لطفا صبرکنید
13717
در علم نحو بیان شد است که «واو»، در کلام و ادبیات عرب، بر 15 قسم است. از جملۀ این پانزده قسم، «واو عاطفه» و «واو استیناف» اند که توضیح آن در پاسخ تفصیلی آمده است.
در بین آیات 78 تا 99 سورۀ حجر، نه آیه با «واو» شروع شدهاند که در بین این نه آیه، در آیات 81 و 82 و 89 و 99 همهٔ میگویند: «واو»، عاطفه است. و در آیۀ 87 همه «واو»، را استیناف گرفتهاند. و در آیات 78 و 80 و 85 و 97 بین علما، اختلاف نظر وجود دارد، برخی «واو» در این آیات را عاطفه و برخی دیگر آن را استیناف میدانند.
قبل از پرداختن به سؤال، سزاوار است اقسام «واو» در کلام عرب را به طور اختصار، بیان نماییم:
«واو»، یکی از حروف 28 گانه در الفبای عرب است، هنگامی که برای ساختن و تشکیل یک کلمه، در ترکیب آن بکار نرود، بلکه در ترکیب کلام و برای تشکیل و تکمیل کلام، ذکر شود، دارای اقسام گوناگونی است که در ادبیات عرب، برخی از علمای نحو، پانزده قسم، برای آن ذکر نمودند.[1]
اما متداول و رایج آن شش قسم است که در این فرصت آن را به صورت خلاصه بیان خواهیم کرد، سپس به جواب پرسش خواهیم پرداخت.
توضیح شش قسم از اقسام پانزده گانۀ «واو»
1. «واو عاطفه»: معنای آن مطلق جمع بین معطوف و معطوف علیه است؛ یعنی حکم معطوف علیه را به معطوف می دهد، و بیانگر این است که هر دوی اینها دارای یک حکم هستند و هیچ دلالتی بر مقدم بودن یا مؤخر بودن یا تقارن معطوف با معطوف علیه ندارد. مانند «جائنی زیدٌ و عمروٌ»؛ یعنی زید و عمرو پیش من آمدند. اما دلالت ندارد کدام یک از آنان زودتر آمد یا کدام یک دیرتر آمد، و یا با هم آمدند، بلکه فقط دلالت میکند به اینکه همانگونه که حکم آمدن برای زید ثابت است، برای عمرو نیز ثابت است.[2]
2. «واو استیناف»: بین دو جملهای قرار میگیرد که قابلیت عطف بر یکدیگر را ندارند، بلکه هر کدام، مستقل و دارای حکم جداگانهای هستند. مانند «واتّقوا الله و یعلِّمُکم اللهُ.[3]
3. «واو حالیه»: هم بر جمله اسمیه داخل میشود، هم بر جملیه فعلیه، مانند «ماذا فعلتم و انتم آخر الامم».[4]
4. «واو قسم»: که فقط بر اسم ظاهر، داخل میشود و آن را مجرور میکند. متعلق آن همیشه از ماده قسم است که حذف شده است. مانند «والعصرِ»؛ قسم به عصر و زمان.[5]
5. «واو به معنای مع»: مابعدش منصوب است به عنوان مفعول معه. مانند «کَفاکَ وَ زَیداً دِرهَمٌ»؛ تو با زید را یک درهم کفایت میکند.[6]
6. «واو رُبَّ»: به معنای رٌبًّ(چه بسا، چه بسیار) میباشد و فقط بر اسم نکرهای داخل میشود که برایش صفت، آورده شده باشد. مابعد واو ربّ، مجرور است؛ زیرا رُبَّ، یکی از حروف جارّه است که در این هنگام، حذف میشود و مجرورش باقی میماند. مانند «وَ بَلدَةٍ لیس لها انیسٌ».[7]
پاسخ سؤال مطرح شده
بین آیات 78 تا 99 سوره حجر، 9 آیهٔ زیر با واو شروع شدهاند که با ذکر این آیات، نظر علمای ادب، در مورد «واو» در ابتدای آن را بیان می کنیم:
1. «وَ إِنْ كانَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ لَظالِمينَ».[8] قول مشهور، این است که «واو» در این آیه استینافیه است و جملۀ بعد از آن نیز جملۀ مستأنفه میباشد.[9] برخی نیز، احتمال عاطفه بودن «واو» را داده اند.[10]
2. «وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصحْابُ الحْجْرِ الْمُرْسَلِينَ».[11] نظر اکثر ادبا بر عاطفه بودن «واو»، در این آیه است.[12] برخی نیز آن را استینافیه میدانند.[13]
3. «وَ آتَيْناهُمْ آياتِنا فَكانُوا عَنْها مُعْرِضينَ».[14]«واو» در این آیه، عاطفه است.[15]
4. «وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنين».[16] «واو» در این آیه نیز عاطفه است.[17]
5. «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَميلَ».[18]«واو» در این آیه، بنابر نظر مشهور، استینافیه است.[19]برخی گفتهاند: «واو» عاطفه است.[20]
6. «وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانىِ وَ الْقُرْءَانَ الْعَظِيم».[21] بنابر نظر همه، «واو»، در اینجا استینافیه است.[22]
7. «وَ قُلْ إِنىِّ أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ».[23] «واو» در این آیه، عاطفه است.[24]
8. «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ».[25] بنابر نظر اکثر، «واو»، در اینجا، استینافیه است.[26] برخی میگویند: «واو» عاطفه است.[27]
9. «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتىَ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ».[28] «واو»، در این آیه نیز، واو، عاطفه است.[29]
[1] . 1. «واو» عاطفه 2. «واو» استیناف 3. «واو» حالیه 4. «واو» معه 5. «واو» داخل شده بر مضارع منصوب 6. «واو» جاره برای قسم 7. «واو» ربّ 8. «واو» زیاده 9. «واو» ثمانیه 10. «واو» داخل شده بر جمله صفت برای تأکید 11. «واو» ضمیر متصل مرفوع جمع مذکر عاقل، که بر فعل، داخل می شود. 12. «واو» متصل به فعل که دلالت بر مذکر بودن مسندالیه می کند. 13. «واو» انکار 14. «واو» تذکر و یاد آوری 15. «واو» جایگزین و بدل از همزه استفهام.؛ جمعی از اساتید مدارس حوزه علمیه قم، مغنی الادیب(1 و 2)، ج 1، ص 272 - 282، نشر واریان، قم، چاپ چهارم، 1384 ش.
[2]. مغنی الادیب، ج 1، ص 272.
[3]. همان، ص 276.
[4]. همان، ص 277.
[5]. همان، ص 278؛ جامع المقدمات، تصحیح و تعلیق، مدرّس افغانی، محمد علی، ج 1، ص 472، انتشارات هجرت، قم، چاپ بیستم، 1388 ش.
[6]. همان، ص 277.
[7]. همان، ص 278 و 279.؛ جامع المقدمات، ج 1، ص 458.
[8]. حجر، 78.
[9]. دعاس حمیدان، قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 148، دار المنیر و دار الفارابی، دمشق، چاپ اول، 1425 ق؛ صافی، محمود بن عبد الرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، ج 14، ص 265، دار الرشید مؤسسة الایمان، بیروت، چاپ چهارم، 1418 ق.
[10]. درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 5، ص 257 و 258، دار الارشاد، سوریه، چاپ چهارم، 1415 ق.
[11]. حجر، 80.
[12]. اعراب القرآن و بیانه، ج 5، ص 258؛ اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 148.
[13]. الجدول في إعراب القرآن، ج 14، ص 267.
[14]. حجر، 81.
[15]. الجدول في إعراب القرآن، ج 14، ص 267؛ اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 148.
[16]. حجر، 82.
[17]. اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 148؛ اعراب القرآن و بیانه، ج 5، ص 258؛ الجدول في إعراب القرآن، ج 14، ص 267.
[18]. حجر 85.
[19]. الجدول في إعراب القرآن، ج 14، ص 268؛ اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 148.
[20]. اعراب القرآن و بیانه، ج 5، ص 259.
[21]. حجر، 87.
[22]. الجدول في إعراب القرآن، ج 14، ص 270؛ اعراب القرآن و بیانه، ج 5، ص 261؛ اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 149.
.[23] حجر، 89.
[24]. اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 149؛ الجدول فی اعراب القرآن، ج 14، ص 271.
[25]. حجر، 97.
[26]. الجدول في إعراب القرآن، ج 14، ص 277؛ اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 150.
[27]. اعراب القرآن و بیانه، ج 5، ص 263.
[28]. حجر، 99.
[29]. اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 150؛ الجدول فی اعراب القرآن، ج 14، ص 278.