جستجوی پیشرفته
بازدید
21870
آخرین بروزرسانی: 1393/07/15
خلاصه پرسش
از دیدگاه منابع اسلامی، میان هوش و عقل چه رابطه‌ای وجود دارد؟ آیا با هم تفاوت دارند یا خیر؟
پرسش
در کتاب‌های روانشناسی از هوش تعاریف مختلفی شده است که معمولاً در یکی از طبقات ذیل قرار دارند: 1. تعاریفی که بر سازگاری با محیط و تطبیق با موقعیت‌های جدید تأکید دارند. 2. تعاریفی که بر توانایی یادگیری و آموزش‌پذیری متمرکزند. 3. تعاریفی که بر تفکر انتزاعی؛ یعنی توانایی استفاده از نمادها و مفاهیم تمرکز دارند. 4. تعاریفی که بر توانایی بر حل مسئله تأکید دارند. با توجه به موارد فوق، معادل واژه هوش در روانشناسی چه کلمات یا اصطلاحاتی را که در کتب دینی اسلام آمده می‌توان جایگزین نموده تا جهت مقایسه تطبیقی مورد بررسی قرار دهیم؟ در ضمن منابعی را در این خصوص جهت مطالعه برایم معرّفی نمایید.
پاسخ اجمالی
«هوش» در فارسی و فرهنگ محاوره عمومی؛ به معنای زیرکی، آگاهی، شعور، عقل، فهم و فراست است.
به نظر می‌رسد آنچه روانشناسان درباره هوش گفته‌اند و نیز معانی لغوی و عرفی‌ای که فارسی‌زبانان از هوش می‌فهمند؛ در روایات، به نیرویی به نام «عقل» نسبت داده شده است. امّا باید گفت؛ میان عقل و هوش تفاوت‏هایى وجود دارد که اجمالاً عقل، علاوه بر توانایی در یادگیری، توانایی ارتباط با دیگران، سازگاری با محیط و نظایر آن، از توانایی‌های دیگری؛ مانند استنتاج جهان‌بینی و ایدئولوژی، ارتباط با ماوراء ماده نیز برخوردار است. بر این اساس، در متون اسلامی، آثار وجودی عقل را می‌توان فراتر از هوش دانست.
 
پاسخ تفصیلی
عقل و هوش از عالی‌ترین استعدادهاى ذهنى ـ شناختى انسان هستند که او را از دیگر موجودات جدا می‌کند. در پرتو این دو استعداد، سایر استعدادهاى انسان جهت گرفته و به فعلیت می‌رسند. هر دو واژه در متون دینى وجود داشته و در روان‌شناسی مورد بررسی قرار گرفته‌اند.
معنای هوش در لغت
«هوش» در فارسی و فرهنگ محاوره عمومی؛ معانی گوناگونی؛ مانند زیرکی، آگاهی، شعور، عقل، فهم و فراست دارد.[1] و در همین راستا، هرکدام از روانشناسان از زاویه و نگاهی خاص به تعریف هوش پرداخته‌اند.[2]
از آن‌جایی که واژه هوش، واژه‌ای عربی نیست، باید به دنبال واژه‌ای هم معنا با آن در ادبیات عرب باشیم تا به بررسی این موضوع در آیات و روایات بپردازیم.
معادل مفهوم هوش در زبان عربی
معادل معروف مفهوم هوش در زبان عربی، «ذَکاء» از ریشه «ذکو» و نیز «فِطنَه» از ریشه «فطن» است. در این‌باره برخی از کلمات لغت‌دانان عرب را می‌آوریم:
1. ازهری در «تهذیب اللغة»: «الذّکاءُ فی الفَهْمِ: أَنْ یکونَ فَهْماً تَامّاً سَرِیعَ القَبُولِ»؛[3] تیزهوشی و زیرکی در فهم؛ یعنی فهم کاملی از مطلب که پذیرش آن در ذهن مخاطب زود و سریع باشد.
2. ابن منظور در «لسان العرب»: «الذَّکَاءُ: سُرْعة الفِطْنَة»؛[4] ذکاء؛ سرعت درک و تیزفهمى است‏؛ یعنی تیزهوشی و زیرکی.
3. فیومی در «مصباح المنیر»: «الذَّکَاءُ فِى الْفَهْمِ إِذَا کَانَ تَامَّ الْعَقْلِ سَرِیعَ الْقَبُولِ»؛[5] تیز فهمی زمانی است که عقل در فهم مطالب سریع باشد و مقصود را زود دریافت کند.
4. ازدى‏ در کتاب الماء: «الفِطْنَة: الحِذْق و سُرْعَة الإدراک و سُرعة الشُّعور»؛[6] یعنی مهارت و ادراک و شعور سریع. همچنین در لغت، ذکاء به «فطنه» نیز معنا شده است.[7]
خلاصه این‌که در زبان عربی معادل معروف هوش، «ذکاء» و «فطنه» است.
مراتب هوش انسان‌ها
گفتنی است؛ مراتب هوش مردم مختلف است، هوش از امورى است که هم در کیفیت و هم در کمیت متفاوت است. تفاوت کمى آن به این ترتیب است که احاطه بعضى از مردم به مسائل بیشتر از دیگران است، و اختلاف کیفیت آن به این است که بعضى از مردم مطلب را سریع‌تر از دیگران درک می‌کنند و بیشتر در عمق معانى فرو می‌روند و بیش از دیگران به درک و جذب مطلب مایل‌اند.[8]
در برخی از روایات به مسئله تفاوت‌های هوشی اشاره شده، از جمله آن‌که از امام صادق(ع) سؤال می‌شود؛ چرا برخی از افراد این گونه‌اند که تا لب به سخن گشوده شود، قبل از پایان سخن به تمام مقصود راه می‌یابند و برخی تنها با پایان یافتن گفتار، متوجه منظور می‌شوند و قادرند سخن را همان‌گونه که گفته شد بازگو کنند و برعکس گروهی حتی بعد از پایان کلام نیز پی به مقصود نبرده و خواستار تکرار کلام‌اند. آن‌حضرت دلیل این امر را تفاوت‌های فردی در هوش و استعداد می‌دانند.[9]
معادل‌شناسی هوش در روایات
به نظر می‌رسد آنچه روانشناسان درباره هوش گفته‌اند و نیز معانی لغوی و عرفی‌ای که فارسی زبانان از هوش می‌فهمند؛ در روایات، به نیرویی به نام «عقل» نسبت داده شده است. امّا باید گفت؛ میان عقل و هوش تفاوت‏هایى وجود دارد که در بخش‌های بعدی خواهد آمد، اما اجمالاً عقل، علاوه بر توانایی در یادگیری، توانایی ارتباط با دیگران، سازگاری با محیط و نظایر آن، از توانایی‌های دیگری چون استنتاج جهان‌بینی و ایدئولوژی، ارتباط با ماوراء ماده نیز برخوردار است و بر این اساس، در متون اسلامی، آثار وجودی عقل را می‌توان فراتر از هوش دانست.
به دیگر سخن؛ معنای عقل در منابع اسلامی گسترده‌تر از معنای هوش است.
اینک در بخش زیر به روایاتی درباره عقل اشاره می‌شود، که با هوش ارتباط دارند.
واژه «عقل» در احادیث
عقل، در سخن اندیشمندان و حکیمان، معانى بسیار دارد،[10] اما محدّث بزرگوار، شیخ حرّ عاملى در انتهاى باب «وجوب طاعة العقل و مخالفة الجهل (لزوم پیروى از عقل و نافرمانى از نادانى)» می‌گوید:
با جست‌وجو در احادیث، سه معنا برای عقل به‌دست می‌آید:
یک. نیرویى که بدان خوبی‌ها و بدی‌ها و تفاوت‌ها و زمینه‌هاى آن، شناخته می‌شود، و این، معیار تکلیف شرعى است.
دو. ملکه‌اى که به انتخاب خوبی‌ها و پرهیز از بدی‌ها فرا می‌خواند.
سه. تعقّل و دانستن؛ از این‌رو در برابر جهل (نادانى) قرار می‌گیرد، نه در برابر دیوانگى.
بیشترین استعمال «عقل» در احادیث، معناى دوم و سوم‌اند.[11]
با جست‌وجو و تأمّل در مواردى که کلمه «عقل» و کلماتِ هم خانواده آن در احادیث آمده است، معلوم می‌شود که این کلمه، گاه درباره منشأ ادراکات انسان و گاه، درباره نتیجه ادراکات او به‌کار رفته است، که در هر یک از این دو نیز کاربردهاى مختلفى دارد.
الف. کاربردهاى «عقل» به عنوان منشأ ادراکات انسان
۱. منشأ معارف انسانى.[12]
احادیثى که حقیقت عقل را به نور، تفسیر می‌کنند و یا مبدأ پیدایش عقل را نور می‌دانند[13] و یا عقل را هدیه الهى[14] و اصل انسان[15] می‌دانند، اشاره به این معنا دارند.
طبق این احادیث، انسان در ژرفاى هستى خود، از نیرویى نورانى برخوردار است که حیات روح او محسوب می‌شود. اگر این نیرو پرورش یابد انسان در پرتو آن می‌تواند حقایق هستى را درک کند و حقایق محسوس را از نامحسوس، حق را از باطل، خیر را از شر و نیک را از بد، تشخیص دهد. اگر این نیروى نورانى و این شعور مرموز و پیچیده، تقویت شود، انسان از ادراکاتى فوق تصوّر، برخوردار می‌گردد و می‌تواند با دیده غیبى، در جهان غیب سیر کند و این‌چنین غیب براى او مبدّل به شهود می‌گردد، که از این مرتبه از عقل، به «یقین» تعبیر می‌شود.[16]
۲. منشأ تفکّر[17]
کاربرد دیگر «عقل» در روایات، به عنوان منشأ فکر است. در این کاربرد، عقل به عنوان منشأ «الفِطنَة (زیرکی و هوش)»، «الفهم (دانستن)» و «الحفظ (نگهدارى)» تعریف می‌شود؛ همان‌طور که امام صادق(ع) می‌فرماید: «پایه شخصیت انسان عقل است و هوش، فهم، حافظه و دانش از عقل سرچشمه می‌گیرند. عقل انسان را کامل کند و رهنما و بیناکننده و کلید کار اوست. وقتی عقل آدمی به نور خدائى مؤید باشد، دانشمند، حافظ، یادآور و با هوش و فهمیده باشد، از این‌رو؛ بداند چگونه و چرا و کجاست و خیر خواه و بدخواه خود را بشناسد و وقتی آن‌را شناخت، روش زندگى و پیوست و جدا شده خویش بشناسد و در یگانگى خدا و اعتراف به فرمانش مخلص شود و وقتی چنین کند، از دست رفته را جبران کرده بر آینده مسلط گردد و بداند در چه وضعى است و براى چه در اینجاست و از کجا آمده و به کجا می‌رود؟ اینها همه از تأیید عقل است».[18]
۳. منشأ وجدان اخلاقى
وجدان اخلاقى، نیرویى در متن وجود انسان است که او را به ارزش‌هاى اخلاقى دعوت می‌کند و از ضدّ ارزش‌ها باز می‌دارد.[19] به عبارت دیگر؛ احساس جاذبه فطرى نسبت به ارزش‌هاى اخلاقى و احساس نفرت طبیعى نسبت به ضدّ ارزش‌ها، وجدان اخلاقى نامیده می‌شود.[20]
در متون اسلامى، مبدأ این شعور که احساس ارزش‌هاى اخلاقى را در انسان به‌وجود می‌آورد، «عقل» نامیده می‌شود.[21] از این‌رو؛ همه ارزش‌هاى اخلاقى، سربازان عقل، و همه ضدّ ارزش‌ها، سربازان جهل شمرده می‌شوند.[22]
ب. کاربردهاى «عقل» به عنوان نتیجه ادراکات انسان
۱. شناخت حقایق[23]
در احادیث، واژه «عقل»، علاوه بر استعمال در مبدأ ادراکات، در مُدرَکات عقلى و شناخت حقایق مربوط به مبدأ و معاد نیز به‌کار می‌رود. نمونه این استعمال، احادیثى هستند که عقل را در کنار انبیاى الهى، حجّت باطنى خداوند متعال معرّفى می کنند،[24] یا احادیثى که عقل را قابل پرورش و تهذیب معرفى و آن‌را به عنوان معیار سنجش انسان و سنجش پاداش و کیفر، ذکر می‌کنند و یا عقل را به «طبع» و «تجربه»، و «مطبوع» و «مسموع»[25] تقسیم می‌کنند.[26] مقصود از عقل در تمام این موارد، شناخت و آگاهى است.
۲. کار بر پایه عقل
گاه کلمه «عقل» از باب مبالغه، براى عمل کردن به مقتضاى قوّه عاقله به‌کار می‌رود، چنان‌که از پیامبر خدا(ص) در تعریف عقل، روایت شده است که: «[عقل]، پیروى از دستورهاى خداوند است. به درستى که خردمندان، کسانى هستند که فرمان خداوند را پیروى می‌کنند».[27]
از امام على(ع) روایت شده است: «عقل، آن است که آنچه می‌دانى، بر زبان بیاورى و به آنچه می‌گویى، عمل کنى».[28]
پیوند عقل با هوش
درباره پیوند عقل با هوش باید گفت: خاستگاه و بستر حقیقى آگاهی‌ها و ادراکات انسان، عقل و نفس او می‌باشد و حس‌هاى پنج‌گانه او، تنها به عنوان ابزار و زمینه شکل‌گیرى آنها برشمرده می‌شوند. به دیگر سخن؛ کانون اصلى ادراکات آدمى را عقل او؛ یعنى مرتبه‌اى از نفس، تشکیل می‌دهد و هوش، حافظه و مواردى از این دست، مراتبى از حوزه کارکرد آن به‌شمار می‌روند. وظیفه عقل، ترکیب، تجزیه، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیمى است که از طریق حواس به آن منتقل می‌شود.
تفاوت میان عقل و هوش
هرچند عقل و هوش هر دو از مقوله ادراک و شناخت هستند، بنابراین، بسیار شبیه و نزدیک به هم‌اند؛ ولى با نگاهى به عوارض، لوازم و شاخص‌هاى آنها، با هم تفاوت دارند.
با نگاهى اجمالى به تعاریف ارائه ‏شده از هوش، درمی‌یابیم که در همه آنها یک نقطه اشتراک محورى وجود دارد: قدرت درک روابط بین پدیده‌ها. در مورد عقل نیز اگر به روایات بنگریم؛ مانند روایاتی که عقل را «نور» می‌دانند، با روایاتی که عقل را «حجت باطن» به حساب می‌آورند، بیانگر یک قوّه شناختى است؛ یعنی عقل یک قوّه کلى ادراکى ـ شناختى است که کار آن شناخت، اندیشه، تمییز و تشخیص است و از آثار و ویژگی‌هاى آن، التزام و تعهد عملى نسبت به اصول اخلاقى، امور الهى و معنوى و ارزش‌هاى انسانى می‌باشد.[29]
معروف‌ترین نوع هوش، هوش شناختى است. هوش شناختى به طور کامل منطبق با عقل نیست. در مواردى، ویژگی‌هاى عقل و هوش شناختى بر هم تطبیق نمی‌کنند؛ یعنى براى عقل ویژگی‌هایى وجود دارد که در موارد و مصادیقى این ویژگی‌ها در هوش یافت نمی‌شوند. به این معنا که هرجا عقل باشد، هوش هم هست، ولى مواردى یافت می‌شود که با وجود هوش، از عقل یا عقل‌ورزى خبرى نیست. در مورد شخصیت‌هاى منفى تاریخ مثل معاویه، هیتلر، صدام و... و نیز مُجرمان، خلاف‌کاران و کلاه‌برداران حرفه‌اى، چنین ادعایى صادق است. این‌گونه افراد از هوش و زیرکى بسیار بالایى برخوردار هستند، اما در مقابل، یا از اصل عقل بهره‌اى نبرده‌اند و یا دست‌کم از عقل‌ورزى محرومند و توان استفاده سالم و بهینه از عقل خود را ندارند.
از بررسى موانع رشد عقل نیز می‌توان تفاوت هوش و عقل را استنباط کرد. موانع و عواملى مثل پیروى از هواى نفس، گناه و خلاف، طبق روایات ما موجب نقص، ضعف و یا فساد و زوال عقل می‌گردد، در حالى که حداقل در مورد بعضى از افراد چنین است که این امور نه تنها موجب نقص، ضعف و یا زوال هوش نمی‌گردد، بلکه موجب رشد، تقویت و شکوفایى هوش آنان نیز می‌شود.
درک هوشى و به تبع آن، حکم هوش، الزاماً با قضاوت اخلاقى ارزشى همراه نیست، ولى درک عقلى و حکم عقلى الزاماً با قضاوت اخلاقى ارزشى همراه است. به عبارت دیگر؛ هوش روابط بین پدیده‌ها را درک می‌کند، در حالى که با خوب و بد آن کار چندانى ندارد، ولى عقل ضمن درک این روابط، خوب و بد آنها را نیز تشخیص می‌دهد.
 

[1]. لغت‌نامه دهخدا، واژه «هوش».
[2]. ر.ک:ساعتچی، محمود، دانستنی‌های روانشناسی، ص 239 – 240، تهران، نشر علم، چاپ اول، 1387ش.
[3]. ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 10، ص 184، بیروت، دار احیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1421ق.
[4]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 14، ص 287، بیروت، دار صادر، چاپ: سوم، 1414ق.
[5]. فیومى، احمد بن محمد، المصباح المنیر فى غریب الشرح الکبیر للرافعى، ص 209، قم، مؤسسه دار الهجرة، چاپ دوم، 1414ق.
[6]. ازدى، عبدالله بن محمد، کتاب الماء، ج 3، 1005، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران، مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل، ‏چاپ اول، 1387ش.
[7]. موسى، حسین یوسف، الإفصاح، ج ‏1، ص 148، قم، مکتب الاعلام الاسلامی‏، چاپ چهارم، 1410ق.
[8]. ر.ک: صلیبا، جمیل، صانعى دره بیدى، منوچهر، فرهنگ فلسفى، ص 362، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1366ش؛ مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار، ج ‏23، ص 719، تهران، انتشارات صدرا.
[9]. ر.ک: مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏1، ص 97 – 98، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[11]. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج ‏15، ص 208 – 209، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق.  
[12]. محمدی ری شهری، محمد، برنجکار، رضا، مهریزی، مهدی، دانش نامه عقاید اسلامی، ج 1، ص 178، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1385ش.
[13]. ر.ک: شیخ صدوق، الخصال، ج ‏2، ص 427، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش؛ ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج ‏1، ص 248، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405ق.  
[14]. کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، ج ‏1، ص 199، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1410ق؛ برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج ‏1، ص 193، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
[15]. ر.ک: اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج ‏2، ص 158، تبریز، نشر بنی هاشمی، چاپ اول، 1381ق؛ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 92، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.
[17]. دانش نامه عقاید اسلامی، ج 1، ص 179.
[18]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏1، ص 25، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق
[19]. ر.ک: حق شناس، حسین، بشنو از نى (شرحى بر حکایتهاى مثنوى)، ج ‏1، ص 173 – 176، قم، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى شاکر، چاپ اول، 1383ش؛ غرویان، محسن، فلسفه اخلاق، ص 141 – 148، قم، نشر پیک جلال، چاپ دوم، 1379ش.
[20]. دانش نامه عقاید اسلامی، ج 1، ص 179.
[21]. ر.ک: همان، 180.
[22]. ر.ک: تحف العقول، ص 401 – 402.
[23]. دانش نامه عقاید اسلامی، ج 1، ص 181.
[24]. تحف العقول، ص 386.
[25]. عقل بر دو قسم است؛ یکى طبیعى و ذاتى که آدمى با خود از أصل آفرینش آورده است و به سبب آن، انسان از سایر حیوانات ممتاز است. دوم؛ عقل کسبى؛ که به کسب و تجربه و شنیدن قضایا و مطالب علمى و غیر علمى حاصل شود. وقت این قسم از عقل نزدیک به زمان بلوغ است و روز به‌روز به مدد علم و دانش صحیح و رفتار و کردارهاى درست و آلوده به گناه نشدن محکم شده و پرورش می‌یابد.
[26]. طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، ج ‏1، ص 352 – 353، تهران، مرتضوى، چاپ سوم، 1375ش؛ صدر الدین شیرازى، محمد بن ابراهیم، شرح أصول الکافی، ج ‏1، ص 241، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول، 1383ش.
[27]. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج ‏1، ص 4، قم، انتشارات رضى، چاپ اول، 1375ش.
[28]. لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ ، ص 66، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش.
[29]. ر.ک: میردریکوندى، رحیم، مقایسه تحلیلى عقل دینى و هوش شناختى، مجله معرفت، ص 35 – 52، سال بیستم، شماره 163، تیر 1390ش.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها