پسر عمویش چهارصد درهم از او طلب دارد. آن‌را برگرداند، سپس مبلغ باقیمانده را تسلیم حضرت نمود و حضرت پذیرفت.[30]
  4. روایت محمد بن علی بن شاذان؛ وی ‌می‌گوید: اموالی از مردم نزد من جمع شده بود، برای این‌که به ناحیه‌ی مقدسه برسانم، دیدم بیست درهم کمتر از پانصد درهم است. این مقدار را افزودم و با نامه برای عثمان بن سعید نائب امام مهدی(ع) فرستادم. چیزی هم در این نامه قید نکرده بودم، وی در پاسخ نوشت: پانصد درهم رسید. بیست درهم از آن مال تو بود.[31]

با این خبرهای برتر، کرامت‌ها و شواهد صدقی که در آغاز غیبت صغرا ارائه شد، شیعیان امام حسن عسکری(ع) تماماً به امامت امام مهدی(ع) و نیابت عثمان بن سعید پی بردند .شک و حیرت شیعیان در امر امامت که ناشی از خفای ولادت و غیبت امام مهدی(عج) بود،‌ با تلاش‌های خالصانه‌ی کارگزاران آن‌حضرت در سازمان مخفی وکالت، در چند ساله‌ی آغازین دوره‌ی‌ غیبت صغرا کاملاً برطرف شد.

شیعیان با بهره‌مندی از کرامت‌ها و علوم غیبیه‌ی حضرت مهدی(عج) به دو نکته پی بردند: یکی این‌که دانستند مسیر اصلی امامت ترسیم شده از زمان پیامبر(ص) و علی(ع)، به درستی طی شده و امامت از امام حسن عسکری(ع) به فرزندش امام مهدی(عج) منتقل شده است و در این دوره‌ی غیبت صغرا، حضرت مهدی(عج) از پشت پرده شیعیان را رهبری می‌کند.

دیگر این‌که سازمان مخفی وکالت که از قبل با رهبری امامان(ع) فعالیت می‌کرد، اینک در دوره‌ی غیبت صغرا نیز فعال است و "عثمان بن سعید عمری" از ناحیه‌ی مقدسه، مسئولیت و تولیت این سازمان را عهده‌دار است. بنابراین شیعیان هم به امامت امام مهدی پی بردند و هم به نیابت خاصه مطمئن شدند.

بعد از درگذشت عثمان بن سعید عمری، به دستور حضرت مهدی(ع)، پسرش محمد بن عثمان مسئولیت و تولیت آن‌را بر عهده گرفت، در این هنگام برخی از شیعیان، نه در وجود امام زمان(عج)، بلکه در نیابت محمد بن عثمان شک کردند، که امام مهدی(عج) با در اختیار قرار دادن برخی از کرامت‌ها و شواهد صدق، موجب شد شیعیان به نیابت محمد بن عثمان بن سعید عمری مطمئن شدند و تنها چند نفر به جهت ریاست‌طلبی و هواپرستی با محمد به مخالفت برخاستند. اینها به دروغ ادعای نیابت کردند، و محمد بن عثمان با بهره‌گیری از کرامت‌ها و شواهد صدق، ادعای آنان را باطل کرد و شیعیان بیشتر به حقانیت محمد بن عثمان پی بردند.[32] سپس در دوره‌ی نیابت حسین بن روح هم برخی از خواص با وی به مخالفت برخاستند، ولی با مشاهده‌ی کرامت، از مخالفت دست برداشتند و عذر خواهی کردند.[33]

بعد از حسین بن روح، نیابت به ابوالحسن علف بن محمد سمرف رسید و آخرین توقیع که در دوره‌ی غیبت صغرا صادر شد، نیز کرامتی دیگر محسوب می‌‌شود. امام مهدی(عج) در نهم شعبان سال 329 هجری توقیعی صادر می‌‌کند و به ابوالحسن علی بن محمد سمری متذکر می‌شود که: "تو شش روز بعد از دنیا می‌روی. امور سازمان وکالت را سر و سامان بده و اموال مردم را برگردان، بعد از این دیگر نیابت خاصه منتفی است". راوی می‌‌گوید: رفتم نزد ابوالحسن علی بن محمد سمری. او این توقیع را به من نشان داد و در روز موعود رفتم و دیدم ابوالحسن علی بن محمد سمری در حال جان دادن است.[34]

این نامه دلیل دیگری است برای حقانیت شیعه و وجود امام زمان(عج).

طولانی بودن عمر امام زمان(عج)

مسئله‌ی طول عمر، از شاخه‌‏های مسئله‌ی "حیات" است. حقیقت و ماهیت حیات بر بشر مجهول است و شاید بشر، هیچ‌گاه از این راز سر در نیاورد. اگر پیری را عارض بر حیات بدانیم و یا آن‌را قانون طبیعی بشناسیم که بر بافت و اندام موجود زنده، عارض می‌شود، و به مرور زمان، موجود زنده را به مرحله‌ی فرسودگی و مرگ می‌‏رساند، معنایش این نیست که این پدیده، قابل انعطاف‌پذیری و در نتیجه تأخیر نباشد. بر همین اساس دانش بشری، گام‏های مؤثری درباره‌ی درمان پیری برداشته است. در اواخر قرن نوزدهم بر اثر پیشرفت‌‏های علمی، امید به زندگی طولانی‌تر رونق بیشتری یافت و شاید در آینده‌ی نه چندان دور این رؤیای شیرین به واقعیت بپیوندد.

درباره‌ی عمر طولانی مهدی موعود(عج) هیچ‌گونه شگفتی باقی نمانده و امکان علمی و نظری آن جای تردید ندارد. حضرت حجت با دانش خدادادی و با استفاده از روش‏‌های طبیعی و علمی می‌‏تواند مدتی طولانی در دنیا بماند و آثار فرسودگی و پیری در او پدیدار نگردد.

از سوی دیگر، اگر مسئله‌ی کوتاهی عمر را قانون عمومی یا غالبی بدانیم، وجود استثناها در هر امری، از جمله امور طبیعی این عالم، مسئله‌‏ای روشن و انکارناپذیر است؛ نظیر گیاهان، درختان و جاندارانی که در دامن طبیعت از سابقه‌‏ای کهن و عمری طولانی برخوردارند. حال چه استبعادی دارد که در عالم انسانی هم برای نگهداری حجت خدا به عنوان ذخیره و پشتوانه‌ی اجرای عدالت و نفی و طرد ظلم و ظالمان، قائل به استثناء شویم و او را موجودی فراتر از عوامل طبیعی و اسباب و علل ظاهری بدانیم که قوانین طبیعت در برابرش انعطاف‌پذیری دارند و او بر آنها برتری دارد؟ این امری ممکن است، اگرچه عادی و معمولی نباشد. به گفته‌ی علامه طباطبائی "نوع زندگی امام غائب را به طریق خرق عادت می‌‏توان پذیرفت. البته خرق عادت غیر از محال است و از راه علم هرگز نمی‌‏توان خرق عادت را نفی کرد؛ زیرا هرگز نمی‏توان اثبات کرد که اسباب و عواملی که در جهان کار می‌‏کنند، تنها همان‌‏ها هستند که ما آنها را دیده‌‏ایم و می‏شناسیم و دیگر اسبابی که ما از آنها خبر نداریم، یا آثار و اعمال آنها را ندیده‌‏ایم یا نفهمیده‌‏ایم، وجود ندارد؛ از این‌رو ممکن است در فردی یا افرادی از بشر اسباب و عوامل به وجود آید که عمری بسیار طولانی، هزار یا چندین هزار ساله برای ایشان تأمین نماید.[35]

از سوی دیگر، معمرین زیادی در تاریخ وجود داشتند که مستندترین آنان، حضرت نوح(ع) است. قرآن تصریح می‌‏کند که 950 سال فقط پیامبر بود، [36] و حتماً عمر وی بیشتر از این بود. عمر طولانی حضرت خضر نیز مصداقی از آن است.[37] ،[38] بر این اساس می‏توان عمر طولانی حضرت مهدی(عج) را پذیرفت و از نظر عقلی هیچ‌گونه استبعادی ندارد.[39]


[1]. چون برهان و دلیل عقلی نمی‌تواند معرف فرد باشد و معنای این جمله که: "جزیی نه کاسب است نه مکتسب"، همین است.

[2]. ر. ک: حسن زادۀ آملی، حسن، نهج الولایة، ص 7و 8.

[3]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، محقق، مصحح، کوچه باغی، محسن بن عباسعلی،‏ ج 1، ص 485،  قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.

[4]. شریف العلماء، کشف القناع، ص 148.

[5]. ر. ک: «مبانی کلامی مهدویت»، 220.

[6]. ر. ک: «مبانی فلسفی مهدویت»، 221.

[7]. طباطبائی، سید محمد حسین، نهایة الحکمة، ص 319 - 320، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ پنجم، 1404ق.

[8]. ر. ک: تمهید القواعد، ص 172؛ جوادی آملی، عبد الله، تحریر تمهید القواعد، ص 548- 555.

[9]. در این زمینه، مطالعۀ کتاب موعود شناسی، علی اصغر رضوانی، ص267-283سودمند است.

[10]. برخی از پژوهشگران بیش از صد نفر از دانشمندان اهل‌سنت را نام برده‌اند که در تألیفات‌شان ولادت امام مهدی(عج) را متذکر شده‌اند.

[11]. محمد بن طلحة شافعی در مطالب السؤل؛ ابن صباغ مالکی در الفصول المهمة؛ ابن حجر شافعی در الصواعق المحرقة؛ و ابن خلکان در وفیات الاعیان.

[12]. صافى گلپایگانى‏، لطف الله، منتخب الأثر فی أحوال الإمام الثانی عشر عجّل الله تعالى فرجه الشریف‏، ج 2، ص 394، قم‏، دفتر مؤلف، چاپ اول، 1422ق‏.  

[13]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 51، ص161، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏،، چاپ دوم، 1403ق؛ همان، ص 397.

[14]. منتخب الأثر فی أحوال الإمام الثانی عشر عجّل الله تعالى فرجه الشریف‏، ج 2، ص 394.

[15]. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 5، ص 101، بیروت، اعلمى‏، چاپ اول،  1425ق.

[16]. بحارالانوار، ج 52، ص 22.

[17]. همان، ص 23 و 24.

[18]. سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودة لذو القربى، ج 3، ص 323، قم، اسوه، چاپ دوم، 1422 ق؛ بحار الانوار، ج 52، ص26.

[19]. ینابیع المودة لذو القربى، ج 3، ص 323.

[20]. همان، ج 3، ص 324.

[21]. شیخ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 5، ص 328، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1425ق.

[22]. بحارالانوار، ج 52، ‌ص 26.

[23]. قصص، 5.

[24]. ینابیع المودة لذو القربى، ج 3، ص 301 - 302.   

[25]. سیدبن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج 1، ص 183 و 184، قم، خیام، چاپ اول، 1400 ق؛ زندگانی نواب خاص امام زمان(عج)، ص 93- 94.  

[26]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 518، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، محقق، مصحح، شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصطفوی، حسن، ص 531،‏ مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه، چاپ اول، 1409ق.

[27]. همان.

[28]. بحار الانوار، ج 51، ص 300 -302.  

[29]. همان، ص 325.

[30]. همان، ص 326.

[31]. کافی، ج 1، ص 523 و 524.

[32]. ر. ک: بحار الانوار، ج 51، ص 316 و 336.  

[33]. ر. ک: جاسم حسینی، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عج)، ص 197.

[34]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 516، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.

[35]. طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 151.

[36]. عنکبوت، 14.

[37]. کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 385.

[38]. مجله حوزه، شماره 71 - 70، ویژه بقیه الله الاعظم(ع)، ص 46 به بعد.

[39]. اقتباس از: «دلایل عقلی زنده بودن امام زمان(عج)»، 534.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها