لطفا صبرکنید
60880
- اشتراک گذاری
مسئله مورد پرسش یکی از احکام الاهی است که در قرآن کریم آمده است، و حاصل آن این است که زناکار وقتى در جامعه مشهور به این کار شد، و حد زنا بر وی جارى شد، در عین حال توبه نکرد، دیگر حرام است که با زن پاک و مسلمان ازدواج کند، او باید یا با زن زناکار و یا مشرک ازدواج نماید. همچنین زن زناکار اگر زنایش شهرت یافت، و حد هم بر او جارى شد، ولى توبه اش آشکار نگشت، دیگر حرام مى شود بر او ازدواج با مرد مسلمان و پاک، او نیز باید با مردى مشرک، یا زناکار ازدواج کند. اما کسانی که در گذشته به جهت غفلت و یا نادانی فریب شیطان را خورده و دست به این کار زده اند، و از کرده خود پشیمان اند و توبه نمودند و هرگز به سراغ این کار نمی روند، به یقین حکم این آیه شامل حال آنان نخواهد شد؛ چرا که انسان گناه کار با توبه واقعی پاک شده، در زمره مؤمنان قرار می گیرد، و این (ازدواج با زن زناکار) به شهادت قرآن کریم از مؤمنان به دور است. و نصیب آنان به فضل و وعده الاهی زنان مؤمنه پاک و عفیف خواهند شد.
قرآن کریم می فرماید: «مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمى کند و زن زناکار را، جز مرد زناکار یا مشرک، به ازدواج خود درنمى آورد و این کار بر مؤمنان حرام شده است»![1]
برای دریافت درست معنای این سخن خداوند در قرآن کریم، این مسئله باید از جنبه های مختلف تحلیل و بررسی قرار گیرد تا مشخص شود که این یک قاعدۀ کلّی استثنا ناپذیر است، یا تابع شرایط خاصی است؟
برای هرچه روشن تر شدن مسئله، نخست به بیان شأن نزول آیه می پردازیم.
شأن نزول
آنچه را که مفسّران در شأن نزول این آیه می گویند؛ این است که وقتى مهاجران به مدینه آمده بودند، فقیر و تنگ دست بودند. در مدینه زنان فاحشه وجود داشتند که از کرایه دادن خود توانگرترین مردم مدینه شده بودند. عده اى از مهاجران بى بضاعت به طمع مال، خواستار ازدواج با آنان شدند و گفتند: با اینها ازدواج می کنیم و زندگى مى کنیم تا خداوند بى نیازمان سازد. آنان در این مورد از پیامبر اسلام(ص) اجازه خواستند که این آیه، در تحریم ازدواج مردان مسلمان با زنان زنا دهنده نازل شد.[2]
بعضى از مفسّران نیز در شأن نزول آیه چنین نوشته اند: مردى از مسلمانان از پیامبر(ص) اجازه خواست که با «امّ مهزول»- زنى که در عصر جاهلیت به آلودگى معروف بود و حتى پرچمى براى شناسایى بر در خانه خود نصب کرده بود!- ازدواج کند، آیۀ فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.[3]
تفسیر آیه
در این که آیا این آیه در بیان یک حکم کلّی الاهى است، یا خبر از یک واقعه خارجى و طبیعى می دهد، میان مفسّران بحث و گفت و گو است.
برخی از مفسّران معتقدند آیه تنها یک واقعیت عینى را بیان مى کند که افراد آلوده همواره دنبال آلودگان مى روند، اما افراد پاک و با ایمان هرگز تن به چنین آلودگی ها و انتخاب همسران آلوده نمى دهند، و آن را بر خویشتن تحریم مى کنند، شاهد این تفسیر همان ظاهر آیه است که به صورت «جملۀ خبریه» بیان شده است.[4] البته، برخی می گویند؛ آیه در مقام اِخبار از مقدار لیاقت مرتکبان این عمل زشت است، و مى خواهد بگوید افراد پلید همان پلیدى ها را دوست مى دارند، و لیاقت بیش از آن را ندارند. آدم زناکار به جهت خباثت و پلیدى ذاتش، جز به همسری مانند خود تمایل ندارد. او از زنى خوشش مى آید که چون خودش زناکار و پلید، و یا بدتر از خودش زنى مشرک و بى دین باشد. همچنین زن زناکار جز به مردى مثل خود، و یا بدتر از خود (مشرک و بى دین) تمایل ندارد.[5] پس آیه شریفه در مقام بیان اکثری است، همچنان که در آیه دیگر از همین سوره فرموده است: «الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ»؛[6] زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک تعلّق دارند و زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاک اند.
اما گروه دیگر بر آنند که این جمله بیان یک حکم شرعى و الاهى است، به ویژه مى خواهد مسلمانان را از ازدواج با افراد زناکار باز دارد. شاهد این تفسیر جمله «و حُرِّمَ ذلِک عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» است که در آن تعبیر به تحریم شده است.[7]
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می گوید؛ حاصل معناى آیه با کمک روایات وارده از سوی اهل بیت(ع) این است که مرد زناکار وقتى در جامعه مشهور به این کار شد، و حد زنا بر وی جارى شد، در عین حال توبه نکرد، دیگر حرام است که با زن پاک و مسلمان ازدواج کند، او باید یا با زن زناکار و یا مشرک ازدواج نماید. همچنین زن زناکار اگر زنایش شهرت یافت، و حد هم بر او جارى شد، ولى توبه اش آشکار نگشت، دیگر حرام مى شود بر او ازدواج با مرد مسلمان و پاک، او نیز باید با مردى مشرک، یا زناکار ازدواج کند.
بنابراین، این آیه، آیه اى است محکم و باقى بر احکام خود که نسخ نشده[8] و احتیاج به تأویل هم ندارد، و اگر در روایات حکم را مقیّد کردهاند به صورت اقامه حد و ظهور توبه، ممکن است این قید را از سیاق آیه نیز استفاده کرد؛ براى این که حکم به تحریم نکاح، در آیه شریفه بعد از امر به اجرای حد است، و همین بعد واقع شدن، ظهور در این دارد که مراد از زانى و زانیه، زانى و زانیۀ حد خورده است. همچنین اطلاق زانى و زانیه، ظهور در کسانى دارد که هنوز به این عمل زشت خود ادامه مى دهند، و شمول این اطلاق به کسانى که توبه نصوح کردهاند، از دأب و ادب قرآن کریم بعید است.[9]
نتیجه
حکم ازدواج مردان زناکار با زنان فاحشه یا مشرک و یا برعکس، ناظر به کسانی است که:
1. به این کار زشت شهرت دارند؛ 2. حکم الاهی حد بر آنها جاری شده باشد؛ 3. از این کار خود توبه نکرده باشند.
البته، شایان توجه است که این بدان معنا نیست که این حکم لزوماً شامل کسانی می شود که این سه ویژگی را داشته باشند، و اگر یکی از اینها نباشد، همسر پاک نصیبشان می شود، بلکه ممکن است کسی حد بر او جاری نشده، و یا اشتهار به زنا نداشته باشد، اما به طور قطع نمی توان گفت همسر پاک و عفیف قسمت وی می گردد.
اما کسانی که در گذشته به جهت غفلت و یا نادانی فریب شیطان را خورده و دست به این کار زده اند، و از کرده خود پشیمان اند، توبه کرده و هرگز به سراغ این کار نمی روند، به یقین حکم این آیه شامل حال آنان نخواهد شد؛ چرا که انسان گناه کار با توبه واقعی در زمرۀ مؤمنان قرار می گیرد، و این (ازدواج با زن زناکار) به شهادت قرآن کریم از مؤمنان به دور است. امید است به فضل الاهی زنان مؤمنه پاک و عفیف نصیب آنان شود.
در ذیل این آیۀ شریفه، روایاتى در منابع حدیثی آمده است که زناشویى با زن یا مرد زناکار حرام است، و از این رو بر مؤمنان واجب است که از مجموعه هاى زنا کاران دورى گزینند، بلى، اگر مرد یا زن زناکار توبه کرده باشند، زناشویى با آنها جایز است؛[10] مانند این که امام صادق (ع) می فرماید: این آیه در مورد مردان و زنانى است که در عصر رسول خدا(ص) آلوده به زنا بودند، خداوند مسلمانان را از ازدواج با آنها نهى کرد، و هم اکنون نیز مردم مشمول این حکم اند، هر کس مشهور به این عمل شود، و حد الاهى به او جارى گردد، با او ازدواج نکنید تا توبه اش ثابت شود.[11]
البته، طبیعت زندگى اجتماعى این است که مردان و زنان شریف جز همانند خود را نمى جویند، در حالى که بر عکس مى بینیم مردمى که از لحاظ اخلاقى فرو غلتیده اند غیر همگونان خود را مى جویند، از این رو و براى خطرناک بودن در هم آمیختگى، خداوند مى خواهد که مجموعه مردان و زنان زنا کار را از جامعه جدا سازد تا اجتماع را با دیواری بلند و مستحکم از پاک دامنى و شرف حفظ و حراست کند.[12]
[1] . نور، 3.
[2] . واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ترجمه ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، ج 1، ص 176، نشر نى، تهران، 1383ش.
[3] طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 197- 198، ناصر خسرو، تهران، 1372ش؛ قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 13، ص 168، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364ش.
[4] ابوحیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط فى التفسیر، ج 8، ص 9-10، دار الفکر، بیروت، 1420ق؛ فضل الله، سید محمد حسین، تفسیر من وحى القرآن، ج 16، ص 227، دار الملاک للطباعة و النشر، بیروت، 1419ق؛ قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 9، ص 244، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1368ش. البته لازم به یاد آورى است که بسیارى از احکام به صورت "جمله خبریه" بیان شده است، و لازم نیست همیشه احکام الاهى به صورت "امر" و "نهى" باشد.
[5] طبرسی، مجمع البیان، ج 7، ص 125، ناصر خسرو، تهران، 1372ش؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 5، ص 297- 398، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1424ق؛ مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، ج 18، ص 70- 71، داراحیاء التراث العربى، بیروت.
[6] نور، 26.
[7] ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14، ص 361-362، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 79- 80، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق.
[8] . برخی از مفسران معتقدند این آیه نسخ شده است. ر.ک: ابن ادریس شافعی، محمد، احکام القرآن ج 1، ص 178، بی تا، بی جا.
[9] طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج 15، ص 79- 80.
[10] . ر.ک: کلینی، کافی، ج 5، ص 354 - 355، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.
[11] «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً، قَالَ هُنَّ نِسَاءٌ مَشْهُورَاتٌ بِالزِّنَا وَ رِجَالٌ مَشْهُورُونَ بِالزِّنَا شُهِرُوا وَ عُرِفُوا بِهِ وَ النَّاسُ الْیَوْمَ بِذَلِکَ الْمَنْزِلِ فَمَنْ أُقِیمَ عَلَیْهِ حَدُّ الزِّنَا أَوْ مُتَّهَمٌ بِالزِّنَا لَمْ یَنْبَغِ لِأَحَدٍ أَنْ یُنَاکِحَهُ حَتَّى یَعْرِفَ مِنْهُ التَّوْبَةَ»، همان، ص 354.
[12] ر. ک: مترجمان، تفسیر هدایت، ج 8، ص 258- 259، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1377ش.