لطفا صبرکنید
4944
- اشتراک گذاری
در مورد پرسش مطرح شده نخست باید گفت؛ سفارش به زیارت مرقد امام حسین(ع) از موضوعاتی است که روایات بسیاری در مورد آن وجود دارد، به گونهای که کمتر موضوع دیگری را میتوان یافت که تا این اندازه، روایت در مورد آن وجود داشته باشد. در اینجا به عنوان نمونه، تنها به یک روایت در این زمینه بسنده میکنیم:
امام صادق(ع) فرمود: زیارت حسین بن علی(ع) بر هر فردی که اعتقاد به امامت حضرتشان از جانب خدا دارد، واجب و لازم است.[1]
طبیعی است امامان و پیشوایانی که همواره مردم را به این زیارت توصیه میکردند، خود در این راه پیشگام باشند و چنانچه خواهیم دید، اینکه ائمه(ع) خود همرتبه و همطراز شهید کربلا باشند، دلیلی بر آن نمیشود که وظیفه زیارت از آنان ساقط شود.
البته ممکن است برخی از امامان در شرایطی به سر میبردند که امکان زیارت آزادانه و علنی برایشان وجود نداشت که در آن شرایط و حتی اگر هیچ گزارشی در مورد زیارت آنان در منابع درج نشده باشد، نمیتوان با اطمینان گفت که آنان به زیارت نرفتهاند؛ زیرا ممکن است آنان به صورت عادی و غیر اعجازآمیز اما کاملا مخفیانه به کربلا رفته باشند و به همین دلیل گزارشی در مورد زیارت آنان وجود نداشته باشد. و یا آنکه به صورت اعجازآمیز به این وظیفه خود عمل کرده باشند، مانند آنچه امام رضا(ع) در گفتوگویی که بعد از شهادت امام کاظم(ع) با یاران خویش داشت، فرمود:
همان خداوندی که این قدرت را دارد که امام سجاد(ع) را از زندان عبیدالله بیرون آورده تا دفن امام حسین(ع) را بر عهده گیرد، میتواند مرا که زندانی هم نیستم از مدینه به بغداد ببرد تا عهدهدار دفن پدرم شوم.[2]
با ذکر این مقدمه، اکنون به چند گزارش در مورد زیارت مرقد امام حسین(ع) از سوی امامان که به صورت عادی انجام شده و در منابع گزارش شده است، میپردازیم:
امام سجاد(ع) که بر اساس برخی گزارشها هنگام دفن پدرشان حاضر بود و علاوه بر آن، هنگام برگشت به مدینه نیز به زیارت مزار شهدای کربلا رفتند، در سالهای بعد نیز این زیارت را ادامه دادند.
ابوحمزه میگوید: نخستین باری که علی بن الحسین(ع) را شناختم روزی بود که دیدم مردی از باب الفیل(یکی از درهای مسجد کوفه) وارد شد، و چهار رکعت نماز خواند. من به دنبالش راه افتادم تا به «بئر الزکاة» که نزدیک خانه صالح بن علی بود رسید، در آنجا دو شتر زانو بسته دیدم که غلام سیاهی در کنارشان بود، از او پرسیدم: این مرد کیست؟! گفت: علی بن الحسین است، من به حضرتشان نزدیک شده و سلام کردم و پرسیدم: با چه انگیزه به سرزمینی آمدی که پدر و پدربزرگت را در آنجا کشتند؟! فرمود: به زیارت پدرم آمدم و در این مسجد نماز خواندم و سپس فرمود: (نگران نباش) هم اکنون به سوی مدینه میروم...».[3]
با توجه به حضور امام باقر(ع) در جمع اسرای کربلا و زمان برگشت اهلبیت(ع) به مدینه، طبیعی است که امام پنجم(ع) نیز موفق به زیارت مزار جدشان شدهاند.
چندین گزارش در مورد زیارت امام ششم(ع) نیز وجود دارد:
صفوان جمال (که به کار حمل و نقل اشتغال داشت) نقل میکند که در سفری امام صادق(ع) را به حیره(در حوالی کوفه) بردم، حضرتشان از من پرسید: آیا میتوانی مرا نزد قبر امام حسین(ع) ببری؟! پرسیدم: فدایت شوم! آیا تصمیم داری به زیارت ایشان بروی؟! فرمود: چگونه به زیارتشان نروم با آنکه خدا و فرشتگان و پیامبران و اوصیاء همگی در شب جمعه به زیارتشان میشتابند و حضرت محمد(ص) برترین پیامبران بوده و ما بهترین جانشینان هستیم (پس زیارت بر ما لازم و ضروری است).[4]
این روایت علاوه بر آنکه به زیارت امام حسین(ع) از جانب امام صادق(ع) تصریح میکند، نشانگر آن است که هر امامی که امکانش برای او فراهم باشد، لازم است به زیارت سید الشهداء(ع) بشتابد.
در روایتی دیگر عبدالله نهدی نقل میکند: خدمت امام صادق(ع) رسیدم و بعد از مدتی او بلند شد و سوار مرکب شد و ما نیز سوار شدیم و به دنبالش راه افتادیم تا به نجف رسیدیم و حضرتشان در آنجا نمازی اقامه کرد و سپس به مکان دیگری رفت و نماز دیگری خواند کرد و به فرزندش اسماعیل نیز فرمود که بلند شو و کنار قبر پدرت حسین(ع) نمازی بگزار! از ایشان پرسیدم: مگر سر امام حسین(ع) را به شام نبردند؟ فرمود: بله! ولی یکی از دوستانمان آنرا ربوده و به اینجا آورده و دفن کرد.[5]
زید بن طلحه و ابوالفرج سندی نیز روایات مشابهای از امام ششم(ع) در این زمینه را نقل میکنند. [6]
این روایات نشانگر آن است که اگر امام صادق(ع) در برخی سالها به دلیل وجود شرایطی نتوانسته بود به کربلا برود، زیارت بخشی از پیکر امام حسین(ع) در منطقهای دیگر را از یاد نبرده بود.
زیاد قندی نقل میکند: امام کاظم(ع) به او فرمود: من هرآنچه برای خودم میپسندم برای تو هم میپسندم و هرآنچه برای خود ناپسند میدانم برای تو نیز ناپسند میدانم. با توجه به این نکته، نماز را در حرمین شریفین و نیز نزد قبر امام حسین(ع) به صورت تمام بخوان.[7]
اگرچه این روایت تصریح به آن ندارد که امام هفتم(ع) به زیارت کربلا رفته باشد؛ اما با توجه به مقدمه ابتدایی روایت میتوان احتمال داد که مراد حضرتشان آن بود که ایشان نیز به زیارت رفته و نمازش را در آنجا تمام خوانده باشد.
گزارشهای دیگری نیز وجود دارد که بر اساس آن، ائمه(ع) هنگامی که زیارت برای خودشان به دلایلی امکانپذیر نبود، از افرادی میخواستند تا به صورت نیابتی از طرف آن بزرگواران به زیارت کربلا مشرف شوند.
امام صادق(ع) دچار بیماری شد و از اطرافیانشان خواست تا اجیری استخدام کنند که نزد بارگاه امام حسین(ع) رفته و برای ایشان دعا کند. یکی از اطرافیان از منزل خارج شد و ماجرا را برای یکی از دوستان حضرت که دم در ایستاده بود نقل کرد (و به او پیشنهاد کرد که به کربلا برود). آن مرد گفت: من میروم، اما پرسشی در ذهن دارم که هم امام حسین(ع) و هم امام صادق(ع) پیشوایانی در یک درجه هستند که پیروی از آنها واجب است. پس این نیابت برای زیارت چه معنایی دارد؟! او نیز این ابهام را با حضرت در میان گذاشته و ایشان فرمود: حرفش درست است، اما او نمیداند که خداوند بارگاههایی دارد که دعا در آنجا اجابت میشود و بارگاه حسین(ع) یکی از آن بارگاهها است.[8]
همچنین ابوهاشم جعفری نقل میکند: خدمت امام هادی(ع) که بیمار و رنجور بود رسیدم. به من فرمود: یکی از دوستان را به کربلا بفرست تا برایم دعا کند و هنگامی که از نزدشان رفتم، علی بن بلال را دیده و جریان را برایش بازگو کردم و از او خواستم به کربلا برود. او پاسخ داد: سمعاً و طاعةً، اما ارزش امام هادی از زمین کربلا والاتر است؛ زیرا خود او همدرجه با امامی است که در کربلا مدفون است و بر این اساس، دعای او برای خودش، برتر از دعایم برای او در سرزمین کربلا خواهد بود! (پس چه نیازی به رفتن من به کربلا و دعا برای ایشان وجود دارد؟). من نیز ابهام او را با امام در میان گذاشتم و حضرتشان فرمود: به او بگو که پیامبر(ص) والاتر از کعبه و حجر الاسود بود، ولی گرد کعبه طواف میکرد و دستانش را بر حجر الاسود میگذاشت! خداوند بارگاههایی دارد که دعا در آنجا اجابت میشود و بارگاه حسین(ع) یکی از آن بارگاهها است.[9]
[1]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص 151، نجف اشرف، دار المرتضویة، چاپ اول، 1356.
[2]. کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، ص 464، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 255، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. کامل الزیارات، ص 113.
[5]. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج 2، ص 852، تهران، انجمن آثار ملی، چاپ اول، 1395ق.
[6]. همان، ص 851 و 852.
[7]. کامل الزیارات، ص 250.
[8]. ابن فهد حلی، احمد بن محمد، عدّة الداعی، ص 57، دار الکتاب الإسلامی، چاپ اول، 1407ق.
[9]. کامل الزیارات، ص 274.