جستجوی پیشرفته

اصطلاحات و مدخل ها (گروه اصطلاح:ادبیات)

  • اجوف
    2011 ادبیات

    از دیدگاه ادبیات عرب، هر کلمه‌ای که حرف میانی از حروف اصلی و یا «عین الفعل» آن از «حروف علّه» باشد، «اجوف» نامیده می‌شود و اگر مانند «قول» حرف علّه میانی آن، واو باشد، «اجوف واوی» و اگر مانند «میل»

  • اجوف واوی
    1459 ادبیات

    رجوع کنید: «اجوف».

  • اجوف یائی
    1803 ادبیات

    رجوع کنید: «اجوف».

  • ادغام ، ادغام با غنه و بی غنه
    1198 ادبیات

    ادغام در علم تجوید؛ به معنای مخلوط کردن دو حرف در یکدیگر است به گونه‌ای که عملاً تبدیل به یک حرف مشدّد شوند.

    در همین راستا بخشی از بحث ادغام، مربوط به حرف نون یا تنوین آخر کلمه است که اگر ا

  • افعال قلوب
    1781 ادبیات

    از نواسخ مبتدا و خبر -که سبب تغییر معنایی و اعرابی آنها می‌شوند-، افعال قلوب‌اند. دلیل نام‌گذاری این افعال به «افعال قلوب» آن است که معنایشان وابسته به قلب (تغییر) است؛ یعنی این اف

  • افعال مقاربه
    1593 ادبیات

    در ادبیات عرب به افعال «کَادَ- کَربَ- أَوشَکَ- عَسَى- حَرَى- اخْلَوْلَقَ- أنْشَأَ- طَفِقَ- عَلِقَ- أَخَذَ- هَبَّ- بَدَأ- ابْتَدَأ- جَعَل- قَامَ– انْبَرَى» افعال مقاربه که به معنای

  • افعال ناقصه
    2635 ادبیات

    «فعل ناقص» به فعلی گفته می‌شود که به تنهایی دلالتش تامّ نبوده و نیازمند جزء دیگری است که دلالت آن‌را تمام نموده و به آن معنا ببخشد. به عبارت دیگر، «فعل ناقص» را می‌توان فعلی دانست

  • جناس
    1760 ادبیات

    واژه «جناس» از ریشه «جنس» در اصطلاح علم بلاغت، به شباهت ظاهری دو کلمه، اطلاق می‌شود. در کنار هم آمدن دو لفظ مشابه چه در شعر و چه در نثر بر زیبایی و شیوایی سخن می‌افزاید و از این رو «جناس»، جزو آرای

  • حروف مشبهة بالفعل
    2585 ادبیات

     حروف مشبهة بالفعل که از مجموعه «نواسخ» است، شامل پنج حرف بوده که بر سر مبتدا و خبر وارد شده و اولی را منصوب و دومی را مرفوع می‌کنند. این حروف عبارت‌اند از: «إنَّ»، «أنَّ»، «لیت»، «لکنَّ»و  «لعلَّ»

  • حصر ، حصر حکمی و موضوعی ، حصر عقلی و استقرایی ، حصر حقیقی و اضافی
    2076 اصطلاحات فقهی - اصولی

    اصطلاح «حصر»، بیشتر در علوم ادبی کاربرد دارد، و عبارت است از: اختصاص دادن چیزی به چیز دیگر به طریق مخصوص. به عبارت دیگر، اثبات حکمی برای موردی معین و نفی آن حکم از موارد دیگر است.

    به عنوان

  • ذمّ شبیه به مدح
    1284 ادبیات

    یکی از زیرشاخه‌های «دانش بدیع» و یکی از آرایه‌های ادبی کلام و زیبا سازی سخن، نکوهش شدید با سخنی است که به ظاهر شبیه ستایش می‌باشد. به این نوع از نکوهش، «ذمّ شبیه به مدح» می‌گویند. در این روش، فرد ب

  • لفیف
    2100 ادبیات

    اگر کلمه‌ای در دو حرف از حروف اصلی خود دارای «حرف علّه» باشد به آن «لفیف» گفته می‌شود و در صورتی که مانند فعل «لَوَی» این دو حرف عله اصلی به هم متصل باشند، «لفیف مقرون» نام خواهد داشت و اگر مانند ف

  • لفیف مفروق
    1076 ادبیات

    رجوع کنید: «لفیف».

  • لفیف مقرون
    1114 ادبیات

    رجوع کنید: «لفیف».

  • مثال
    1312 ادبیات

    از دیدگاه ادبیات عرب، هر کلمه‌ای که حرف اول از حروف اصلی و یا «فاء الفعل» آن از «حروف علّه» باشد، «مثال» نامیده می‌شود و اگر مانند «وعد» حرف علّه ابتدایی، واو باشد، «مثال واوی» و اگر مانند «یقظ» یا

  • مثال واوی
    1029 ادبیات

    رجوع کنید: «مثال».

  • مثال یائی
    991 ادبیات

    رجوع کنید: «مثال».

  • مدح شبیه به ذمّ
    1399 ادبیات

    یکی از زیرشاخه‌های «دانش بدیع» و یکی آرایه‌های ادبی کلام و زیبا سازی سخن، بهتر ستایش‌کردن یک فرد با استفاده از سخنی است که به ظاهر شبیه نکوهش می‌باشد که به این نوع از ستایش، «مدح شبیه به ذمّ» می‌گو

  • معتلّ
    1142 ادبیات

    هر کلمه‌ای که در حروف اصلی خود یک یا چند «حرف علّه» داشته باشد، «معتلّ» نامیده می‌شود که خود دارای چند زیر مجموعه می‌باشد: مثال(واوی و یائی). اجوف(واوی و یائی). ناقص(واوی و یائی). لفیف(مقرون و مفرو

  • منصوب به نزع خافض
    1461 ادبیات

    در ادبیات عرب، قانونی وجود دارد که بر اساس آن، اگر کلمه‌ای از لحاظ معنایی می‌باید مجرور حرف جرّی قرار بگیرد، اما در ظاهر کلمه از آن حرف جرّ اثری نباشد، کلمه یاد شده دارای اعراب نصب شده و عنوان «منص

  • ناقص
    1296 ادبیات

    از دیدگاه ادبیات عرب، هر کلمه‌ای که حرف پایانی از حروف اصلی یا «لام الفعل» آن از «حروف علّه» باشد، «ناقص» نامیده می‌شود و اگر مانند «عفو» حرف علّه پایانی آن، واو باشد، «ناقص واوی» و اگر مانند «خشي»

  • ناقص واوی
    1179 ادبیات

    رجوع کنید: «ناقص».

  • ناقص یائی
    1132 ادبیات

    رجوع کنید: «ناقص».

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها