لطفا صبرکنید
18754
- اشتراک گذاری
در پرسشهای مطرح شده مواردی وجود دارد که پرداختن به هر یک از آنها مقالهی مفصلی را میطلبد، ولی ما به طور اختصار به مطالبی اشاره میکنیم که امیدواریم در راهیابی ما و شما به گوهر و حقیقت دین مؤثر واقع گردد.
- از نظر شناخت، مبنای دین عاطفی نیست. واژهی دین کاربردهای مختلفی دارد که حاکی از سطوح و مراحل مختلف دین است.
الف) دین نفس الامری: آنچه در علم الاهی و مشیت ربانی برای هدایت انسان به سوی رستگاری وجود دارد. به دیگر سخن، دین نفس الامری، مسیر بین مبدأ و منتهای آدمی است. و چون گوهر انسانها یکی است، این نسخهی شفا بخش هم لاجرم یکی خواهد بود؛ لذا جهانشمول است و وابسته به موقعیت زمانی و مکانی نیست.
این چنین دینی از سه طریق دست یافتنی است:
- از راه وحی و شهود که مخصوص عدهی خاصی است.
- از راه نقل؛ یعنی آنچه از طریق اول(وحی و شهود) آشکار شده، برای ما از طریق نقل به دست آید.
- از راه عقل؛ یعنی عقل به دنبال کاوشهای نظری، برخی از عناصر آنرا بیابد و بدان آگاه شود. که در ادامه، توضیح آن خواهد آمد.
ب) دین مرسل: آنچه از سوی خداوند برای هدایت انسان به رسولان ارسال شده است که از سویی حاوی عناصر جهانشمول است؛ زیرا منبع آن دین نفس الامری است، و از سوی دیگر مشتمل بر عناصر موقعیتی است؛ زیرا در ارسال یک دین، موقعیت زمانی و مکانی و نسلی که این دین برای آنها ارسال میشود، مورد لحاظ قرار میگیرد.
ج) دین مکشوف: آنچه از "دین نفس الامری" یا "دین مرسل" با مراجعه به عقل یا نقل برای افراد آشکار میشود.
د) دین نهادی: آن بخش از "دین مکشوف" که عمومی میشود و نهادینه میگردد و به صورت آیین گروهی از مردم در میآید.
و چون اسلام آخرین دین مرسل است و برای همیشهی تاریخ، در بردارندهی تمام چیزهایی است که از دین نفس الامری به وحی و نقل میبایست بیان گردد. ولی چون دین مرسل است، به تناسب مخاطبان و... حاوی عناصر موقعیتی هم میباشد، اما باید توجه داشت که هر عنصر موقعیتی از تطبیق یک یا چند عنصر جهانشمول یا بخشی از یک عنصر پدید میآید. آنچه در اسلام به عنوان فلسفه،[1] یا مکتب[2] وجود دارد، از تأثیر عوامل موقعیتی مصون است؛ زیرا اینگونه عناصر دینی با توجه به جنبهی ثابت حقایق عالم و آدم شکل گرفتهاند. البته نظام[3] در هر موقعیتی به شکلی تجلی میکند و در واقع دستگاههای نهادهای جهانشمول به تناسب موقعیت در قالب دستگاههای نهادهای موقعیتی که ما از آن به "سازوکار" یاد میکنیم، رخ مینماید. به عنوان مثال، دستگاه نهادهای سیاسی یا اقتصادی که ما در صدر اسلام مشاهده میکنیم، در واقع سازوکار اقتصادی، یا سیاسی اسلام در آن روزگار میباشد که توسط شخص نبی اکرم (ص) شکل گرفته است و در هر زمان به کمک علوم بشری بر اساس موقعیت، باید به طراحی این سازوکار مبتنی بر نظام اسلامی دست زد.[4]
پس همانگونه که مشاهده گردید نه مبنای دین عاطفه است و نه علم بیارتباط به دین است، بلکه وحی و عقل هر دو در این امر دخیلاند و از سوی دیگر عناصر موقعیتی در حوزهی خاص خود طرح میگردند و ضربهای به عناصر جهانشمولی دین وارد نمیسازد.
- اگرچه علم تجربی در طراحی سازوکار به مدد ما میآید، اما در استنباط عناصر جهانشمول و رسیدن به فلسفه، مکتب و نظام اسلامی، کارایی ندارد. به عبارت دیگر، بعد از استنباط عناصر جهانشمول دینی به شیوهی فقهی و تحلیلی، نوبت به علوم بشری میرسد، که بر اساس فلسفه، مکتب و نظام، به طراحی سازوکار متناسب بپردازد.[5]
- انسان دو گونه فعالیت دارد، تدبیری[6] و التذاذی[7] و زمانی به سعادت میرسد که فعالیتهای التذاذی در زیر پوشش فعالیتهای تدبیری قرار گیرد و در این صورت است که طبیعت با عقل و میل با اراده، انطباق مییابد.
محور فعالیتهای تدبیری یک سلسله غایات و اهداف دور دست میباشد و خواه ناخواه به طرح و برنامه و روش و انتخاب وسیله برای وصول به مقصد، نیازمند است. این فعالیتها نباید با گرایشهای عالی انسانیت در تضاد باشد و الاّ اگر بر محور هدفهای حیوانی باشد از فعالیتهای التذاذی حیوانی بسی خطرناکتر است.
آنچه مسلم است، این است که عقل نمیتواند در دایرهی وسیع و کلی، طرح و برنامهای جامع بریزد که سعادت همه جانبهی انسان را تأمین کند؛ چون بر مجموع مصالح زندگی احاطه ندارد و از اینجا است که نیاز به ایدئولوژی(مکتب) احساس میشود و این افق وحی است که خطوط اصلی شاهراه سعادت را مشخص میکند و کار عقل و علم، حرکت در درون این خطوط اصلی است.
و لذا باید گفت علم، ابزار میسازد و ایمان، مقصد. علم، سرعت میدهد و ایمان، جهت؛ و علم از عهدهی مقصد و جهت و طرحی جامع برای سعادت انسان بر نمیآید![8]
- حال که روشن شد بدون وحی نمیتوان به سعادت دست یافت، این مشکل باقی میماند که ممکن است این آب زلال در مسیر خود آلوده گردد و فرهنگهای مختلف و افکار مختلف چهرهی واقعی دین را دگرگون سازند، اما به این بهانه نمیتوان از خیر آب گذشت و گفت که ما از آب بینیاز هستیم، بلکه باید چارهای اندیشد تا آب را از آلودگیها پاک کرد و در دین اسلام برای حل این مشکل، چارهای اساسی اندیشیده شده است.
ما معتقدیم که اسلام دین خاتم است و خاتمیت در پرتو دو عنصر محقق میشود: کمال و مصونیت از تحریف. برای این که اسلام در گذر زمان از تحریف و اضافات و... در امان بماند، از دو عامل بهره برده شده است. اول اینکه منبع اصلی دین اسلام؛ یعنی قرآن از تحریف محفوظ مانده است.[9] دوم اینکه از طرف حضرت رسول(ص) و ائمه اطهار(ع)، روش خاصی برای بهره برداری از منابع اسلامی پایهگذاری گردیده است که در پرتو آن، فهم صحیح از آموزههای دینی برای ما امکانپذیر میباشد، و از این طریق میتوان در هر روزگاری با مراجعه به منابع اسلامی، اسلام ناب خالص، بیپیرایه و بدون تحریف را تشخیص و مسیر روشن الاهی را از سایر مسیرهای گمراهی تمیز داد.[10]
- اگرچه عقل در کنار قرآن و سنت به عنوان منابع شناخت دین، مطرح شده است، اما دین در موارد خاصی، حامل معارفی است که عقل بدان راهی ندارد.
قرآن چندین بار این نکته را تذکر داده است که رسول اکرم(ص) به شما چیزی آموخت و مطالبی را برای شما بیان کرد که شما نمیتوانستید آنها را بدانید و به آن علم پیدا کنید.[11] نه اینکه چیزی را به شما آموخت که شما نمیدانستید، اما میشد از طریق ادراکات متعارف بدان دسترسی پیدا کنید.
در مباحث اعتقادی حرف اول از آنِ عقل است و اگر در موردی نظر قاطعی داد، ما حتی باید ظواهر نصوص را به نفع عقل تغییر دهیم، اما عقل در تمام معارف نمیتواند سخن بگوید و اظهار نظر کند، عقل میتواند ثابت کند معادی وجود دارد، و نهایتاً ثابت کند که این معاد جسمانی است، اما نمیتواند خصوصیات معاد جسمانی و اتفاقاتی را که در روز قیامت میافتد تبیین کند.
در ساحت فروع و فقه هم عقل به عنوان یکی از منابع شمرده میشود. مثلاً تقلید که از فروعات فقهی است، ثمرهی مبارک تعقل میباشد و... . با این حال، عقل با محدودیتهایی هم مواجه است و از آن جمله است:
الف) ادراک عقل منحصر در کلیات است و در غیر آن، از ابزار دیگری مانند حس استفاده میشود، و چون گاهی در حس خطا رخ میدهد، در تحلیل ادراکات حسی و نتیجهگیری از آن که کار عقل است، هم خطا صورت میگیرد.
ب) در بعضی از محدودهها مثلاً در جزئیات معاد، عقل حکمی ندارد.[12]
نتیجه اینکه چگونه میتوان به وسیلهی علم که بر مبنای حس است به معارف یقینی در همهی مسائل دست یافت تا از دین بینیاز شد؟!
- در ساحت اعتقادات، تقلید مذموم است و اعتقاد باید بر مبنای تعقل و استدلال باشد و در فروعات و احکام هم اگرچه باید تقلید کنیم، اما هم تقلید مبنایی عقلانی دارد و هم مجتهد بدون دلیل حکمی را ارائه نمیکند؛ یعنی استخراج حکم و فتوا دادن هم از طرف مجتهد، از طریق استدلال و بر مبنای تعقل بوده، و در هر دو ساحت، شک امری ممدوح و پسندیده است؛ زیرا شک اولین پله برای دستیابی به حقیقت است و انسان که شک و تردید نداشته باشد، تلاشی هم برای یافتن حقیقت انجام نمیدهد، اما باید توجه داشت که شک، پلهی اول و پل گذر میباشد و درجازدن و توقف و در شک غوطه خوردن، نه تنها در مباحث دینی مورد پذیرش نیست، بلکه در مباحث علمی هم مذموم و اتلاف عمر تلقی میگردد. مگر در بین ما پذیرفته است که عامه مردم و آنهایی که از دانش پزشکی بیبهرهاند، به نسخه شفابخش پزشک بیتوجه باشند و به بهانه شک و تردید از داروی حیات بخش او استفاده ننمایند؟
این چه افتخاری است که انسان، مانند سوفسطاییها در همه چیز شک کند و در آن غوطهور گردد و غرق شود؟ البته نباید از این نکته غفلت ورزید که به جهت مصالحی نباید این شک را همگانی کرد و ابراز نمود؛ زیرا عدهای توان فهم آنرا نخواهند داشت و قادر نخواهند بود از شک عبور کنند و از آن به عنوان پلی در دریافت حقیقت استفاده کنند. از این جهت دین، فرقی با علم ندارد.[13]
- ما معتقد نیستیم که دین یک امر سلیقهای است. دین از نظر ما صراط مستقیم و راه راست بشری است و توحید با سعادت بشری در ارتباط است و مانند انتخاب مسکن و لباس و... نیست که به سلیقههای افراد بستگی داشته باشد.
دین مانند آزادی است که به همهی انسانها مربوط میشود و از این جهت جزو حقوق عمومی انسانها شمرده میشود.[14]
- از نظر ما "پلورالیزم" در امر دین، مورد پذیرش نیست و اینگونه نیست که هر کسی بتواند به هر دین و مسلکی در آید.[15] مگر میشود معرفتها و عقاید متضاد و متناقض، همه درست و حق باشند؟[16]
اینکه صاحبان این عقاید متضاد حسن نیت داشته و حقیقتاً در پی یک چیزند، مشکل حق و باطل و صدق و کذب را در مرحله شناخت و اعتقاد حل نمیکند.
- اگر در علم، مسائلی وجود دارد که مورد توافق همگان است، در ادیان الاهی هم اصول مشترکی وجود دارد که همه بر آن توافق دارند و پرداختن به این خود مقالهی مستقلی را میطلبد و اگر امروز، پراکندگی نظریات علمی به بهانهی کشف حقیقت در آینده مضر نیست؛ چرا همین سخن در مورد دین مقبول نیست؟!
اولاً: در اسلام در اصول و مسائل اساسی بین علما، اختلافی نیست و اگر هم در مباحث جزئی اختلاف وجود دارد، به اصل هدایت و سعادت انسانها، لطمه و ضرری وارد نمیسازد. ثانیاً: این اختلافات جزئی در فروعات هم در آینده با ظهور امام زمان(عج) برچیده میشود، و اگر در علم احتمال چنین چیزی است که در فردا این اختلافات اساسی در مسائل مهم علمی به کناری نهاده شود، در دین این مسئله به حدّ یقین و اطمینان رسیده است.
- "دین" در کجا وارد گردونه شد و مضرات آن بیش از فواید آن بود؟ مگر در صدر اسلام نبود که با ورود دین در زندگی مردمی که در جاهلیت به سر میبردند، انقلابی پدید آمد و تمدنی بنیان نهاده شد که آنچنان تابناک و درخشنده بود که دیگران در برابر او سر تعظیم فرود آوردند و به حقانیت آن اعتراف نمودند.[17]
افرادی که در برابر پیشرفتهای اخیر صنعتی اروپا و آمریکا خود را باختهاند، ذخایر فنی و فرهنگی و تحقیقات علمی مسلمانان و اثر قاطع آنرا در جنبش اخیر غرب فراموش کرده و یا نادیده میگیرند.
حرکتی که اسلام به بشریت داد، چنان نیرومند و سازنده بود که در کوتاهترین مدت، عقب افتادهترین ملل روی زمین را پیش افتادهتر از همه نمود و امواج آن تا مدتها حیات تازه و ترقی و روشنی به جهانیان بخشید.
روزی که اسلام قدم بر زندگی مردم گذاشت، همه چیز را دگرگون کرد. دگرگونی در احساس و ادراک، دگرگونی در فکر و اندیشه، دگرگونی در تمام شئون زندگی و روابط فرد و اجتماع پدید آورد.
اسلام در قرن دوم طلوع خود، خیلی سریع ولی آرام و طبیعی پیش رفت. از سواحل دریای مدیترانه تا صحرای آفریقا و از کرانههای اقیانوس اطلس تا دیوار چین را در برگرفت و بر وسیعترین و نیرومندترین قدرتهای حاکم آنروز جهان دست یافت. در شمال، سربازان مسلمان کوه "پیرنه" را پس از فتح اندلس زیر پا گذاشته و به شهرهای مرزی فرانسه میرسیدند و دستهی دیگر در ناحیهی شرقی پس از فتح "سند و پنجاب" به سوی چین پیشروی میکردند... .[18]
- دین در سه بخش برای انسان برنامه و حرف دارد و در تلاش است که به تصحیح سه نوع ارتباط بپردازد:
الف) ارتباط انسان با خود،
ب) ارتباط انسان با دیگران و غیر خود (طبیعت و جامعه)،
ج) ارتباط انسان با خدا.
از اینرو هم به دنیا توجه میکند و هم به آخرت. اسلام به دنبال آبادانی دنیایی است که آخرتش را هم آباد کند و چنین چیزی از عهدهی اخلاق دنیایی و... خارج است. دین هم به دل توجه دارد و هم به عقل و برنامههای آن در سه بخش فوق الذکر میباشد. و به هیچ وجه علم قادر نیست در این سه قسمت جایگزین دین شود.[19]
چگونه اخلاقی که بر مبنای دنیا بنا شده است میتواند ضمانت اجرایی داشته باشد و جایگزین اخلاق دینی گردد و...؟
چگونه علم میتواند برای بشری که تاکنون از او و ابعاد وجودیش شناخت کاملی پیدا نکرده است، برنامهای جامع عرضه کند و سعادت او را تأمین نماید؟ مگر دین شناختهای برآمده از تجربه و طبیعت را که به منظور کشف قوانین طبیعت صورت میگیرد، غیر دینی میشمارد؟ چرا برخی دین را مخالف شناختهای برآمده از تجربه و طبیعت قرار میدهند و فکر میکنند در دین، شناخت طبیعت جایگاهی ندارد؟ ما هم قبول داریم که علوم بشری کارسازنند، اما همانگونه که قبلاً هم بیان شد، علوم اجتماعی و ... در طراحی سازوکارهای مناسب به مدد ما میآیند و از ارائهی مکتب و فلسفه و نظام، عاجز میباشند و بشر در مرحلهی نخست، پیش از هر چیز به برنامه و مکتب نیازمند است و آنگاه به سازوکار و در اسلام، طراحی سازوکارهای مناسب به خود انسانها واگذار شده است و دین متکفل اموری است که علم به تنهایی قادر نیست آنها را به دوش بکشد.[20]
[1]. عناصر دینیاى که نمود جهان بینى اسلام در یک حوزهى خاص مانند سیاست یا اقتصاد میباشد و نسبت بین آنها و جهانبینى اسلامى، همان نسبت جزئى به کلى است.
[2]. عناصرى که از نتایج جهانبینى و فلسفهاند و از قبیل "باید"ها میباشند و در عین حال جنبهى زیر بنایى دارند و شامل مبانى و اهداف میگردند.
[3] مجموعهاى از نهادهاى جهانشمول که بر اساس مکتب عرضه میشوند و با یکدیگر روابط خاصى دارند و دستگاهى هماهنگ را تشکیل میدهند که بر اساس مبانى تحقق بخش اهداف خواهند بود. و میتوان "نهاد" را اینگونه تعریف کرد: برآیند عینى مبانى و اهداف مکتب بدون وابستگى به موقعیت و سامانمند به حقوق جهانشمول.
[4]. ر. ک: هادوى تهرانى، مهدى، مبانى کلامى اجتهاد، ص 383 – 404، قم، خانه خرد، چاپ دوم، 1381ش.
[5]. همان، ص 403 - 404.
[6]. کارهایى که بر مبناى مصلحت است و انسان آنها را با نیروى عقل و ارادهى خود انجام میدهد.
[7]. کارهایى که به حکم میل و احساس صورت میگیرد و منشأ غریزى دارد.
[8]. ر. ک: مطهرى، مرتضى، مقدمهاى بر جهانبینى، ج 1 و 7، ص 22 - 71 ؛ 253 - 262.
[9]. بر این مسئله هم تاریخ جمع قرآن شهادت میدهد و هم خود قرآن که فرمود: "انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون"، حجر، 9.
[10]. از این روش در اصطلاح فقها به فقه جواهرى یاد میشود. ر. ک: هادوى تهرانى، مهدى، باورها و پرسشها، ص 26 – 31، قم، خانه خرد، چاپ سوم، 1383ش.
[11]. بقره، 150؛ 236، "علمکم مالم تکونوا تعلمون".
[12]. باورها و پرسشها، ص 46 - 58.
[13]. ر. ک: مطهرى، مرتضى، پانزده گفتار، ص 227 - 247.
[14]. ر. ک: مطهرى، مرتضى، جهاد، ص 41 - 55.
[15]. ر. ک: قدردان قراملکى، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم؛ ربانى گلپایگانى، على، تحلیل و نقد پلورالیزم دینى.
[16]. (پلورالیسم دینى و قرائتهاى مختلف از دین)، 118.
[17]. در این بخش مطالعه کتب زیر سودمند است: مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ترجمهى مقدمهى ابن خلدون؛ میرباقرى، سید محمد مهدى، ضرورت مهندسى تمدن اسلامى، ص 13 – 30؛ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 11، ص 77؛ دائرة المعارف قرن بیستم، ج 6 و...؛ گوستاولوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، میرهوف، میراث اسلام.
[18]. ر. ک: موسوى لارى، مجتبى، سیماى تمدن غرب، ص 167 - 346.
[19]. (علم و عقل و دین، قرآن و علوم)، 111.
[20]. منابع برای مطالعه بیشتر: هادوی تهرانی، مهدی، ولایت و دیانت، ص 13 – 56؛ همو، باورها و پرسشها.؛ همو، مبانی کلامی اجتهاد.