لطفا صبرکنید
82813
- اشتراک گذاری
در این که سورۀ توبه با بسم الله الرّحمن الرّحیم شروع نشده، مفسران علت هایی را ذکر کرده اند؛ مانند این که، «بسم اللَّه» براى بیان امان و مهر و رحمت است، ولى سورۀ برائت براى برداشتن و رفع امان است، از این رو بسم اللَّه در آغاز این سوره نازل نشد.
از آنجا که قرآن کریم اساس اسلام و بزرگ ترین معجزۀ الاهی برای گواه نبوّت پیامبر اکرم(ص) است و اهمیت فوق العاده ای دارد، انگیزه های فراوانی برای نقل آن در میان مسلمانان وجود داشته است و هر چیزی که برای نقلش انگیزه های بسیاری باشد طبیعی است که متواتر نقل خواهد شد و آنچه که از ابن مسعود نقل شده است خبر واحد بوده و به اعتقاد اکثر علمای شیعه و سنی قابل استناد نیست. همچنین به حکم قرآن و نیز به دلیل روایات، کم شدن بعضی از قرآن درست نیست.
امروزه نیز باید این سوره را بدون بسم الله خواند و اگر این سوره را با بسم الله به عنوان جزئی از سورۀ توبه بیاوریم، بدعت انجام داده ایم و اشکال دارد.
علت بسم الله نداشتن سورۀ توبه
در علت بسم الله نداشتن این سوره، دو پاسخ ارائه شده است:
1. این سوره، یک روش محکم و سخت را در مقابل دشمنان پیمان شکن و اظهار برائت و بیزارى از آنان و اعلام جنگ با آنان، در پیش گرفته است، و نمایانگر خشم خداوند نسبت به این گروه است؛ لذا با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» که نشانه صلح و دوستى و محبت و بیان کننده صفت رحمانیت و رحیمیت خدا است، تناسب ندارد.[1] به همین جهت با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع نشده است. حضرت على(ع) در این باره مى فرماید: «علت نیامدن بسم اللَّه آن است که، بسم اللَّه براى امان و رحمت است، ولى سورۀ برائت برای برداشته شدن امان، نازل شده است».[2]
2. گروهى نیز معتقدند[3] این سوره در حقیقت دنبالۀ سورۀ انفال است؛ زیرا در سورۀ انفال پیرامون پیمان ها سخن گفته شده و در این سوره پیرامون الغاى پیمان هاى پیمان شکنان بحث شده است، لذا «بسم اللَّه» در میان این دو ذکر نشده است. امام صادق(ع) نیز در روایتی می فرماید: «سوره های انفال و توبه یکی هستند».[4]
بنابراین، امروزه نیز باید این سوره را بدون بسم الله خواند و اگر این سوره را با بسم الله به عنوان جزئی از سورۀ توبه بیاوریم، بدعت انجام داده ایم و اشکال دارد، اما اگر بسم الله را به صورتی بگوییم که جزئی از این سوره محسوب نشود، اشکالی در گفتن آن نیست.
دلایل تحریف ناپذیری قرآن
در پاسخ قسمت سوم سؤال (حذف شدن بعضی از آیات سورۀ توبه) باید گفت: اگر چنین چیزی صحیح باشد به معنای تحریف قرآن است (تحریف به نقصان) در حالی که مشهور بین مسلمانان آن است که هیچ تحریفی در قرآن صورت نگرفته است و قرآنی که امروز در دست ما است همان کتاب آسمانی است که بر پیامبر گرامی اسلام(ص) نازل شده است. دانشمندان ادله زیادی بر ردّ نظریه تحریف بیان کرده اند که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1. قرآن
قرآن در آیاتی، تحریف ناپذیری خود را بیان فرموده: «ما قرآن را نازل کردیم و ما به طور قطع نگهدار آنیم! »،[5] این آیه شریفه به صراحت دلالت دارد، قرآن از تحریف مصون است و تا ابد نیز مصون خواهد ماند و ستمگران و جباران نخواهند توانست دست خیانت به سوی آن دراز کنند و از آن بکاهند و یا برآن چیزی بیفزایند.[6]
ممکن است کسی بگوید از کجا معلوم که همین آیات، خود تحریف نشده باشد؟ پاسخ این است که، اگر این آیه تحریف شده باشد از نوع تحریف به زیاده است که هیچ یک از اندیشمندان اسلامی آن را نپذیرفته است. حتی تحریف گرایان هم هرگز این آیات را در زمرۀ آیات تحریف شده محسوب نکرده اند. علاوه بر این، تحریف آیات مورد بحث، خلاف مقصود تحریف کنندگان را اثبات می کند؛ چه این که مقایسۀ ساختار و محتوای این آیات با آیات قبل و بعد آنها نیز نشان می دهد که آنها مجموعه ای منسجم و به هم پیوسته اند و تمام اوصاف اعجازی قرآن را دارند، به گونه ای که هیچ تردیدی در قرآن بودن آنها نیست.[7]
2. روایات
روایات فراوانی با سند صحیح وجود دارند که در صدد بیان بلندای مرتبه قرآن در زندگی انسان ها است و قرآن را معیار درستی و نادرستی اندیشه ها و روایات می شناسد و هر آنچه که با قرآن هماهنگی نداشته باشد را مردود می شمرد. با این حال، اگر قرآن تحریف شده باشد، نمی تواند هدایتگر باشد و نیز نمی تواند معیار درستی و نادرستی اندیشه ها قرار گیرد و آثار فقهی نیز برای آن مترتب نمی شود.[8]
روایت «ثقلین» که نزد شیعه و سنّی به تواتر نقل شده است،[9] تمسّک به قرآن و عترت را واجب می داند. در این روایت پیامبراکرم(ص) به امّت خود فرمان داده اند که به قرآن و عترت تمسّک کرده و پیوسته از آن دو پیروی کنند!
لازمه این فرمان پیامبر گرامی اسلام(ص) این است که همان قرآن نازل شده بر قلب مبارک ایشان بدون تحریف در بین مردم وجود داشته باشد؛ زیرا در صورت تحریف از اعتبار ساقط شده و دیگر هدایت گر نخواهد بود و وجوب تمسّک به آن معنا ندارد، حال آن که وجوب تمسّک و پیروی از قرآن سخن صریح حدیث ثقلین است.[10]
3. شواهد تاریخی
شواهد تاریخی بر سلامت قرآن از تحریف وجود دارد؛ زیرا قائلان به تحریف یا آن را از ناحیه شیخین می دانند، یا آن را به عثمان نسبت می دهند و یا افراد دیگری در دوران های پس از خلافت را عامل تحریف می دانند، تمام این ادعاهای سه گانه بی اساس و باطل است؛ زیرا در احتمال اول که تحریف به وسیله شیخین باشد بسیار بعید است؛ زیرا اهتمام و عنایت خاصی که پیامبر(ص) به قرآن داشتند و به قرائت و تلاوت آن تأکید می ورزیدند و همچنین اهتمام فوق العاده اصحاب و یاران آن حضرت به حفظ و تلاوت قرآن، دلالت دارد که تمام قرآن نزد مسلمانان محفوظ بوده و با حفظ کردن آن در سینه ها و یا به صورت های دیگر به طور دقیق از آن مواظبت و نگه داری به عمل می آمد. با این همه اهتمام و دقت، امکان نداشت که کلمه ای از آن فراموش، یا جا به جا، یا تغییر داده شود. وقتی مردم آن عصر در حفظ و ضبط اشعار و خطبه های دوران جاهلیت اهتمام می ورزیدند، پس چگونه ممکن است به قرآنی که در راه آن از تمام زندگی و جان خود می گذشتند بی توجّه باشند تا در نتیجه قسمتی از آن از بین برود؟!
احتمال دوم؛ یعنی این که تحریف در زمان عثمان صورت گرفته باشد نیز مردود است؛ زیرا در زمان عثمان اسلام به قدری توسعه یافته بود که امکان نداشت کسی بتواند چیزی از قرآن کم کند. علاوه بر این که، اگر عثمان قرآن را تحریف نموده بود این عمل بهترین بهانه در دست قاتلان وی به شمار می آمد و آنان دیگر نیازی نداشتند برای قتل علنی وی مخالفت با سیره شیخین و حیف و میل بیت المال را دستاویز خود قرار دهند.
اما احتمال سوم؛ یعنی وقوع تحریف در دوران های بعد از خلفا، این احتمال را کسی مطرح نکرد. پس، شواهد تاریخی نیز تحریف قرآن را نمی پذیرد.[11]
بنابراین، چنین روایتی بر فرض وجود، غیر قابل اعتماد است و نمی توان آن را پذیرفت.
[1]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 273، دارالکتب اسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[2]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، با مقدمه: بلاغی، محمد جواد، ج 5، ص 5، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش؛ حاکم نیشابوری، مستدرک، ج 2، ص330، دارالمعرفة، بیروت،1406ق.
[3]. ر.ک: طوسى، محمد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، با مقدمه: شیخ آقابزرگ تهرانى، تحقیق: قصیر عاملی، احمد، ج 1، ص 24، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بی تا؛ مظهرى محمد ثناءالله، التفسیر المظهرى، ج 5، ص 313، مکتبة رشدیه، پاکستان، 1412ق؛ آل سعدى، عبدالرحمن بن ناصر، تیسیر الکریم الرحمن، ص 504، مکتبة النهضة العربیة، بیروت، چاپ دوم، 1408ق؛ الصغیر، محمد حسین على، تاریخ القرآن، ص 163، دار المؤرخ العربى، بیروت، چاپ اوّل، 1420ق.
[4]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 89، ص 277، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.
[5]. حجر، 9.
[6]. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص 207، مؤسسة احیاء آثار الامام الخوئى، قم، بی تا.
[7]. نجارزادگان، فتح الله، تحریف ناپذیری قرآن، ص 28، مشعر، تهران، چاپ اول، 1384ش.
[8] تحریف ناپذیری قرآن، ص30.
[9]. تحریف ناپذیری قرآن، ص 29؛ ر.ک: نمایه «صحیح بخاری و حدیث ثقلین»، سؤال 6921.
[10]. ر.ک: البیان فی تفسیر القرآن، ص 212.
[11]. ر.ک: همان، ص 215 – 219.