لطفا صبرکنید
52383
- اشتراک گذاری
مفسران قرآن کریم در ذیل آیات 30 تا 39 سوره بقره، همچنین آیه 39 سوره فاطر، و ...، درباره خلافت و جانشینی انسان بحث های مشروحی ارائه کرده اند. بعضى گفتهاند منظور جانشین فرشتگانى است که پیش از این در زمین زندگى مىکردند. برخی برآنند منظور جانشینی انسان هاى دیگر یا موجودات دیگرى که قبلاً در زمین مىزیستهاند، و بعضى آن را اشاره به جانشین بودن نسل هاى انسان از یکدیگر دانستهاند، سرانجام گروهی نیز به جانشینی و خلیفة اللهی معتقدند.
به هر حال آنچه که مسلم است، دلایل مفسران و محققان بر جانشینی انسان در روی زمین و مقام خلیفة اللهی وی، آیات و روایات است؛ مانند: "و او کسى است که شما را جانشینان (و نمایندگان) در زمین ساخت"، و "اى داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم".
مفسران قرآن کریم در ذیل آیات 30 تا 39 سوره بقره، همچنین آیه 39 سوره فاطر، و ...، درباره خلافت و جانشینی انسان بحث های مشروحی ارائه کرده اند.
آنان می گویند: "خلیفه" در سخن خدای متعال: "قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً"، به معناى جانشین است؛ یعنی کسى که در مقام دیگرى باشد، [1] ولى در این که منظور از آن در این جا، جانشین چه کسى و چه چیزى است، نظریات مختلف است.
بعضى گفتهاند منظور جانشین فرشتگانى است که پیش از این در زمین زندگى مىکردند. عده ای برآنند منظور جانشین انسان هاى دیگر یا موجودات دیگرى که قبلاً در زمین مىزیستهاند، و بعضى آن را اشاره به جانشین بودن نسل هاى انسان از یکدیگر دانستهاند، سرانجام گروهی نیز به جانشینی و خلیفة اللهی معتقدند. [2]
علامه طباطبائی در این باره می گوید: کلمه "خلائف" جمع خلیفه است، و خلیفه بودن مردم در زمین به این معنا است که هر لاحقى از ایشان جانشین سابق شود و سلطه و توانایى بر دخل و تصرف و انتفاع از زمین داشته باشد، همان طور که سابقین بر این کار توانایى و تسلط داشتند. و اگر انسانها به این خلافت رسیدند، از جهت نوع خلقتشان است، که خلقتى است از طریق توالد و تناسل؛ چون این نوع از خلقت است که مخلوق را به دو گروه سابق و لاحق تقسیم مىکند. [3]
در تفسیر نمونه، اگرچه در تفسیر آیه 30 سوره بقره آمده: انصاف این است که- همان گونه که بسیارى از محققان پذیرفتهاند- منظور خلافت الاهى و نمایندگى خدا در زمین است، [4] اما در جایی دیگر جانشینی انسان های قبلی نزدیک تر به واقع بیان شده است: "خلائف" در این جا خواه به معناى جانشینان و نمایندگان خدا در زمین باشد، خواه به معناى جانشینان اقوام پیشین (هر چند معناى دوم در اینجا نزدیکتر به نظر مىرسد). [5]
به هرحال، تفاوت دیدگاه مفسران در مسئله جانشینی، منافات با اصل موضوع؛ یعنی جانشینی خدا در روی زمین ندارد؛ چرا که انسان هم می تواند جانشین خلقت های پیشین باشد (انسان های معمولی) و هم جانشین خدا، نقطه مشترک آن انبیا و اولیای الاهی یا همان انسان های کامل هستند. این که خداوند خطاب به داوود به ویژه می فرماید؛ ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم بحق داورى کن، بیانگر همین معنا است و این عنایت در آن نهفته است که تو را جانشین خود قرار دادم، و گرنه اگر قرار بود که وی خلیفه پیشینیان باشد که دیگر نیاز به بیان جداگانه نداشت.
بنابراین، آنچه را که مسلم است، دلایل مفسران و محققان بر جانشینی انسان در روی زمین و مقام خلیفة اللهی وی، آیات و روایات است. این آیات همان گونه که در ابتدای این نوشتار بیان شد، در موضوع خلقت انسان در سوره های مختلف بیان شد و روایاتی که در تفسیر آیات آمده است، که در این جا چند نمونه از آن را بیان می کنیم:
1. "(به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمین، جانشینى [نمایندهاى] قرار خواهم داد...". [6]
2. "و او کسى است که شما را جانشینان (و نمایندگان) در زمین ساخت، و درجات بعضى از شما را بالاتر از بعضى دیگر قرار داد،...". [7]
3. "اوست که شما را جانشینانى در زمین قرار داد..."! [8]
4. " اى داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم بحق داورى کن،...". [9]
5. "إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى جَعَلَ الدُّنْیَا کُلَّهَا بِأَسْرِهَا لِخَلِیفَتِهِ حَیْثُ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً فَکَانَتِ الدُّنْیَا بِأَسْرِهَا لآِدَمَ وَ صَارَتْ بَعْدَهُ لِأَبْرَارِ وُلْدِهِ وَ خُلَفَائِه"؛ [10] خداوند دنیا را با تمام آنچه در آن است، برای خلیفه خود قرار داد، آن جا که خطاب به فرشتگان می فرماید: "من در روى زمین، جانشینى [نمایندهاى] قرار خواهم داد، پس دنیا با تمام آنچه در او است، به آدم اختصاص یافت و بعد از وی به نیکان از فرزندان و جانشینانش ... .
نمایه مرتبط:
مصداق خلیفةالله از دیدگاه قرآن، 1984 (سایت: 2023) .
[1] مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، ج 15، ص 91، مرکز نشر کتاب، تهران، چاپ اول، 1380ش.
[2] ر. ک: طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 177، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش؛ مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 172، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[3] طباطبائی، سید محمد حسین، ال میزان، ج 17، ص 52، جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[4] تفسیر نمونه، ج 1 ، ص 172.
[5] همان ، ج 18، ص 283.
[6] بقره، 30.
[7] انعام، 165.
[8] فاطر، 39.
[9] صاد، 26.
[10] کلینی، کافی، ج 1، ص 538، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1368ش.