لطفا صبرکنید
28998
- اشتراک گذاری
شناخت عوامل انحراف از صراط مستقیم، مستلزم آشنایى با مفاهیم "صراط" و "مستقیم" است.
معناى لغوى "صراط" بزرگراه وسیع و روشن است و معناى "مستقیم" که از مادهى "ق، و، م" بوده، شیء بدون اعوجاج و انحراف است؛ از اینرو، "راه مستقیم" که همان "صراط مستقیم" است و در برابر "راه معوج" قرار دارد، راهى است که از تخلّف و اختلاف در امان باشد.
مصداق صراط مستقیم، همان "دین قیّم" است که خداوند در قرآن کریم بیان فرموده است. هرچند که مصادیق دیگرى مانند قرآن و امامان معصوم(ع) نیز دارد. "صراط مستقیم" یکى بیش نیست، اگرچه "سُبُل اللَّه" متعدد است و در برابر "سُبُل انحرافى" قرار دارد. صراط مستقیم یا به گونهاى است که راههاى فرعى سُبُل اللَّه به آن منتهى میشوند یا با وحدت گستردهاى که دارد آن راهها را زیر پوشش خود قرار میدهد.
عوامل مختلفى، به صورت جداگانه یا توأم با هم، میتواند سبب انحراف انسان از راه مستقیم الاهى گردد، از جمله: جهل، شک، وسواس فکرى و گرفتارى در شبهات، غفلت، تأثیرپذیرى از تبلیغات سوء، تربیت نادرست، محیط ناسالم، ترک امر به معروف و نهى از منکر در میان مسلمانان، و... .
البته به هر اندازه هم که این عوامل متعدد و قوى باشند، قدرت سلب اختیار و اراده و حق گزینش را، از انسان ندارند. به عبارت دیگر، انسان به گونهاى آفریده شد که میتواند با نیروى عقل و درایت و عاقبتاندیشى خود را از جمیع مهالک و انحرافات رهانیده و به قلهى سعادت صعود نماید. و هر چه این کار براى او مشکلتر و هجوم عوامل انحرافزا بر او فزایندهتر باشد و او بتواند بر همهی آنها غالب آید، این صعود و مبارزهى اکبر، ارزشمندتر خواهد بود، اما به فرمودهى بزرگان این کار نیازمند همت بوده؛ زیرا خواستن توانستن است.
قبل از بیان عوامل انحراف از صراط مستقیم، لازم است توضیحى در خصوص معناى "صراط" و "مستقیم" بیان شود.[1] "صراط" در لغت به معناى بزرگراه وسیع و روشن است. برخى از علماى علم لغت ریشه و اصل واژهى "صراط" را "سراط" میدانند که به معناى بلعیدن است، و چون جاده باز و عمومى با فراخى و وضوحى که دارد، گویا سالک را در کام خود میکشد و او را به پیش میبرد، به آن "صراط" گفته میشود. ولى برخى از پژوهشگران لغات قرآنى این رأى را ناصواب دانسته، صراط را واژهاى مستقل و غیر مبدّل میدانند.
واژهى "مستقیم" از ماده "ق، و، م" است و بر طلب قیام دلالت میکند. استقامت، طلب قیام از شیء است و طلب قیام، کنایه از ظهور و حصول آثار و منافع هر چیز است و چون آثار و منافع را در مستوى بودن، نداشتن اعوجاج و گمراه نکردن سالک است، چنین حالتى را قیام آن میدانند. پس راه مستقیم راهى است که نداشتن اعوجاج از آن مطلوب و این مطلوب حاصل باشد.[2]
از اینرو معناى صراط مستقیم، همان "راه استقامت" و در برابر "راه اعوجاج" است. راه معوج آن است که همراه با تخلف و اختلاف است و صراط مستقیم راهى است که از این دو آسیب، مصون باشد.[3]
چنان که امیرمؤمنان على(ع) که خود مصداق کامل صراط مستقیم است،[4] فرمود: "الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطى هى الجادة".[5]
مصداق صراط مستقیم از نظر قرآن کریم، همان "دین قیّم" است که فرمود: "قل اننّى هدانى ربّى الى صراط مستقیم، دینّاً قیّماً ملة ابراهیم حنیفاً".[6]
دین قیم دینى است که خود ایستاده است و دیگران را نیز به پا میدارد. و سر اینکه از دین قیّمى که همان صراط مستقیم است به "ملّت ابراهیم" یاد میشود و دین به روش او نسبت داده میشود، این است که برجستهترین روش را ابراهیم خلیل(ع) ارائه کرده است. و "حنیف" به معناى کسى است که در متن راه حرکت میکند و در مقابل "جنیف" و "متجانف"؛ یعنى کسى است که به راست و چپ گرایش دارد.[7]
البته تعابیر مختلفى در توضیح و تفسیر و تطبیق و تأویل صراط مستقیم، از امامان معصوم(ع) و بزرگان معارف الاهى گردیده است که پرداختن به آنان این نوشتار را از مقصد خویش دور مینماید. لکن به کلام امام صادق(ع) در معناى آیهی "اهدنا الصراط المستقیم" اکتفا میشود، که فرمود: "یعنى ارشدنا الى لزوم الطریق المؤدى الى محبّتک و المبلغ الى جنتک و المانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب او أن نأخذ بآرائنا فنهلک".[8] که امام(ع)، صراط مستقیم را به راهى تفسیر نموده است که انسانها را به محبّت و بهشت خداوند برساند و از پیروى هواها و خواستههای نفسانى که موجب هلاکت میگردد، جلوگیرى نماید.
ذکر این نکته خالى از فایده نخواهد بود که "صراط مستقیم" یکى بیش نیست و تعددناپذیر است؛ زیرا به خداوند استناد دارد و هرچه غیر از آن باشد، "سبیل الغىّ" است. البته "سُبُل اللَّه" که کثیر و متعدد است و در برابر "سُبُل انحرافى" قرار دارد از صراط مستقیم که واحد است، جدا نیست و رابطهى "سُبُل اللَّه" با "صراط مستقیم" یا به گونهاى است که سُبُل، راههاى فرعى هستند که به صراط میپیوندند، یا صراط مستقیم با وحدت انبساطى و گستردهاى که دارد، راههاى فرعى(سُبُل) را زیر پوشش خود قرار میدهد.[9]
خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید: "خداوند شما را از شکمهاى مادرانتان خارج نمود، در حالیکه چیزى نمیدانستید و براى شما گوش و چشم و قلب (کانون تفکر و تدبر و احساسات) قرار داد، شاید که شکر (این نعمات و منعم اینها را) به جاى آورید".[10] و نیز میفرماید: "همانا خداوند بر مؤمنان منت نهاد؛ زیرا در میان ایشان رسولى از خودشان را برانگیخت تا آیات الاهى را بر ایشان تلاوت نماید و کتاب و حکمت را به ایشان آموزش دهد، اگرچه قبل از آن در گمراهى آشکارى بودند".[11]
این دو کریمه، در روایت امام موساى کاظم(ع) اینگونه با یکدیگر تلفیق شدهاند: "اى هشام! خدا بر مردم دو حجت دارد: یکى حجت ظاهرى و دیگر حجت باطنى؛ حجت ظاهر همان انبیا(ع) و رسولان و امامان(ع) و حجت باطنى عقل است".[12] با وجود هدایت باطنى، از طریق عقل و فطرت و هدایت ظاهرى، از طریق هدایت تشریعى و ارسال رسل و انزال کتب، هیچ عذر و بهانهاى، در گمراهى انسان پذیرفتنى نیست و با وجود این دو راهنما، حجت بر او تمام و راه بهانهجویى بر او بسته است.
این امام همام(ع) در ادامهی بیان خود، علل انحراف و راز فساد دین و دنیاى انسان را اینگونه افشا مینمایند: "اى هشام! عاقل آن است که حلال (حلال خدا و وفور نعمت بر او) او را از شکر باز ندارد و بلایا و مصائب بر صبرش غالب نیایند! اى هشام! هر کس سه چیز را بر سه چیز دیگر مسلط کند گویى هوا و هوسش را بر ویرانى عقلش یارى رسانده است:
- کسی که نور فکر را با آرزوهاى دراز، تیره کند.
- حکمت و دور اندیشیاش را با زیادهروى در سخن گفتن(پرحرفى) محو کند.
- پرتو عبرتش را با شهوات نفس خاموش نماید. این شخص گویى هوایش را بر منهدم کردن عقلش یارى رسانده است و کسی که عقلش را منهدم کند دین و دنیایش فاسد میشود؛ زیرا تا عقل سالم نباشد از دین نیز پیروى نکرده و به صلاح دنیا و آخرتش دست نمییابد".[13]
اقسام علل انحراف
عوامل انحراف نیز به عوامل درونى و برونى تقسیم پذیرند. با تأکید بر اینکه تأثیرپذیرى و شدت آن مهمترین عامل است؛ یعنى تا زمانى که عامل درونى و زمینهی درونى مهیا نباشد، عامل بیرونى نمیتواند تأثیرگذار باشد. به عبارت دیگر، پیروى از عوامل بیرونى به دنبال پیروی از عوامل درونى انسان است. و با نگرشى دیگر، آنکس سبب گمراهى دیگران میشود که خود دچار نوعى انحراف شده است و از درون گرفتار فساد نفس و تباهى گشته است، خواه این گمراهى را، گمراهى بداند و خواه اینرا سعادت خویش قلمداد نماید و دیگران (اهل صراط مستقیم) را منحرف پندارد. (در جهل مرکب باشد).
چنانکه خداوند متعال میفرماید: "... از کسى که قلبش را از یاد خود، غافل کردهایم و او تابع هواى خویش است و در این امر زیادهروى میکند، تبعیت نکن و بگو: حق از جانب پروردگار من است هر کس میخواهد بدان ایمان آورد و هر کس میخواهد کافر شود؛ زیرا ما براى ظالمان آتشى مهیا نمودهایم...".[14] تبعیت و اطاعت از دیگران، تحت تأثیر عامل برونى واقع شدن است و تلاش براى گمراهى دیگران برخاسته از انحراف درونى و تبعیت از هوا و هوس و آرزوها و زیاده روى در اشباع اینها است.
این کریمه، پیامبر(ص) و مؤمنان را از پیروى منحرفان، به سوى اطاعت فرامین الاهى فرا میخواند و سپس با توصیف عذاب و ثواب، احساس جلب منفعت و دفع ضرر را در مخاطبان تحریک مینماید تا با عاقبت اندیشى راه صحیح را انتخاب و اختیار نمایند؛ از اینرو روشن میشود که تا عامل درونى، تحریک نشود، انسان تحت عامل بیرونى نیز واقع نمیشود. اگر عقل و فطرت نورى داشته باشند و زمینهی هدایت مهیا باشد، نفس متنبه گشته و به حق گرایش پیدا میکند و تابع خدا و رسول(ص) و ولى(ع) میشود، لکن اگر حرص و طمع و شهوات نقد دنیوى غالب آیند، به پیروى از درون، به لجبازى با اولیاء الله(ع) و پیروى شیطان برون و خناسان پیرامونش میپردازد، اما وقتى بیدار میشود که سودى برایش ندارد؛ زیرا در قیامت درخواست میکند که: "پروردگار ما! کسانى از جن و انس که ما را گمراه کردند به ما بنمایان تا آنها را زیر پاهایمان قرار داده تا از پست شدگان واقع شوند".[15] در حالیکه در آنجا از شیطان جواب میشنوند که: "خداوند به شما وعدهى حق داد (و به آن عمل نمود) اما من به شما وعده دادم و تخلف کردم، در حالیکه من هیچ سلطنتى بر شما نداشتم، مگر اینکه شما را دعوت کردم، و شما - با سوء اختیار خود- از من تبعیت کردید، پس مرا ملامت نکنید و خودتان را ملامت کنید، نه من دادرس شمایم و نه شما دادرس من. من قبل از این نیز شرک شما را تأیید نکردهام و خدا براى همهی اینها که ظالماند عذاب دردناکى مهیا کرده است".[16] و پاسخ بزرگانشان نیز چنین است: "چه جزع و بیتابى کنید و چه صبر کنید براى ما فرقى نمیکند و ما و شما چارهاى جز تحمل عذاب خویش نداریم".[17]
براى علل انحراف انسان، میتوان ترتیب ذیل را ترسیم نمود، به گونهاى که هر یک از عوامل زمینهساز تأثیر عامل بعدى و به عبارت دیگر، تأثیر عامل بعدى نتیجهی تأثیر عامل قبلى باشد:
- به ارث بردن صفات پست از پدر و مادر و تحت تأثیر تربیت ناصحیح و محیط ناسالم و تبلیغات سوء واقع شدن؛
- جهل و شک و غفلت و گرفتار وسواس فکرى شدن و به دام شبهات و دسیسهها افتادن؛
- ترک امر به معروف و نهى از منکر (و یا معکوس شدن این دو) در میان مسلمانان و سکوت خواص در برابر انحرافات فردى - اجتماعى و حکومتى امت اسلامى؛
- انحراف دستگاه حاکم و علماى صاحب نفوذ و گسترش فقر و ظلم و بیعدالتى و خفقان در جامعه؛[18]
- دنیا زدگى همراه با حرص و طمع و آرزوهاى دراز، و غفلت از مرگ و نظارت خداوند در دنیا و حساب او در آخرت؛(ضعف ایمان و غرور به دنیا)
- خودمحورى و غرور و تکبر و لجبازى و عناد با خدا و رسول(ص) و ولى(ع)؛
- نفوذ شیطان به مجارى ادراکى انسان و تسلط بر عقل و فطرت و عواطف و احساسات او؛
- ضعف نفس و ضعف اراده؛
- عدم صبر و استقامت لازم براى انجام واجبات و ترک محرمات؛
- قساوت قلب در اثر گناه و مصرف مال حرام؛
- فراموشى مقام و منزلت و جایگاه انسان در نظام آفرینش؛
- دون همتى و قناعت به متاع پست دنیا و دلبستن به شهوات و امیال حیوانى و ارضاى بیحد و مرز آن؛
- سقوط تدریجى و مشغول شدن به رفاه و خوشگذرانى و حیف و میل بیحد و مرز نعمتهاى الاهى؛ (استدراج)
انسان تا هنگام مرگ توان اصلاح نفس و رفع و دفع این عوامل را دارد. اگر در جوانى عزم بر اصلاح نماید، بهتر از دوران پیرى است؛ زیرا در گذر زمان رذایل و عادات زشت ریشهدارتر میشوند و قلع و قطع آنها بسى دشوارتر است؛ زیرا با اضافه شدن عوامل و پشت سر نهادن درکات بیشتر سقوط، خلاصى از آنها و بالا آمدن از آنها بسى سختتر میگردد، به گونهاى که ممکن است در گامهاى اولیه، پویندهى اصلاح را از حرکت بیاندازد و در ناامیدى و یأس غرق نماید، اما در همین لحظات است که اگر هنوز گوش جان، نیم رمقى داشته باشد، نداى دلنواز وحى او را گرمى و حرارت بخشیده و به ادامهی راه تشویق میکند: "اى بندگان من! (که در ستم) بر نفس خویش اسراف کردهاید، از رحمت "الله" نومید نشوید؛ زیرا خداوند همهی گناهان را میآمرزد؛ زیرا او است آمرزنده مهربان. باز گردید به سوى پروردگار خویش قبل از اینکه عذاب خدا برسد و یاورى نیابید. و از این بهترینها(قرآن) که از جانب پروردگارتان براى شما نازل شده تبعیت کنید، قبل از اینکه به صورت ناگهانى عذاب خدا شما را دریابد و شما ندانید (چه کنید؟) (مبادا روزى به خود آیید که فایده نداشته باشد و حسرت زده) بگویید: اى دریغ از این همه کوتاهى در حق خدا و اینکه من همه را به مسخره گرفتم (و به وعده و وعید خداوند وقعى ننهادم.) یا بگویى اگر خدا هدایتم میکرد، متقى میشدم یا وقتى که عذاب را ببینى، بگویى اگر براى من بازگشتى (به دنیا) باشد، من از نیکوکاران میشوم...".[19]
در نتیجه، عوامل انحراف چه درونى باشند و چه برونى با عوامل هدایت درون و برون درگیرند و این مقابله و تخاصم حق و باطل هیچگاه تمام شدنى نیست. غلبه دادن این عوامل بر آن یا آن بر این، داخل این جریان شدن یا وارد آن جریان شدن، در این جریان در آخر ماندن یا به این جریان پیوستن، از این به در آمدن یا بر آن ثابت قدم ماندن، همه و همه وابسته به عزم و اراده و انتخاب و اختیار و عاقبت سنجى انسان است. لکن با توجه به رابطهی ضرورى بین علت و معلول باید بدانیم که تا انحرافى واقع نشده، پیشگیرى آن و عدم ترتب آثار آن امرى سهل است، اما اگر انحرافى صورت گرفت، تحقق آثار آن امرى ضرورى است و لاأقل تا مدتى توفیقات را از انسان سلب میکند و از بین بردن آثار آن چه بسا زمانبر و پر زحمت باشد. نیز اگر این انحراف تا مرگ استمرار یابد، از ترتب عقاب آن گریزى نخواهد بود. پس تا فرصت باقى است به خود آییم و با راهکارهاى ایمانى - عملى به درمان انحرافات و محو آثار دنیوى و اخروى آنها بپردازیم.
از اینرو: "اى کسانى که ایمان آوردهاید به فکر خودتان باشید، اگر شما به هدایت درآیید، گمراهان توان ضرر رساندن (به سعادت نهایى) شما را ندارند؛ (زیرا) همه به سوى خدا باز میگردید، پس شما را به آنچه انجام دادهاید، آگاه مینماید."[20] بر دین راستین خدا ثابت قدم بمانید و توفیق آنرا از راه اعتماد به نفس و توکل بر خدا و استعانت از او، و توسل به ائمهی اطهار(ع) کسب کنید! پس تساهل و تسامح را کنار و وارد میدان مبارزه با نفس شوید. تا نصرت و هدایت الله را تجربه نمایید؛ زیرا خود وعده نمود که: "و ما کسانى را که در راهمان تلاش کنند، به راههاى(مستقیم) خود هدایت میکنیم؛ زیرا خداوند با نیکوکاران است".[21]
براى شروع کار از کلام گهربار امیر مؤمنان بهره میجوییم و گوش جان را صفا و پرده قلب را جلا میبخشیم:
"بدانید که باید از صراط! عبور کنید! گذرگاهى که عبور از آن خطرناک است! با لغزشگاههاى پرتکننده و پرتگاههاى وحشتزا و ترسهاى پیاپى! (از اینرو) از خدا مانند خردمندى بترسید که دل را به تفکر مشغول داشته و ترس از خدا بدنش را فرا گرفته و شب زندهدارى خواب از چشم او ربوده و به امید ثواب، گرمى روز را با تشنگى گذرانده، با پارسایى شهوات را کشته و نام خدا بر زبانش جارى شده است. ترس از خدا را براى ایمن ماندن در قیامت پیش فرستاده، از تمام راهها جز راه حق، چشم پوشیده و بهترین راهى که انسان را به حق میرساند، میپیماید. چیزى او را مغرور نساخته و مشکلات و شبهات او را نابینا نمیسازد. مژده بهشت و زندگى کردن در آسایش و نعمت سراى جاودان و ایمنترین روزها، او را خشنود ساخته است.
ایام زندگى را با شتاب در اطاعت پروردگار گذرانده و در فراهم آوردن خشنودى خدا با رغبت تلاش کرده، از زشتیها فرار کرده، امروز رعایت فردا را کرده و هم اکنون آینده خود را دیده است.
پس بهشت براى پاداش نیکوکاران سزاوار و جهنم براى کیفر بدکاران مناسب است و خدا براى انتقام گرفتن از ستمگران کفایت میکند، و قرآن براى حجت آوردن و دشمنى کردن(با نافرمانان) کافى است".[22]، [23]
[1]. «صراط مستقیم»، 3223؛ «منظور از «علی صراط مستقیم» در آیه 41 سوره حجر»، 113695؛ «معصومان و دعا برای هدایت به صراط مستقیم»، 13762؛ « پل صراط در قرآن»، 367.
[2]. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 457 – 458، قم، مرکز نشر اسراء.
[3]. همان، ص 466.
[4]. در روایات متعددی نقل شده است که امام علی(ع) صراط مستقیم است؛ ر. ک: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 433 و ج 4، ص 570، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ ابن أبی زینب(نعمانی)، محمد بن ابراهیم، الغیبة، محقق، مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 165، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، 1397ق؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 589 و 592، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.
[5]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 58، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[6]. انعام، 161.
[7]. ر. ک: تفسیر تسنیم، ج 1، ص 466؛ امام خمینى، آداب الصلوة، ص 287.
[8]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 1، ص 305، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.
[9]. ر. ک: تفسیر تسنیم، ج 1، ص 468 - 466.
[10]. نحل، 78.
[11]. آل عمران، 164؛ بقره، 129 و 151؛ جمعه، 2.
[12]. کافی، ج 1، ص 16.
[13]. همان، ص 17.
[14]. کهف، 28 – 29، ترجمه، آیتی، عبدالحمید. "وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً * إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً".
[15]. فصلت، 29. "وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلینَ".
[16]. ابراهیم، 22.
[17]. ابراهیم، 21.
[18]. ر. ک. نمایه: «فساد در حکومتهاى اسلامى»، 103.
[19]. زمر،53 - 58.
[20]. مائده، 105. "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ".
[21]. عنکبوت، 69.
[22]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 112 – 113، خ 83؛ ص 473 - 474، ح 31، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[23]. منابع و مآخذ: قرآن کریم؛ امام خمینى، آداب الصلوة؛ جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج 1؛ جوادى آملى، عبدالله، صورت و سیرت انسان در قرآن؛ همو، فطرت در قرآن؛ همو، مبادى اخلاق در قرآن؛ مراحل اخلاق در قرآن؛ طباطبائى، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 1؛ فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 1؛ مصباح یزدى، محمد تقى، اخلاق در قرآن؛ همو، خودشناسى براى خودسازى.