لطفا صبرکنید
83281
- اشتراک گذاری
با توجه به پرسش خلاصه ای از زندگی این دو نفر را ارائه می کنیم.
الف. یهودا پسر یعقوب
او کسی است که در مقابل پیشنهاد قتل و تبعید یوسف از طرف برادرانش مخالفت نموده و گفت: اگر اصرار دارید کارى کنید یوسف را نکشید، او را در قعر چاهى بیفکنید (به گونهاى که سالم بماند).
و همچنین پس از افکندن یوسف به چاه به سر چاه آمد و از برادرش دل جویی نموده و در تمام حالات مىگریست.
وی برای بردن بنیامین نزد یوسف به پدرش عهدى سپرد که بنیامین را سالم به وی برگرداند.
و در نهایت پیراهن یوسف را به پدرش رساند که موجب شادی و شفای او شد هم چنان که پیراهن خونین یوسف را نیز او به پدر رسانده بود.
ب. یهودا شاگرد حضرت مسیح
یهودا از مردم جلیلیه و یکی از شاگردان حضرت عیسى (ع) بود ، اما فرجام زندگی او روشن نیست، هم چنان که در اناجیل معروف نیز پایان زندگى وی واضح نیست بنابر نقلی چهره و زبانش به عیسى شباهت داشت. او خود را با پولى به اسرائیلیان فروخت، خدا او را در چهره و نطق، شبیه عیسى نمود، سپس سپاهیان، او را گرفته و بستند و او هر چه مىگفت من عیسى نیستم، یهودا هستم! او را مىزدند و مسخره مىکردند.
این دو یهودا نسبت و ارتباطی با هم ندارند، بلکه تنها تشابه اسمی دارند، امّا با توجه به پرسش خلاصه ای از زندگی این دو نفر را بیان می کنیم.
الف. یهودا پسر یعقوب
یعقوب ابتداء با دختر خاله خود به نام لیا دختر لیّان ازدواج کرد و از او شش پسر آورد: 1- روئیل 2- شمعون 3- لاوى 4- یهودا 5- ریالون 6- یشجر. سپس لیا وفات کرد، یعقوب با خواهر او به نام راحیل ازدواج نمود که او هم دختر خاله یعقوب بود و از او دو پسر آورد: 7- یوسف 8- بن یامین که کوچکترین پسران یعقوب بودند. و دو کنیز داشت به نام های زلفة و بلهة و از این دو چهار پسر آورد 9- داون (داود- خ ل) 10- تفتالى 11- حاد 12- واشر، دوازده پسر. [1]
در این جا به چند مورد اساسی از زندگی یهودا اشاره می کنیم.
1. نبوت در نسل لاوى بن یعقوب و پادشاهى در فرزندان «یهودا» بن یعقوب و به قولى در نسل یوسف بن یعقوب بود.[2]
2. برخی نیز گفتند: یهود به "یهودا" که بزرگترین پسران حضرت یعقوب بود منسوب هستند.[3]
3. زمانی که برادران حضرت یوسف پیشنهاد قتل و تبعید او در یک سرزمین دور دست را داده بودند در میان برادران یک نفر بود که از همه باهوش تر، و یا با وجدان تر بود، به همین دلیل با طرح قتل و تبعید یوسف در یک سرزمین دور دست که بیم هلاکت در آن بود، مخالفت نمود و طرح سومى را ارائه نمود و گفت: "اگر اصرار دارید کارى کنید، یوسف را نکشید، بلکه او را در قعر چاهى بیفکنید (به گونهاى که سالم بماند) تا بعضى از رهگذران و قافلهها او را بیابند و با خود ببرند" و از چشم ما و پدر دور شود، قرآن می فرماید: «قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ».[4]
بدون شک قصد این پیشنهاد کننده آن نبوده که یوسف را آن چنان در چاه سرنگون سازند که نابود شود، بلکه هدف این بود که در نهان گاه چاه قرار گیرد تا سالم به دست قافلهها برسد.
از جمله "إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ" چنین استفاده مىشود که این گوینده حتى این پیشنهاد را به صورت یک پیشنهاد قطعى مطرح نکرد، شاید ترجیح مىداد که اصلاً نقشهاى بر ضد یوسف طرح نشود.
البته این که چنین پیشنهادی از طرف کدامین برادر یوسف، طرح شد، در میان مفسّران گفتگو است، بعضى گفتهاند نام او" روبین" بود، که از همه باهوشتر محسوب مىشد، و بعضى" یهودا" و بعضى" لاوى" را نام بردهاند.[5]
4. پس از ربوده شدن یوسف توسط برادرانش حضرت یعقوب شب را در بالاى بلندى که بر آن صحرا مشرف بود با دختر خود به سر برد. از این طرف برادران را خواب ربود، لکن یهودا بیدار بود و فرصت یافته به سر چاه آمد صدا زد: اى برادر! مردهاى یا زنده. یوسف گفت: کیستى که حال غریبان می پرسى. گفت: منم یهودا برادرجان، حال تو چگونه است؟ یوسف گریان شد و گفت نه در روى زمین از زندگانم نه در زیر زمین از رفتگان. یهودا بسیار گریست. یوسف گفت: سفارش می کنم که وقتی به خانه رسیدید مرا فراموش نکنید.
در تمام احوال یهودا مىگریست، به صداى او برادران بیدار شدند، او را سرزنش و ملامت نموده خواستند سنگ به چاه اندازند، یهودا نگذاشت، عاقبت سنگى به سر چاه انداخته روانه شهر شدند.[6]
5. زمانی که یوسف به برادرانش گفت: ما شما را جاسوس تشخیص دادهایم، و شما را رها نمىکنیم تا برادر کوچک ترتان را بیاورید، آن وقت شما را در آن چه ادعا مىکنید تصدیق نمائیم، فرزندان یعقوب سه روز زندانى شدند، آن گاه احضارشان کرده از میان ایشان شمعون را گرفته در پیش روى ایشان، کنده و زنجیر کرد و در زندان نگه داشت، سپس به بقیه اجازه مراجعت داد تا برادر کوچک تر را بیاورند. یوسف دستور داد تا خورجین هایشان را پر از گندم نموده پول هر کدامشان را هم در خورجینش گذاشتند، فرزندان یعقوب به کنعان بازگشته جریان را به پدر گفتند پدر از دادن بنیامین خوددارى کرد و گفت: شما مىخواهید فرزندان مرا نابود کنید، یوسف را نابود کردید، شمعون را نابود کردید، حالا نوبت بنیامین است؟ چنین چیزى ابداً نخواهد شد. چرا شما به آن مرد گفتید که ما برادرى کوچک تر از خود نزد پدر داریم؟ گفتند: آخر او از ما و از کسان ما پرسش نمود و گفت: آیا پدرتان زنده است؟ آیا برادر دیگرى هم دارید؟ ما هم ناگزیر جواب دادیم، ما چه مىدانستیم که اگر بفهمد برادر کوچکترى داریم او را از ما مطالبه مىکند؟ این کشمکش میان یعقوب و فرزندان هم چنان ادامه داشت تا آن که یهودا به پدر عهد و میثاقى سپرد که بنیامین را سالم برایش برگرداند، در این موقع یعقوب اجازه داد بنیامین را ببرند، و دستور داد تا از بهترین هدایاى سرزمین کنعان نیز براى عزیز مصر برده و همیان هاى پول را هم که او برگردانیده دوباره ببرند، فرزندان نیز چنین کردند.[7]
6. پس از آن که برادران یوسف وی را شناختند، بنا به قولى یهودا به یوسف گفت: اى یوسف پیراهن خون آلود تو را پیش پدر بردهام، حال پیراهنت را به من ده تا ببرم شاید که فرح و شادی این، تدارک آن را بنماید. یوسف پیراهن را به او داد و دویست راحله با ما یحتاج سفر به آنها تسلیم نمود، از مصر به طرف کنعان روانه شدند. در مجمع نقل نموده که یهودا موافقت کاروان ننمود، هفت قرص نان برداشته سر و پاى برهنه به طرف کنعان روى نهاد، و مسافت میان کنعان و مصر هشتاد فرسخ بود.[8]
ب. یهودا شاگرد حضرت مسیح
در انجیل لوقا باب ششم اسامى دوازده نفر که حضرت عیسى (ع) از شاگردان خویش انتخاب کرد بدین قرار است: 1. پطرس، 2. اندریاس، 3. یعقوب، 4. یوحنا، 5. فیلپس، 6. برتولما، 7. متى، 8. توماء، 9. یعقوب بن حلفى، 10. شمعون، 11. یهودا برادر یعقوب، 12. یهوداى اسخر یوطى(خائن).[9]
در مورد "یهودا" شاگرد حضرت عیسی (ع) دیدگاه های متفاوتی وجود دارد که به برخی ار آنها اشاره می کنیم.
1. برخی می گویند: یهودا از مردم جلیلیه و چهره و زبانش به عیسى شباهت داشت. آن چه در انجیل برنابا فصل 115 و 116 آمده، این است: «چون سپاهیان با یهودا به محل مسیح نزدیک شدند، او داخل غرفهاى شد و یهودا پشت سر او خود را به غرفه رساند و در را گشود. مسیح از آنجا صعود کرد و خدا یهودا را در چهره و نطق شبیه عیسى کرد چنان که بر شاگردان هم که از خواب بیدار شده بودند مشتبه شد و او را معلّم خطاب کردند، سپس سپاهیان او را گرفته و بستند و او هر چه مىگفت من عیسى نیستم، یهودا هستم! او را مىزدند و مسخره مىکردند»،[10] بنابر این شخص دستگیر و مصلوب شده همان شاگرد مسیح، یهودا بود که خود را با پولى به اسرائیلیان فروخت و جاى عیسى را به آنان نشان داد. جرج سایل از قدماى مسیحى نیز نقل کرده که یهودا شبیه به عیسى بود و او را با عیسى اشتباه کردند.[11]
2. در اناجیل معروف پایان زندگى یهودا واضح نیست.
الف. در انجیل متى 27، چنین آمده است: «در آن هنگام چون یهوداى تسلیم کننده او دید که بر او فتوى دادند پشیمان شده سى پاره نقره را به رؤساى کهنه و مشایخ ردّ کرده گفت: گناه کردم که خون بی گناهى را تسلیم نمودم. گفتند ما را چه، خود دانى. پس آن نقره را در هیکل انداخته روانه شد و رفته خود را خفه کرد».
ب. در اعمال رسولان 1: 18 چنین ذکر شده: «... پس او از اجرت ظلم خود زمینى خریده بر وى در افتاده از میان پاره شد و تمامى امعایش ریخت» در اناجیل دیگر خبرى از سرنوشت یهودا نیامده است.[12]
[1]. طیب، سید عبد الحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 157، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش.
[2]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، ج 3، ص 80، انتشارات فراهانى، تهران، 1360 ش.
[3]. نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج1، ص 151، انتشارات اسلامیه، تهران، 1398 ق، اما در این که یهودا بزرگ ترین پسر حضرت یعقوب بود یا روئیل اختلاف هست.
[4] . یوسف، 10.
[5]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 9، ص 324، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول ، 1374 ش.
[6]. حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد، تفسیر اثنا عشری، ج 6، ص 185، انتشارات میقات، تهران چاپ اول، 1363 ش.
[7]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی، محمد باقر، ج11، ص 362، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم ، 1374 ش.
[8]. تفسیر اثنا عشری، ج6، ص: 290.
[9]. قرشى، سید على اکبر، تفسیر أحسن الحدیث، ج2، ص 86 و 87، بنیاد بعثت، تهران، چاپ سوم، 1377 ش.
[10]. طالقانى، سید محمود، پرتوى از قرآن، ج 5، ص: 156، ناشر: شرکت سهامى انتشار، تهران، چاپ چهارم، 1362 ش.
[11]. همان، ج 5، ص 156.
[12]. همان، ج 5، ص 156.