جستجوی پیشرفته
بازدید
20126
آخرین بروزرسانی: 1399/11/12
خلاصه پرسش
خانواده در انتخاب دین و مذهب فرزندان چه نقشی دارند؟
پرسش
خانواده در انتخاب دین و مذهب فرزندان چه نقشی دارند؟ آیا اگر ما در خانواده‏‌اى غیر از خانواده‌ شیعه و یا غیرمسلمان و یا...، به دنیا آمده بودیم، همان مذهب و دین را نمی‌‏داشتیم؟!
پاسخ اجمالی

انسان موجودی تأثیرپذیر از محیط اطراف خود اعم از خانواده، دوستان، نزدیکان و ... است. و خانواده به عنوان یک کانون مهم و حیاتی می‌تواند در فرایند رشد و تربیت اعضای خانواده، بویژه کودکان و نوجوانان و کم‌سن و سال‌ها تأثیر بسزایی داشته باشد. تا جایی که رعایت اصول صحیح تربیتی در خانواده زمینه‌ساز رشد و بالندگی فرزندان و موجب استحکام پایه‌های اعتقادی ایشان می‌گردد. از طرفی دیگر، ولنگاری، عدم پای‌بندی والدین به اصول تربیتی، آشفتگی و از هم پاشیدگی کانون خانواده، زمینه‌ساز بی‌اعتقادی و سقوط فرزندان در گمراهی و فساد و شک و تردید خواهد بود؛ لذا تأثیر خانواده و محیط در انتخاب دین و مذهب قابل انکار نیست. اما باید توجه داشت که:

خداوند سرشت و طبیعت انسانی را به گونه‌ای آفرید که دائماً در پی یافتن حقیقت و تسلط علمی بر حقایق پیرامون خود است. از وقتی که انسان متولد می‌شود تا زمان مردن، لحظه‌ای نیست که انسان از تکاپوی علمی و جست‌وجوی درک حقیقت خالی باشد؛ یعنی خداوند انسان را با سرمایه‌ی کافی برای رسیدن به کمال و سعادت و درک حقایق و معارف در زمین قرار داده، تا با استفاده از آن به هدف و غایت خلقت خود دست یابد و در مقابل تأثیرات نامطلوب محیط و خانواده‌ی ناسالم، ایستادگی نماید و راه حق را پیدا کند.

از این روی؛ خداوند از انسان خواسته است که اصول اعتقادات خود را باید بر اساس تحقیق، نه تقلید کورکورانه و تأثیرپذیری صرف از محیط و خانواده، انتخاب کند.

به عبارت دیگر، اگر در آخرت در پاسخ از چیستی اعتقادات هیچ دلیلی جز تقلید و پیروی کورکورانه از پدران، خانواده و محیط نداشته باشیم - در صورتی که می‌دانیم پدران ما نه اهل علم، شناخت و تعقل‌اند و نه در تحت هدایت افراد اندیشه‌مند و آگاه قرار گرفته‌اند - در این صورت معذور نخواهیم بود.[i] البته این‌که گفتیم اعتقادات باید از روی علم و یقین باشد بدین معنا نیست که اولا: انسان باید استدلال‌های فلسفی و علمی در این زمینه بیاورد، بلکه از هر کسی به اندازه‌ی توان او انتظار است. ثانیا: نتواند در این وادی از راهنمایی‌های اندیشمندان و خانواده بهره جوید.

بدیهی است که اگر انسان به دور از تقلید کورکورانه و فارق از اعتقادات غلط پدران و اجداد، به دور از تأثیر و تأثرات قومی و ملیتی، در حقایق عالم هستی و ادیان الهی تحقیق و تفحص کند، بر اساس هدایت الهی و فطرت پاک خدادادی، دین و مذهب حقه را خواهد شناخت.

 


[i]. مگر این‌که در این امر واقعا قاصر باشیم، نه مقصر. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: «قاصرین و نجات از جهنم»، 323.

پاسخ تفصیلی

برای روشن شدن پاسخ چند نکته را یادآور می‌شویم:

  1. از آن‌جا که انسان موجودی تأثیرپذیر از محیط اطراف خود، اعم از خانواده، دوستان، نزدیکان و ... است. ناگزیر است که با بصیرت و تعقل و تفکر بیشتر و با چشمانی باز به اطراف خود بنگرد و جریانات مثبت و منفی محیط اطرافش را شناسایی کند، تا در شناخت حقیقت و انتخاب مسیر از آن معارف بهره جوید.

در این سیر معرفتی، خانواده به عنوان یک کانون مهم و حیاتی می‌تواند در فرایند رشد و تربیت اعضای خانواده، بویژه کودکان و نوجوانان و کم‌سن و سال‌ها تأثیر بسزایی داشته باشد. تا جایی که رعایت اصول صحیح تربیتی در خانواده زمینه‌ساز رشد و بالندگی فرزندان و موجب استحکام پایه‌های اعتقادی ایشان می‌گردد. اما از آن‌سو، ولنگاری، پای‌بند نبودن والدین به اصول تربیتی، آشفتگی و از هم پاشیدگی کانون خانواده، زمینه‌ساز بی‌اعتقادی و سقوط فرزندان در گمراهی و فساد و شک و تردید خواهد بود.

به منظور آن‌که فرزندان در چالش‌های شدید اعتقادی گرفتار نیایند و دچار شک و تردید و در نهایت بی‌اعتقادی نگردند، می‌بایست نقش و تأثیر خانواده در تشویق فرزندان به تحقیق و مطالعه و دمیدن روح پرسش‌گری در ایشان تقویت شود.

بدیهی است که بین نقش مثبت خانواده و تقلید کورکورانه از والدین تفاوت‌هایی وجود دارد.

وقتی خانواده به دلیل مسئولیت‌هایی که بر دوش والدین است، نسبت به تغذیه‌ی معنوی و فکری فرزندان احساس مسئولیت می‌کنند – چنان‌که در ابعاد مادی و جسمی مسئول‌اند - و با حفظ آزادی و اختیار و احترام به شخصیت فرزندان - با رعایت مقطع سنی ایشان - و تربیت سالم و مناسب، زمینه‌های لازم را برای تحقیق و مطالعه و جست‌وجوی حقیقت از مسیرهای امن و مطمئن فراهم می‌سازند. در این فرایند نقش مثبت خانواده کاملاً مشاهده می‌شود.

از آن‌سو وقتی والدین بدون داشتن مبنا و ملاک مناسب اعتقادی و صرفاً با پایه‌های سست تقلیدی، اعتقاد نه چندان محکم خود را به فرزندانشان تحمیل می‌کنند و در این انتقال هیچ فرصتی برای پرسش و جست‌وجوگری، مطالعه و تحقیق فرزندان لحاظ نمی‌کنند. فرزندان نیز در یک فضای کاملاً بسته، به صورت تقلیدی به دین و آیین آبا و اجدادی‌شان ایمان می‌آورند. و این ایمان و اعتقاد آن‌چنان محکم نیست که در مقاطع مختلف زندگی ایشان را از خطر شبهات دینی و اعتقادی رهایی بخشد و بیقین، دچار شک و تردید و در مواقعی حتی دچار گسست و انحرافات اعتقادی خواهند شد.

  1. خداوند سرشت و طبیعت انسانی را به گونه‌ای آفرید که دائماً در پی یافتن حقیقت و تسلط علمی بر حقایق پیرامون خود است. از وقتی که انسان متولد می‌شود تا هنگام مرگ لحظه‌ای نیست که انسان از تکاپوی علمی و جست‌وجوی درک حقیقت غافل باشد. البته این تلاش علمی متناسب با شرایط سنی و جسمی و زمینه‌های فکری و رفتاری او است.

به عبارت دیگر، خداوند انسان را با سرمایه کافی برای رسیدن به کمال و سعادت و درک حقایق و معارف در زمین قرار داده، تا با استفاده از آن به هدف و غایت خلقت خود دست یابد.

قرآن می‌فرماید: قسم به جان(نفس) آدمی و آن‌کس که آن‌را آفرید و منظم ساخت، سپس فجور و تقوا(شر و خیرش) را به او الهام کرد که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شد و آن‌کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته نومید و محروم گشته است.[1]

حال با توجه به این حقیقت که انسان برجسته‌ترین مخلوق خداوند از نظر توانایی در کسب معلومات و پیشرفت‌های علمی است، اگر کسی از این سرمایه وجودی خود در راه اساسی‌ترین نیاز خود که رسیدن به هدف و غایت خلقت که مایه قرب الی الله است، استفاده نکند و در انتخاب راهی که او را بدین مقصد می‌رساند، کوتاهی و سستی به خرج دهد (و اکتفا به آرا و افکار و آداب و سنن پدران کند و لو این‌که می‌داند آباء و اجدادش نه اهل علم و تعقل‌اند، و نه روش زندگی آنها بر اساس هدایت علم و دانش است) چگونه می‌تواند معذور باشد؟[2] و در واقع او خود محکوم وجدان و فطرت انسانی است که بر خلاف آن حرکت نموده است و با دست خود حقیقت خود را وارونه و مقلوب ساخته است.

قرآن در این باره می‌فرماید: "گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دل‌هایی دارند که با آن نمی‌فهمند، چشم‌هایی که با آن نمی‌بینند، گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند، آنها مانند چهارپایانند، بلکه گمراه‌تر، اینان همان غافلان هستند".[3]

  1. هر مسلمانی که خود را حقیقتاً تابع دین اسلام می‌داند، باید برای اعتقادات خود، دلیلی جز پیروی کورکورانه از پدران خود داشته باشد؛ و به همین جهت در اوّل رساله‌های عملیه که هر فرد مسلمان مکلف به فراگیری آن است، آمده است که اصول دین تقلیدی نیست، بلکه هر کس باید خود به علم و یقین برسد.[4] علاوه بر این، روح دستورات اسلام همان تعقل و دانش است و در همه جا ما را دعوت به تفکر و اندیشه می‌کند.[5]

البته، بدیهی است که درجات فکر و اندیشه به تناسب تفاوت افراد از نظر برخورداری از معلومات و دانش متفاوت است، از یک فرد بی‌سواد استدلالی مطابق با فکر و اندیشه و شرایط زندگی او انتظار است. مانند استدلال آن اعرابی که گفت، همان‌گونه که جای پای شتر دلالت بر شتر می‌کند، آسمان و زمین هم دلالت بر خداوند لطیف خبیر می‌کند.[6]

اما به نظر می‌رسد ساده‌ترین و عمومی‌ترین استدلال برای حقانیت اسلام، تطابق آن با فطرت و سرشت انسانی است که اگر کسی با رفتار و اخلاق ناپسند خود فطرت خدادادی را در زیر لایه‌های تاریک گرد و غبار آلودگی به گناه و معصیت قرار ندهد، می‌تواند به حقانیت اسلام علم و یقین پیدا کند، و از این‌راه هم می‌تواند برای دست‌یابی به اعتقادات صحیح، در کنار اندیشه و تعقل، بهره ببرد.

  1. درست است که اعتقاد به اصل دین باید به حد علم یقینى برسد، و اگر به این حد نرسد؛ یعنى اعتقادى آمیخته با شک و تردید باشد کافى نیست، هر چند به حد ظن راجح رسیده باشد، و براى مسلمان شدن راه تقلید کافى نیست و کسى که می‌خواهد مسلمان شود باید در حق و باطل بودن دین بحث و دقت به عمل آورد، اما این علم یقینی هم می‌تواند از راه استدلال‌هاى علمى حاصل شود و هم از راه‌های دیگر مثل شنیدن آیات قرآن و... .[7]

و از جمله راه‌ها، پیروى کردن از راهنمایى دانش‌مندان براى به دست آوردن علم و یقین در اصول دین است.[8]

آنچه در قرآن مورد مذمت قرار گرفته، تقلید کاملاً کورکورانه و از روی تعصب است: «و هنگامی که به آنها گفته می‌شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، می‌گویند، بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می‌نماییم، آیا نه این است که پدران آنها چیزی نمی‌فهمیدند و هدایت نیافتند».[9] و نظیر همین مضمون در آیه 104 سوره مائده آمده است.

از این آیات می‌توان چنین استنباط نمود که اگر نیاکان آنها دانش‌مندان صاحب‌نظر و افراد هدایت یافته‌ای بودند، جای این بود که از آنها تبعیت شود،[10] اما با این‌که می‌دانند آنها مردمی نادان و بی‌سواد و موهوم پرست بودند، پیروی از آنها چه معنایی دارد؟ آیا مصداق تقلید جاهل از جاهل نیست».[11]

پس چگونه می‌توان یک فرد را مسلمان دانست، در حالی‌که او کورکورانه از افرادی که نه اهل دانش و تعقل‌اند و نه رفتار آنها بر اساس هدایت الاهی و فطری است، تبعیت می‌کند! البته واضح است که مسلمانان واقعی یا اهل دانش و تعقل‌اند و یا رفتار آنها بر اساس هدایت الاهی و فطری است و تقلید آنها همواره دارای پشتوانه علمی و استدلالی است و تقلید کورکورانه و از سوی تعصب و لجاجت نیست؛ چون می‌داند که در غیر این صورت در پیشگاه الاهی معذور نخواهد بود.[12]

نتیجه آن‌که در فرایند رشد و تربیت انسان عواملی؛ نظیر وراثت، خانواده، محیط و اختیار و اراده‌ی انسان موثرند. بی‌گمان خانواده و محیط، نقش بسزایی در تربیت دینی و استحکام یا تزلزل اعتقادی دارند، اما تنها منحصر کردن به این دو عامل یعنی؛ نادیده گرفتن نقش خود، اراده، اختیار و آزادی انتخابی که خداوند در پرتو عقل و منطق به انسان عطا فرموده است.[13] که بدون تردید طبق آموزه‌های قرآنی، این‌ها(اراده، اختیار و آزادی) مهم‌ترین نقش را در هدایت و سعادت‌مندی انسان ایفا می‌کنند.

اما همان‌گونه که بیان شد، محیط و خانواده می‌توانند هم در هدایت انسان‌ها، و هم گمراهی آنان تأثیرگذار باشند؛ لذا برای جلوگیری از تأثیرات منفی خانواده‌های فاسد و محیط ناسالم، تقلید کورکورانه در انتخاب اصول اعتقادی ممنوع شده است و انسان باید بتواند در انتخاب اصول اعتقادی خود حجت اقامه کند؛ از این‌رو لازم است با تأثیرپذیری از اصول متقن و صحیح خانواده و نیز با تعقل و تفکر در حقایق عالم هستی و تحقیق و تفحص در ادیان الهی، البته با استعانت از هدایت الهی و رجوع به فطرت پاک خدادادی مسیر صحیح (توحید) را از اشتباه، دین کامل(اسلام) را از ناقص و مذهب حقه(تشیع) را از باطل تشخیص داده و فارق از اعتقادات غلط آبا و اجدادی (نه اصول صحیح تربیتی و مبانی مستدل اعتقادی خانواده) و به دور از تأثیر و تأثرات قومی و ملیتی، راه خود را انتخاب نماییم.


[1]. شمس، 7- 10.

[2]. مگر این‌که در این امر واقعا قاصر باشیم، نه مقصر. برای آگاهی ر. ک: «قاصرین و نجات از جهنم»، 323.

[3]. اعراف، 179.

[4]. رساله‌‌های عملیه، مسئله 1.

[5]. قرآن که اصلی‌ترین منبع دینی ما است، سراسر دعوت به تفکر و اندیشه است. به عنوان نمونه، حداقل هفده بار از طریق واژه‌ی «فکر» غیر از مواردی که از طریق ماده «علم»، یا واژه «فقه» و یا واژه عقل و ... استفاده کرده، ترغیب و تشویق به فکر نموده است.

[6]. "حیث قال: البعرة تدل على البعیر و أثر الأقدام على المسیر أ فسماء ذات أبراج و أرض ذات فجاج لا تدلان على اللطیف الخبیر"، مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 66، ص 134، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[7]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 159، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ دوم، 1390ق.

[8]. در این باره بعضى از مفسران حدیثى از امام صادق(ع) نقل کرده‏‌اند که داراى نکات قابل ملاحظه‏اى است، حدیث چنین است: مردى به امام صادق(ع) عرض کرد با این‌که عوام یهود اطلاعى از کتاب آسمانى خود جز از طریق علمایشان نداشتند، چگونه خداوند آنها را نسبت به تقلید از علما و پذیرش از آنان مذمت می‌کند؟! (اشاره به آیات مورد بحث است). آیا عوام یهود با عوام ما که از علماى خود تقلید می‌کنند تفاوت دارند. ... امام فرمود: بین عوام ما و عوام یهود از یک جهت فرق و از یک جهت مساوات است، از آن جهت که مساوى هستند خداوند عوام ما را نیز مذمت کرده، همان‌گونه که عوام یهود را نکوهش فرمود. اما از آن جهت که با هم تفاوت دارند؛ این است که عوام یهود از وضع علماى خود آگاه بودند، و می‌دانستند آنها صریحا دروغ می‌گویند، حرام و رشوه می‌خورند و احکام خدا را تغییر می‌دهند، آنها با فطرت خود این حقیقت را دریافته بودند که چنین اشخاصى فاسق‌اند و جایز نیست سخنان آنها را در باره خدا و احکام او بپذیرند، و سزاوار نیست شهادت آنها را در باره پیامبران قبول کنند، به این دلیل خداوند آنها را نکوهش کرده است، ولى عوام ما پیرو چنین علمایى نیستند.

و اگر عوام ما از علماى خود فسق آشکار و تعصب شدید و حرص بر دنیا و اموال حرام ببینند، هر کس از آنها پیروى کند، مثل یهود است که خداوند آنان را به خاطر پیروى از علماى فاسق نکوهش کرده است: «فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه»؛ اما دانشمندانى که پاکى روح خود را حفظ کنند، و دین خود را نگه‌دارند، مخالف هوا و هوس و مطیع فرمان مولاى خویش باشند، عوام می‌تواننداز آنها پیروى کنند. 

روشن است که این حدیث اشاره به تقلید تعبدى در احکام نمی‌کند، بلکه منظور پیروى کردن از راهنمائى دانشمندان براى به دست آوردن علم و یقین در اصول دین است؛ زیرا حدیث در مورد شناخت پیامبر سخن می‌گوید که مسلما از اصول دین می‌باشد و تقلید تعبدى در آن جایز نیست. مکارم شیرازی، ناصر،  تفسیر نمونه، ج 1، ص 319- 320، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.

[9]. بقره، 170.

[10]. در واقع می‌توان گفت که چنین تقلیدی پشتوانه‌ی علمی و عقلی دارد و تقلید صرف نیست.

[11]. تفسیر نمونه، ج 1، ص 576.

[12]. «تقلید در اصول دین»، 322

[13]. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: «عوامل انحراف از صراط مستقیم»، 164؛ «اسلام و مسئله ی جبر و اختیار»، 1237؛ «دلایل پذیرش اسلام»، 1146؛ دلایل عقلی حقانیت اسلام، 935؛ «دلایل حقانیت اسلام»، 275.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها