جستجوی پیشرفته
بازدید
12091
آخرین بروزرسانی: 1393/08/06
 
کد سایت fa10055 کد بایگانی 9975 نمایه مشروعیت اجرایی ولایت فقیه و نظریه انتصاب
طبقه بندی موضوعی انتصاب یا انتخاب
گروه بندی اصطلاحات اصطلاحات فقهی - اصولی
خلاصه پرسش
مشروعیت اجرایی ولایت فقیه چگونه تبیین می شود و آیا ولایت فقیه منصوب خداست یا مردم؟
پرسش
مشروعیت اجرایی ولایت فقیه چگونه تبیین می شود و آیا ولایت فقیه منصوب خداست یا مردم؟
پاسخ اجمالی

به صورت‏هاى گوناگونى مى‏توان «ولایت فقیه» و مشروعیت اجرایی آن را اثبات کرد. از دلایل مهم آن، دلیل عقلی و دلیل نقلی می باشد، که در این باره پاسخ تفصیلی مطالعه شود.

 

با توجه به ادله ولایت فقیه، از دیدگاه شیعه، ولایت فقیه در عصر غیبت ادامه‏ ولایت امامان معصوم‏ (ع) است، همان گونه که ولایت آنها در امتداد ولایت نبى اکرم‏ (ص) قرار دارد، ولی فقیه که اسلام شناس و مطلع از اوضاع داخلی و خارجی و توانا در اداره جامعه باشد، ولایت او مشروعیت داشته و مسئولیت اجرایی یک حکومت اسلامی را برعهده می گیرد، و به عنوان ولی و زمامدار منصوب خداست؛ امّا على رغم پذیرش نظریه‏ انتصاب اگر بخواهیم قانونى براى جامعه وضع کنیم که اختصاص به زمان و مکان خاصى نداشته باشد، راهى جز پذیرش انتخاب مردم، نخواهیم داشت.

پاسخ تفصیلی

مشروعیت اجرایی ولایت فقیه:

 

به صورت‏هاى گوناگونى مى‏توان «ولایت فقیه» و مشروعیت اجرایی آن را که شامل دلیل عقلی و دلیل نقلی می باشد اثبات کرد. که در ذیل بیان می شود:

 

الف) دلیل عقلى:

 

بدون شک از یک سو جامعه به زمامدار و رهبر نیاز دارد. از سوى دیگر مسایل حکومتى امورى نیست که از حوزه‏ دین خارج باشد، بلکه عناصر جهان شمول دین در این زمینه به صورت یک نظام کامل در دین خاتم ارایه شده است و عقل نه تنها در دخالت دین در زمینه زمامدارى منعى نمى‏بیند، بلکه به مقتضاى حکمت بر ضرورت آن اصرار دارد. حال اگر حکومت را از منظر دین نگاه کنیم و وظیفه اصلى آن را صیانت از ارزش‏هاى الاهى و آرمان‏هاى اسلامى و احکام شرعى بدانیم، عقل حکم مى‏کند، بر قله چنین حکومتى مى‏بایست کسى قرار بگیرد که به احکام الاهى و وظایف دینى آگاهى دارد و مى‏تواند زمامدار مردم باشد. اگر معصوم در میان مردم بود، عقل او را سزاوار این منصب مى‏شمرد، ولى اکنون که او نیست، فقیهان عادل قادر بر اداره جامعه را لایق این مقام معرفى مى‏کند.

 

به دیگر سخن، عقل حکم مى‏کند که در رأس یک حکومت اعتقادى و آرمانى، باید شخصى قرار بگیرد که از آرمان آگاهى دارد و در شریعت اسلام، که آیین احکام و قوانین الهى است، مصداق چنین شخصى فقیهان هستند.[1]

 

ب) دلیل نقلى:

 

براى اثبات ولایت فقیه و مشروعیت اجرایی وی، به روایات فراوانى استناد شده است[2] که به عنوان نمونه تنها به بیان یک روایت اشاره بسنده می کنیم:

 

1. مرحوم صدوق از امیرالمؤمنین‏ (ع) نقل مى کند که رسول الله‏ (ص) فرمودند:

 

«اللهم ارحم خلفایى»(خدایا! جانشینان مرا مورد رحمت خویش قرار ده ) از آن حضرت (ص)‏ سؤال شد: جانشینان شما چه کسانى هستند؟ حضرت فرمود: «الّذین یأتون من بعدى یروون حدیثى و سنّتى»، آنان که بعد از من مى‏آیند و حدیث و سنّت مرا نقل مى کنند.

 

از آن جا که روایت مزبور به سندهاى مختلف و در کتاب های گوناگون نقل شده،[3] به صدور آن اطمینان داریم و شکى در اعتبار آن راه ندارد.[4]

 

براى توضیح چگونگى دلالت این روایت بر «ولایت فقیه» نخست باید به دو نکته توجّه نمود:

 

1. نبى اکرم‏ (ص) از سه شأن عمده برخوردار بودند:

 

رسالت: تبلیغ آیات‏ الاهى و رساندن احکام شرعى و راهنمایى مردم.

 

قضاوت: داورى در موارد اختلاف و رفع خصومت.

 

ولایت: زمامدارى جامعه‏ اسلامى و تدبیر آن.

 

ب. مراد از «کسانى که بعد از حضرت (ص) مى آیند و حدیث و سنّت او را نقل مى کنند» فقیهان است، نه راویان و محدّثان؛ زیرا یک راوى که تنها نقل حدیث مى کند، نمى تواند تشخیص دهد که آیا آنچه نقل مى نماید، حدیث و سنت خود آن حضرت ‏(ص) است یا نه؟ او تنها الفاظى که شنیده، یا عملى را که دیده، حکایت مى کند، بدون آن که وجه صدور این الفاظ یا اعمال را بداند و معارض یا مخصّص یا مقیّد آن را بشناسد و نحوه جمع آن را با چنین معارض هایى بداند. کسى که از این امور آگاه است، فردى است که به مقام اجتهاد و افتاء رسیده و به درجه شامخ فقاهت نائل شده باشد.

 

حال با توجّه به این دو نکته، حاصل مفاد این حدیث چنین خواهد بود: «فقیهان جانشینان نبى اکرم ‏(ص) مى باشند» و چون آن حضرت ‏(ص) شئون مختلفى داشته و در این جا شأن خاصّى براى جانشین ذکر نشده، پس فقیهان در تمامى آن شئون، جانشین آن حضرت‏ (ص) مى باشند.[5]

 

پس، با توجه به دلایل ادله ولایت فقیه، از دیدگاه شیعه، ولایت فقیه در عصر غیبت ادامه‏ ولایت امامان معصوم‏ (ع) است، همان گونه که ولایت آنها در امتداد ولایت نبى اکرم‏ (ص) قرار دارد و حاصل آن، اعتقاد به این نکته است که در رأس جامعه اسلامى و در مقام مدیریت کلان آن باید یک اسلام شناس قرار گیرد که اگر معصوم‏ (ع) حضور داشت، شخص او و اگر نبود، فقیهان این مسئولیت را بر عهده خواهند داشت. این دیدگاه از نتایج پذیرش این نکته است که وظیفه اصلى حکومت از دیدگاه اسلام بسط ارزش‏ها و احکام الاهى در جامعه مى باشد و براى تحقّق چنین آرمانى نیاز است در بالاترین مصدر تصمیم گیرى شخصى آگاه به دین قرار گیرد. البته بدون شک این شخص باید از اوضاع خارجى نیز مطلع و توانایى اداره جامعه را نیز دارا باشد.[6]

 

پس، با توجه به مطالب فوق، در عصر غیبت ولی فقیه که اسلام شناس و مطلع از اوضاع داخلی و خارجی و توانا در اداره جامعه باشد، ولایت او مشروعیت داشته و مسئولیت اجرایی یک حکومت اسلامی را برعهده می گیرد.

 

انتصاب ولایت فقیه:

 

از آن جایی که ولایت فقیه در عصر غیبت ادامه ولایت امامان معصوم (ع) که ولایت آنها در امتداد ولایت نبی اکرم (ص) است، و با توجه مطالبی که بیان شد، ولایت فقیه به عنوان ولی و زمامدار[7] منصوب خدا است.به بیان دیگر، ولی فقیه، دارای مقام ولایت و زمامدار امور جامعه اسلامی می باشد و شارع مقدس او را به این منصب گمارده است.[8]

 

امّا على رغم پذیرش نظریه‏ انتصاب اگر بخواهیم قانونى براى جامعه وضع کنیم که اختصاص به زمان و مکان خاصى نداشته باشد، راهى جز پذیرش انتخاب مردم، نخواهیم داشت.[9]

 

براى انتخاب فقیهى که حائز شرایط رهبرى است، دو راه وجود دارد:

 

1 انتخاب مستقیم.

 

2. انتخاب غیر مستقیم.

 

حتّى بنابر نظریه‏ انتصاب، مردم نقش محورى در تعیین رهبر دارند، هر چند مشروعیت حکومت فقیه از سوى شارع مقدّس و امامان معصوم‏ (ع) است و برخاسته از انتخاب مردم نیست، ولى نقش مردم تنها در کارآمدى نظام و اجراى منویات رهبر خلاصه نمى‏شود، بلکه آنها هستند که با گزینش «فقیه واجد شرایط» به شیوه‏ مستقیم یا غیر مستقیم مصداق ولىّ امر و زمامدار جامعه را تعیین مى کنند و براى او امکان انجام این وظیفه را فراهم مى‏آورند. [10]

 

برای آگاهی بیشتر در این باره به  صفحات 59 – 64؛ 102 – 107 از کتاب «ولایت و دیانت» هادوی تهرانی، مطالعه شود.

 

 

[1] هادوى تهرانى، مهدی، ولایت و دیانت، ص 94 – 95، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ پنجم، 1389.

[2] ر.ک: همان، ص 95 – 102.

[3] ر.ک: صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 420 (باب النوادر، حدیث 5919)؛ صدوق، کتاب الأمالى، ص 109 (مجلس 34، حدیث 4)؛ صدوق، عیون اخبار الرضا 7، ج 2، ص 37، ح 94؛ صدوق، معانى الأخبار، ج 2، ص 374، باب 423؛ الحرّالعاملى، وسائل الشیعه، ج 18، ص 65 و 66 (کتاب القضاء أبواب صفات القاضى، باب 8، احادیث 50 و 53)؛ مرحوم نورى، مستدرک الوسائل (کتاب القضاء، أبواب صفات القاضى باب 8، احادیث 52، 48، 11، 10؛(مجلسى، بحارالأنوار، ج 20، ص 25 )،(کتاب العلم، باب 8، حدیث 83)؛ هندى، کنزالعمال، ج 10، ص 229 (کتاب العلم من قسم الاقوال، باب 3، حدیث 29209).

[4] ولایت و دیانت، ص 96.

[5]در اصطلاح به این مطلب «اطلاق ناشى از حذف متعلّق» مى گویند. براى تحقیق بیشتر، ر.ک: امام خمینى، کتاب البیع، ج2، ص468؛ سیّد کاظم حائرى، أساس الحکومة الاسلامیة، ص150؛ منتظرى، ولایة الفقیه، ج1، ص463.

[6] هادوى تهرانى، مهدى، ولایت و دیانت، ص 63 – 64.

[7] همان، ص 102.

[8] . همان، ص 111.

[9] همان، ص 107 – 108.

[10] همان، ص 107 – 108.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها