لطفا صبرکنید
بازدید
11632
11632
آخرین بروزرسانی:
1393/08/17
کد سایت
fa49690
کد بایگانی
61009
نمایه
بازرسى مستقیم امام علی(ع) از بازار خرید و فروش
طبقه بندی موضوعی
حدیث|معصومین|رفتار امام علی ع
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا امام علی(ع) نظارت مستقیم بر بازار محل خلافتشان داشتند؟
پرسش
آیا روایاتی داریم که گفته باشد امام علی(ع) خودشان از بازار خرید و فروش بازرسی مستقیم داشتند؟ متن و منبع روایات را لطفاً بنویسید.
پاسخ اجمالی
براساس روایاتی که در منابع شیعه و اهل سنت آمده است، یکی از کارهایی که امام على(ع) آنرا به عنوان سیاستهای اقتصادی خود در نظر داشت، بازرسى و نظارت مستقیم بر بازار بود. در راستای این سیاست، امام علی(ع) در فرصتهای مناسبی که در اختیار داشت در بازار حرکت کرده و بر امر خرید و فروش نظارت میکرد، و فروشندگان را به اموری سفارش و از کارهایی نهی میفرمود.
پاسخ تفصیلی
امام على(ع)، برخورد با انحرافها و مفاسد اقتصادى را از نخستین روزهاى حکومت، آغاز کرد. آنحضرت، در آغازین روز خلافت، با اشارتى تأمّل برانگیز، آهنگ سیاست اصلاحى خود را باز گفت:
«بدانید که اگر به درخواست شما جواب مثبت دهم، با شما آن گونه که میدانم، رفتار خواهم کرد و در این راه، سخنِ سخن سرایان و سرزنش ملامتگران را نخواهم شنید».[1]
على(ع)، مردى است حقمدار، سنّت شناس و ذوب در خدا. نکته تأمّل برانگیز، این است که امام، نشان میدهد که میداند این همراه سازى، سختیها درپى خواهد داشت؛ بلکه فراتر از آن، سرزنشها، بهانه جوییها و جوسازیها به دنبال دارد؛ ولى شعار او این است که من، حق مدارم و حق را پاس میدارم نه چیز دیگر را.
مردمانى که علیه سیاستهاى عثمان قیام کردند، یکی از دلایل قیام خود را نابسامانیهاىِ اقتصادى، گشاده دستیهاى خلیفه، بذل و بخششهاى بیرویه، بیتوجّهى به معیشت مردم، و ناهنجارى در اموال عمومى برمیشمردند.
در چنین فضایى، یکی از کارهایی که امام على(ع) آنرا به عنوان سیاستهای اقتصادی خود انجام داد، بازرسى و نظارت مستقیم بر بازار بود.
اکنون به روایاتی اشاره میکنیم که نشان میدهد امام علی(ع) در فرصتهای مناسبی که در اختیار داشت در بازار حرکت کرده و بر امر خرید و فروش نظارت میکرد، و فروشندگان را به اموری سفارش و از اموری نهی میفرمود.
1. امام حسین(ع): [پدرم] على(ع) در کوفه بر استرِ سیاه و سفید پیامبر(ص) سوار شد و به بازارها، یکى یکى، سر زد. وارد بازارچه گوشت فروشها شد و با صداى بلند فرمود: «اى گروه قصابان! نخاع را نَبُرید و در گرفتن جان [حیوان]، تعجیل روا مدارید. [بگذارید] به آرامى روح از بدن، خارج گردد. از دمیدن در گوشت به هنگام فروش بپرهیزید؛ به درستى که شنیدم پیامبر خدا از این کار، نهى میکرد».
آنگاه نزد خرمافروشان آمد و فرمود: «محصول بد را به همان اندازه آشکار سازید که خوب را آشکار میسازید».
آنگاه، نزد ماهی فروشان آمد و فرمود: «جز ماهیهاى پاک مفروشید، و بپرهیزید از آن ماهی مُردهای که به سطح آب آمده است».
آنگاه وارد منطقه کُناسَه[2] شد که در آن، انواع داد و ستد، رواج داشت، از فروشنده مس، مایعات، قُنداق بچه و سوزن، تا صرّاف و فروشنده کافور و پارچه.
پس به صداى بلند، ندا داد: «به درستى که در بازارهاى شما، سوگندها حضور مییابند. سوگندهاى خود را با صدقه درآمیزید، و از سوگند، خوددارى ورزید که خداوند عزّ و جلّ، پاک نگردانَد کسى را که به نامش به دروغ، سوگند یاد کند».[3]
2. امام باقر(ع): امیر مؤمنان، در کوفه میان شما بود. صبحگاهان، از دارالحکومه بیرون میرفت و در بازارهاى کوفه، یکى یکى میگشت ... و میفرمود: «خیرخواهى پیشه سازید. از آسانگیرى تبرّک جویید. به خریداران، نزدیک شوید. خود را به بردبارى بیارایید. از سوگند، بپرهیزید و از دروغ، کناره گیرید. از ستم، دورى گزینید و داد ستمدیدگان، بستانید. به رباخوارى نزدیک نشوید و وزن و ترازو را تمام کنید. اموال مردم را کم ندهید و در زمین، به فساد سر بر مَدارید».
او در تمام بازارهاى کوفه میگشت. سپس برمیگشت و براى [رسیدگى به کارهاى] مردم مینشست.[4]
3. عبد اللّه بن عباس: هنگامى که [ابن عباس] از بصره بازگشت و اموال را آورد و وارد کوفه شد، امیر مؤمنان را در بازار، ایستاده دید که فریاد میکرد: «اى مردم! از این پس، هر که را مشاهده کنم که اسبله ماهى، ماهى در آب مرده و مارماهى میفروشد، با این تازیانه او را ادب میکنم».
ابن عباس گوید: بر او سلام کردم و او پاسخم را داد و سپس فرمود: «اى ابن عباس! مالها چه شد؟».
گفتم: این جاست، اى امیر مؤمنان! و آنرا نزد او بردم. مرا نزدیک خود گرفت و به من خوشامد گفت.
آنگاه، جارچى نزد حضرت على(ع) آمد که شمشیر وى را به هفت درهم براى فروش، اعلام دارد و فرمود:
«اگر در بیت المال مسلمانان، به اندازه بهاى چوب مسواک اراک بهرهاى داشتم، آنرا نمیفروختم».
شمشیر را فروخت و پیراهنى براى خود به چهار درهم خرید و دو درهم را صدقه داد و با یک درهم، سه روز مرا میهمان کرد.[5]
4. احمد بن حنبل (متوفای 241ق) ـ به نقل از عُقبة بن أَبی الصَّهْباء أَبو خُرَیْم باهِلی ـ : «على بن ابیطالب را در کناره علفزارى دیدم که از قیمتها میپرسید».[6]
5. ابن حیون مغربی(متوفای 363ق) در دعائم الإسلام: به درستى که على(ع) در بازارها راه میرفت و تازیانهاى در دست داشت که با آن، کمفروشان و نیرنگبازان در تجارت مسلمانان را تنبیه میکرد.
اصبغ گوید: روزى به وى گفتم: اى امیرمؤمنان! شما در خانه بنشینید و من، به جاى شما این کار را بر عهده میگیرم. فرمود : «اى اصبغ! برایم خیرخواهى نکردى».[7]
6. ابن عساکر(متوفای 571ق) در تاریخ دمشق ـ به نقل از ابو سعید ـ : على(ع) به بازار میآمد و میگفت: «اى بازرگانان! از خدا پروا کنید و از سوگند، بپرهیزید! به درستى که سوگند، کالا را از بین میبرد و برکت را نابود میسازد. به درستى که بازرگان، تبهکار است، مگر آنکه به حق دریافت کند و حق را بپردازد».[8]
7. زمخشری(متوفای 583ق) در ربیع الأبرار: على(ع) در بازار بر فروشندگان میگذشت و به آنان میفرمود: «نیکى کنید. کالاها را به ارزانى به مسلمانان بفروشید که آن، برکت را بزرگتر گردانَد».[9]
و روایات دیگری که در منابع روایی در اینباره نقل شده است.[10]
«بدانید که اگر به درخواست شما جواب مثبت دهم، با شما آن گونه که میدانم، رفتار خواهم کرد و در این راه، سخنِ سخن سرایان و سرزنش ملامتگران را نخواهم شنید».[1]
على(ع)، مردى است حقمدار، سنّت شناس و ذوب در خدا. نکته تأمّل برانگیز، این است که امام، نشان میدهد که میداند این همراه سازى، سختیها درپى خواهد داشت؛ بلکه فراتر از آن، سرزنشها، بهانه جوییها و جوسازیها به دنبال دارد؛ ولى شعار او این است که من، حق مدارم و حق را پاس میدارم نه چیز دیگر را.
مردمانى که علیه سیاستهاى عثمان قیام کردند، یکی از دلایل قیام خود را نابسامانیهاىِ اقتصادى، گشاده دستیهاى خلیفه، بذل و بخششهاى بیرویه، بیتوجّهى به معیشت مردم، و ناهنجارى در اموال عمومى برمیشمردند.
در چنین فضایى، یکی از کارهایی که امام على(ع) آنرا به عنوان سیاستهای اقتصادی خود انجام داد، بازرسى و نظارت مستقیم بر بازار بود.
اکنون به روایاتی اشاره میکنیم که نشان میدهد امام علی(ع) در فرصتهای مناسبی که در اختیار داشت در بازار حرکت کرده و بر امر خرید و فروش نظارت میکرد، و فروشندگان را به اموری سفارش و از اموری نهی میفرمود.
1. امام حسین(ع): [پدرم] على(ع) در کوفه بر استرِ سیاه و سفید پیامبر(ص) سوار شد و به بازارها، یکى یکى، سر زد. وارد بازارچه گوشت فروشها شد و با صداى بلند فرمود: «اى گروه قصابان! نخاع را نَبُرید و در گرفتن جان [حیوان]، تعجیل روا مدارید. [بگذارید] به آرامى روح از بدن، خارج گردد. از دمیدن در گوشت به هنگام فروش بپرهیزید؛ به درستى که شنیدم پیامبر خدا از این کار، نهى میکرد».
آنگاه نزد خرمافروشان آمد و فرمود: «محصول بد را به همان اندازه آشکار سازید که خوب را آشکار میسازید».
آنگاه، نزد ماهی فروشان آمد و فرمود: «جز ماهیهاى پاک مفروشید، و بپرهیزید از آن ماهی مُردهای که به سطح آب آمده است».
آنگاه وارد منطقه کُناسَه[2] شد که در آن، انواع داد و ستد، رواج داشت، از فروشنده مس، مایعات، قُنداق بچه و سوزن، تا صرّاف و فروشنده کافور و پارچه.
پس به صداى بلند، ندا داد: «به درستى که در بازارهاى شما، سوگندها حضور مییابند. سوگندهاى خود را با صدقه درآمیزید، و از سوگند، خوددارى ورزید که خداوند عزّ و جلّ، پاک نگردانَد کسى را که به نامش به دروغ، سوگند یاد کند».[3]
2. امام باقر(ع): امیر مؤمنان، در کوفه میان شما بود. صبحگاهان، از دارالحکومه بیرون میرفت و در بازارهاى کوفه، یکى یکى میگشت ... و میفرمود: «خیرخواهى پیشه سازید. از آسانگیرى تبرّک جویید. به خریداران، نزدیک شوید. خود را به بردبارى بیارایید. از سوگند، بپرهیزید و از دروغ، کناره گیرید. از ستم، دورى گزینید و داد ستمدیدگان، بستانید. به رباخوارى نزدیک نشوید و وزن و ترازو را تمام کنید. اموال مردم را کم ندهید و در زمین، به فساد سر بر مَدارید».
او در تمام بازارهاى کوفه میگشت. سپس برمیگشت و براى [رسیدگى به کارهاى] مردم مینشست.[4]
3. عبد اللّه بن عباس: هنگامى که [ابن عباس] از بصره بازگشت و اموال را آورد و وارد کوفه شد، امیر مؤمنان را در بازار، ایستاده دید که فریاد میکرد: «اى مردم! از این پس، هر که را مشاهده کنم که اسبله ماهى، ماهى در آب مرده و مارماهى میفروشد، با این تازیانه او را ادب میکنم».
ابن عباس گوید: بر او سلام کردم و او پاسخم را داد و سپس فرمود: «اى ابن عباس! مالها چه شد؟».
گفتم: این جاست، اى امیر مؤمنان! و آنرا نزد او بردم. مرا نزدیک خود گرفت و به من خوشامد گفت.
آنگاه، جارچى نزد حضرت على(ع) آمد که شمشیر وى را به هفت درهم براى فروش، اعلام دارد و فرمود:
«اگر در بیت المال مسلمانان، به اندازه بهاى چوب مسواک اراک بهرهاى داشتم، آنرا نمیفروختم».
شمشیر را فروخت و پیراهنى براى خود به چهار درهم خرید و دو درهم را صدقه داد و با یک درهم، سه روز مرا میهمان کرد.[5]
4. احمد بن حنبل (متوفای 241ق) ـ به نقل از عُقبة بن أَبی الصَّهْباء أَبو خُرَیْم باهِلی ـ : «على بن ابیطالب را در کناره علفزارى دیدم که از قیمتها میپرسید».[6]
5. ابن حیون مغربی(متوفای 363ق) در دعائم الإسلام: به درستى که على(ع) در بازارها راه میرفت و تازیانهاى در دست داشت که با آن، کمفروشان و نیرنگبازان در تجارت مسلمانان را تنبیه میکرد.
اصبغ گوید: روزى به وى گفتم: اى امیرمؤمنان! شما در خانه بنشینید و من، به جاى شما این کار را بر عهده میگیرم. فرمود : «اى اصبغ! برایم خیرخواهى نکردى».[7]
6. ابن عساکر(متوفای 571ق) در تاریخ دمشق ـ به نقل از ابو سعید ـ : على(ع) به بازار میآمد و میگفت: «اى بازرگانان! از خدا پروا کنید و از سوگند، بپرهیزید! به درستى که سوگند، کالا را از بین میبرد و برکت را نابود میسازد. به درستى که بازرگان، تبهکار است، مگر آنکه به حق دریافت کند و حق را بپردازد».[8]
7. زمخشری(متوفای 583ق) در ربیع الأبرار: على(ع) در بازار بر فروشندگان میگذشت و به آنان میفرمود: «نیکى کنید. کالاها را به ارزانى به مسلمانان بفروشید که آن، برکت را بزرگتر گردانَد».[9]
و روایات دیگری که در منابع روایی در اینباره نقل شده است.[10]
[1]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 136، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[2]. نام محلّهاى در کوفه، در همین محلّه بود که یوسف بن عمر ثقفى و زید بن على بن حسین با یکدیگر جنگیدند. یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله، معجم البلدان، ج 4، ص 481، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م.
[3]. کوفی، محمد بن محمد اشعث، الجعفریات (الأشعثیات)، ص 238 – 239، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، چاپ اول، بیتا؛ ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، ج 2، ص 538 – 539، قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، چاپ دوم، 1385ق.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 151، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 6، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[5]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص 113 – 114، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، 1412ق.
[6]. شیبانی، أحمد بن محمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج 1، ص 547، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1403ق.
[7]. دعائم الإسلام، ج 2، ص 538.
[8]. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج 42، ص 409، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1415ق.
[9]. زمخشری، محمود بن عمرو، ربیع الابرار و نصوص الأخیار، ج 5، ص 95، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ اول، 1412ق.
[10]. ر.ک: مکارم الأخلاق، ص 100 – 101 و 112؛ فضائل الصحابة، ج 2، ص 620؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 156 – 157، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 20، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق؛ تاریخ دمشق، ج 42، ص 489.
نظرات