لطفا صبرکنید
بازدید
48390
48390
آخرین بروزرسانی:
1391/11/12
خلاصه پرسش
عمر بن سعد بن ابی وقاص چه شخصیتی داشت؟
پرسش
عمر بن سعد بن ابی وقاص چه شخصیتی داشت؟
پاسخ اجمالی
عمر بن سعد، پسر ابی وقاص بود. پدر عمر، از مشاهیر اصحاب پیامبر اسلام(ص)،[1] و از سرداران صدر اسلام و امرای عرب بود.[2] او جزو اولین افرادی بود که اسلام آورد و در زمان پیامبر(ص) در جنگهای زیادی شرکت کرد. سعد بن ابی وقاص از طایفه بنی زهره و قریش بود و با مادر پیامبر اکرم(ص) خویشاوندی قبیلهای داشت. مدت سه سال حاکم کوفه شد. و از اعضای شورای شش نفرهای بود که برای تعیین خلیفه از جانب عمر انتخاب شده بودند.[3]
مورخان سال تولد عمر بن سعد را سال مرگ عمر بن خطاب[4] و یا در دوران پیامبراکرم(ص) دانستهاند.[5] عمر بن سعد بعد از کشته شدن عثمان، پدرش را تشویق کرد تا ادعای خلافت کند، اما پدرش این پیشنهاد را رد کرد.[6] او از جمله اشراف کوفه بود که علیه حجر بن عدی گواهی داد. و این گواهی زمینهساز شهادت حجر به دست معاویه شد.[7]
عمر بن سعد مقيم كوفه بود، عبيد الله بن زياد او را به حكومت همدان و رى منصوب كرده و گروهى را همراه او ساخته بود كه بروند. در اين ميان حسين بن علی(ع) به عراق آمد. عبيد الله بن زياد به عمر بن سعد فرمان داد به مقابله امام حسين(ع) برود و چهار هزار تن از سپاهيان خود را همراه او كرد و به عمر گفت: اگر حسين(ع) پيش من آيد و بپذيرد كه دست در دست من نهد چنان رفتار كن و گر نه با او بجنگ. عمر بن سعد نپذيرفت. ابن زياد گفت: اگر نپذيرى تو را از حكومت عزل و خانهات را خراب خواهم كرد. عمر بن سعد تسليم شد و به مقابله حسين(ع) رفت و با او جنگ كرد تا اینکه امام حسين(ع) به شهادت رسید. [8]
عمر بن سعد به دستور ابن زیاد، در کربلا آب را به روی امام حسین(ع) و یارانش بست.[9] همچنین پس از شهادت امام حسین(ع)، دستور داد که سپاهیانش بر بدن آنحضرت با اسب بتازند.[10]
وقتی عمر بن سعد پس از شهادت امام حسین(ع) پیش عبید الله بن زیاد رفت، ابن زياد به عمر سعد گفت: آن نامه كه درباره كشتن حسين به تو دادم به من بازگردان. عمر گفت: چرا؟ فرمانى دادى و من به انجام رسانيدم و آن نامه هم گم شده است. ابن زیاد گفت: بايد بياورى؛ عمر سعد همان جواب را دوباره تکرار کرد. ابن زياد اصرار كرد تا اینکه عمر گفت: نامه را گذاشتم كه چون پير زنان قريش در مدينه بر من اعتراض كنند آن نامه عذر من باشد. من تو را پند دادم و نصيحت كردم درباره حسين كه اگر پدرم را چنان نصيحت كرده بودم حق او را ادا كرده بودم... .[11]
عمر سعد از کارش بسيار پشيمان و اندوهگين شد؛ زيرا او نسبت به منصبهاى وعده داده شده توسط ابن زياد، نوميد گشت. او از مجلس ابن زياد برخاست و به سمت خانه رفت و در راه میگفت: هيچكس به منزل خويش بازنگشت آنطور كه من بازگشتم؛ عبيد الله پسر زياد فاسق فرزند فاجر را اطاعت كردم و خداوند حاكم عادل را نافرمانى نمودم و پيوند خويشاوندی را بريدم. [12] عمر بن سعد بر هر گروهى از مردم که میگذشت روى از او بر میگردانيدند و چون به مسجد میآمد مردم بيرون میرفتند، هركس او را میديد دشنامش میداد.[13] و سر انجام در زمان حکومت مختار به انتقام شهدای کربلا کشته شد.[14]
مورخان سال تولد عمر بن سعد را سال مرگ عمر بن خطاب[4] و یا در دوران پیامبراکرم(ص) دانستهاند.[5] عمر بن سعد بعد از کشته شدن عثمان، پدرش را تشویق کرد تا ادعای خلافت کند، اما پدرش این پیشنهاد را رد کرد.[6] او از جمله اشراف کوفه بود که علیه حجر بن عدی گواهی داد. و این گواهی زمینهساز شهادت حجر به دست معاویه شد.[7]
عمر بن سعد مقيم كوفه بود، عبيد الله بن زياد او را به حكومت همدان و رى منصوب كرده و گروهى را همراه او ساخته بود كه بروند. در اين ميان حسين بن علی(ع) به عراق آمد. عبيد الله بن زياد به عمر بن سعد فرمان داد به مقابله امام حسين(ع) برود و چهار هزار تن از سپاهيان خود را همراه او كرد و به عمر گفت: اگر حسين(ع) پيش من آيد و بپذيرد كه دست در دست من نهد چنان رفتار كن و گر نه با او بجنگ. عمر بن سعد نپذيرفت. ابن زياد گفت: اگر نپذيرى تو را از حكومت عزل و خانهات را خراب خواهم كرد. عمر بن سعد تسليم شد و به مقابله حسين(ع) رفت و با او جنگ كرد تا اینکه امام حسين(ع) به شهادت رسید. [8]
عمر بن سعد به دستور ابن زیاد، در کربلا آب را به روی امام حسین(ع) و یارانش بست.[9] همچنین پس از شهادت امام حسین(ع)، دستور داد که سپاهیانش بر بدن آنحضرت با اسب بتازند.[10]
وقتی عمر بن سعد پس از شهادت امام حسین(ع) پیش عبید الله بن زیاد رفت، ابن زياد به عمر سعد گفت: آن نامه كه درباره كشتن حسين به تو دادم به من بازگردان. عمر گفت: چرا؟ فرمانى دادى و من به انجام رسانيدم و آن نامه هم گم شده است. ابن زیاد گفت: بايد بياورى؛ عمر سعد همان جواب را دوباره تکرار کرد. ابن زياد اصرار كرد تا اینکه عمر گفت: نامه را گذاشتم كه چون پير زنان قريش در مدينه بر من اعتراض كنند آن نامه عذر من باشد. من تو را پند دادم و نصيحت كردم درباره حسين كه اگر پدرم را چنان نصيحت كرده بودم حق او را ادا كرده بودم... .[11]
عمر سعد از کارش بسيار پشيمان و اندوهگين شد؛ زيرا او نسبت به منصبهاى وعده داده شده توسط ابن زياد، نوميد گشت. او از مجلس ابن زياد برخاست و به سمت خانه رفت و در راه میگفت: هيچكس به منزل خويش بازنگشت آنطور كه من بازگشتم؛ عبيد الله پسر زياد فاسق فرزند فاجر را اطاعت كردم و خداوند حاكم عادل را نافرمانى نمودم و پيوند خويشاوندی را بريدم. [12] عمر بن سعد بر هر گروهى از مردم که میگذشت روى از او بر میگردانيدند و چون به مسجد میآمد مردم بيرون میرفتند، هركس او را میديد دشنامش میداد.[13] و سر انجام در زمان حکومت مختار به انتقام شهدای کربلا کشته شد.[14]
[1]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 3، ص 63، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
[2]. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 8، ص 72، دار الفکر، بیروت، بیتا.
[3]. همان.
[4]. الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 5، ص 219.
[5]. به نقل از: المزی، جمال الدین ابی الحجاج یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج 21، ص 360، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ چهارم، 1406ق.
[6]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: البجاوی، علی محمد، ج 2، ص 609، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[7]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 269، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 5، ص 254، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق.
[8]. کاتب واقدی، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، ج 5، ص 128، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، 1418ق.
[9]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 86، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[10]. سبط بن جوزى، تذكرة الخواص من الأمة فى ذكر خصائص الأئمة، ص 228، منشورات الشريف الرضى، قم، چاپ اول، 1418ق؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 88.
[11]. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 93 – 94، دار صادر، بیروت، 1385ق.
[12]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 3، ص 211، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ تذكرة الخواص من الأمة فى ذكر خصائص الأئمة، ص 233.
[13]. تذكرة الخواص من الأمة فى ذكر خصائص الأئمة، ص 233.
[14]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج 5، ص 196، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ دوم، 1409ق؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 6، ص 62، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات