لطفا صبرکنید
882
این پرسش ناظر به روایتی است که برخی مؤلفان از جمله ابن فهد حلی از مؤلفان قرن نهم قمری در کتاب عدة الداعی خود نقل کرده است که بر اساس آن، خدای متعال به حضرت موسی(ع) وحی کرد، هنگامی که برای مناجات با من آمدی، کسی که تصور میکنی تو از او بهتری را با خود بیاور! موسی(ع) به هر شخصی برخورد مینمود، جرأت نمیکرد خود را از او برتر بداند؛ از اینرو انسانها را رها کرده و در بین حیوانات به دنبال موجودی پستتر از خود بود. تا اینکه به سگی که دچار بیماری گَر شده بود رسید. بندی به گردن آن سگ انداخت و آنرا با خود برد. اما در بین راه، بند از گردن سگ باز کرد و رهایش نمود. سپس هنگامی که به محل مناجات رسید، خدا از او پرسید: آنچه گفته بودم بیاور کو؟! موسی گفت: خدایا! چیزی نیافتم! خدا فرمود: به عزت و جلالم سوگند، اگر کسی را همراه خود آورده بودی نامت را از فهرست پیامبران پاک میکردم![1]
این روایت از دو جهت قابل بررسی است؛ اول از جهت سند و دوم از جهت محتوا:
- سند حدیث: ابن فهد حلی این روایت را بدون ذکر هیچگونه سندی نقل کرده است. وی در ابتدای این روایت، تنها به این مطلب اشاره میکند که آنرا از یکی از هممسلکانم شنیدهام و حتی ادعا نکرد که فرد مورد نظر، این ماجرا را از پیامبر اسلام(ص) یا امامی از ائمه(ع) نقل کرده باشد!
علاوه بر اینکه چنین روایتی را در هیچ کدام از منابع روایی قابل دسترس شیعی نیافتیم که قبل از ایشان تألیف شده باشد و منابع بعدی هم احتمالا از خود ایشان نقل کردهاند.
بنابراین، این حدیث از جهت سند، اعتبار ندارد و به تنهایی نمیتواند مبنایی برای آموزههای دینی و اخلاقی قرار گیرد.
- محتوای حدیث: از لحاظ محتوا، معنای ظاهری این حدیث را نمیپذیریم، مگر آنکه با توجیهاتی آنرا ناظر به واقعیتی دیگر بدانیم. توضیح آنکه:
1-2. محتوای این حدیث ناظر به آن است که موسی(ع) خود را برتر از هیچ مخلوقی از مخلوقات خدا نمیدانست، با اینکه میدانیم که مقام انسان از مقام حیوانات برتر است و نیز فضیلت پیامبران بسیار بیشتر از دیگر انسانها است و به همین جهت و بنابر تصریح قرآن کریم در آیه 15 سوره نمل، حضرت داود(ع) و حضرت سلیمان(ع) بابت اینکه خداوند آنان را بر بسیاری از انسانهای باایمان - چه رسد به افراد بیایمان - برتری داده، خدا را شکر و سپاس گفتند.
اگر محتوای ظاهری روایت بالا صحیح بود، هر دوی آنها بعد از این سپاسگزاری باید از پیامبری خلع میشدند!!
از اینرو با جمعبندی آیات و روایات معتقدیم که اگر به عنوان نمونه امام علی(ع) خود را برتر از معاویه اعلام کند، هیچ خطایی را مرتکب نشده است که به این موضوع در نمایه تکبر و تواضع در روایات بیشتر پرداختهایم.
بر این اساس، حضرت موسی(ع) اگر با این نگاه، خود را برتر از بسیاری انسانها –چه رسد به حیوانات– اعلام میکرد، مرتکب خطایی نمیشد تا نتیجهاش آن باشد که از پیامبری خلع شود!!
2-2. از سوی دیگر میدانیم که هیچ موجودی نیست، مگر آنکه مخلوق و آفریده خداوند است و از این نگاه همه با هم برابرند، به گونهای که عنوان میشود در واقع، هیچ موجودی جز خداوند وجود ندارد که در فلسفه و عرفان از این واقعیت با عنوان «وحدت وجود» یاد میشود.
از این دیدگاه و با این نگاه که هم من آفریده خدایم و هم هر موجود جاندار و بیجان دیگری، میتوان اعلام کرد که من برتر از هیچ چیز و هیچکس نیستم و حتی یک جانور بیمار متعفن را با این نگاه باید با خود برابر بدانم.
علاوه ممکن است با آنکه فردی در یک ارزشیابی کلی، خود را برتر از برخی افراد دیگر بداند، ولی با این وجود، ممکن است برخی عناصر مثبتی در افراد پایینتر وجود داشته باشد که انسان احتمال بدهد دست کم در آن زمینه خاص، شخص مقابل بر او برتری دارد؛ لذا نباید خود را به صورت مطلق، برتر از دیگران بپندارد.
روایاتی از معصومان(ع) که در این زمینه نقل شده است نیز میتواند ناظر به همین معنا باشد.
امام علی(ع) یکی از نشانههای کامل بودن عقل شخص را آن میداند که همه انسانها را از خود بهتر بداند.[2]
همچنین از امام رضا(ع) نقل شده است: یکی از شرایط مؤمن عاقل آن است که با هر شخصی ملاقات میکند، او را بهتر و باتقواتر از خود بداند.[3]
این روایات اگرچه درباره برخورد دو انسان با یکدیگر است و حتی شاید انصراف به برخورد دو مسلمان دیندار با هم داشته باشد، نه هر دو انسانی؛ با این وجود و در نگاهی وسیعتر و از آنجهت که ظاهر این سخنان شامل همه انسانها؛ اعم از مسلمان، غیر مسلمان، گنهکار، باتقوا و عادل میشود، این امکان را میتوان مطرح کرد که وقتی انسان خود را نباید از افراد گناهکار و فاسق برتر بداند، چه بسا این مطلب صحیح باشد که نباید خود را از هیچ موجود دیگری -تنها از این بابت که همگی آفریده خداوندند- برتر و والاتر بپندارد.
[1]. «مَا حَدَّثَنِی بِهِ بَعْضُ أَصْحَابِنَا أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَوْحَى إِلَى مُوسَى ع إِذَا جِئْتَ لِلْمُنَاجَاةِ فَاصْحَبْ مَعَکَ مَنْ تَکُونُ خَیْراً مِنْهُ- فَجَعَلَ مُوسَى لَا یَعْتَرِضُ [یَعْرِضُ] أَحَداً إِلَّا وَ هُوَ لَا یَجْسُرُ [یَجْتَرِئُ] أَنْ یَقُولَ إِنِّی خَیْرٌ مِنْهُ فَنَزَلَ عَنِ النَّاسِ وَ شَرَعَ فِی أَصْنَافِ الْحَیَوَانَاتِ حَتَّى مَرَّ بِکَلْبٍ أَجْرَبَ فَقَالَ أَصْحَبُ هَذَا فَجَعَلَ فِی عُنُقِهِ حَبْلًا ثُمَّ مَرَّ [جَرَّ] بِهِ فَلَمَّا کَانَ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ شَمَّرَ الْکَلْبَ مِنَ الْحَبْلِ وَ أَرْسَلَهُ فَلَمَّا جَاءَ إِلَى مُنَاجَاةِ الرَّبِّ سُبْحَانَهُ قَالَ یَا مُوسَى أَیْنَ مَا أَمَرْتُکَ بِهِ قَالَ یَا رَبِّ لَمْ أَجِدْهُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ أَتَیْتَنِی بِأَحَدٍ لَمَحَوْتُکَ مِنْ دِیوَانِ النُّبُوَّةِ». ابن فهد حلی، احمد بن محمد، عدة الداعی و نجاح الساعی، ج1، ص218، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ اول، 1407ق.
[2]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، تصحیح، غفاری، علی اکبر، ص 338، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404ق.
[3]. همان، ص443.