لطفا صبرکنید
بازدید
12237
12237
آخرین بروزرسانی:
1395/10/30
کد سایت
fa76897
کد بایگانی
94061
نمایه
معنای جرح و تعدیل
طبقه بندی موضوعی
رجال الحدیث
اصطلاحات
حدیث ، روایت
گروه بندی اصطلاحات
اصطلاحات فقهی - اصولی|سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
معنای جرح و تعدیل راوی چیست؟
پرسش
معنای جرح (قدح) و تعدیل راوی چیست؟
پاسخ اجمالی
یکی از علوم مورد نیاز در عرصه شناخت حدیث، «علم رجال» است که در تعریف آن گفته میشود: «علم رجال، علم به احوال راویان حدیث، از جهت قبول و یا ردّ احادیث آنان است».[1]
اصطلاح «جَرْح» و «تعدیل» از واژگان این علم به شمار آمده و گاهی از علم رجال با عنوان «علم الجرح والتعدیل» یاد میشود.[2]
واژه «جَرْح»؛ مصدر فعل ثلاثى «جَرَحَ یجْرَحُ» است و هنگامى که گفته مىشود: «جَرَحَهُ جَرْحاً»، مراد جراحتى است که به وسیله چاقو و مانند آن در بدن ایجاد مىشود؛ اسم مصدر آن «جُرح» بوده، اما در جراحات معنوى که به وسیله زبان حاصل مىگردد، با فتح جیم (جَرح) استعمال مىشود.[3]
واژه «قَدْح»؛ نیز مصدر فعل ثلاثى «قَدَحَ یَقْدَح» و به معنای زدن بوده و هنگامی که درباره شخصیت و آبروی فردی استعمال میشود به معنای عیب او را گفتن است.[4]
«جرح» و «قدح» در اصطلاح دانشمندان علم رجال و حدیث، ظهور صفتی در راوى حدیث است، که موجب سلب عدالت راوی بوده و یا حاکی از آن است که وی دقت کافی در ضبط و ثبت حدیث نداشته است که اثر آن، سقوط روایت راوى از اعتبار است. «تجریح» هم توصیف راوى به صفاتى است که موجب تضعیف روایت وى و عدم قبول آن میگردد.[5]
برخی الفاظی که در علم رجال و حدیث، جهت جرح یک راوی مورد استفاده قرار میگیرد، از این قرار است:
فاسق، شارب الخمر، کذاب، وضاع الحدیث، یختلق الحدیث، لیس بعادل، غال، ناصب، فاسد العقیده، ملعون، خبیث، رجس، ساقط، ضعیف، ضعیف الحدیث، مضطرب الحدیث، مختلط الحدیث، منکر الحدیث، لین الحدیث، ساقط الحدیث، متروک الحدیث، کذاب، وضاع، لیس بحجة.[6]
واژه «تعدیل»؛ مصدر فعل «عدَّل» از باب تفعیل است و «عَدْل» در لغت، به معناى انصاف، راستى و درستى (ضد ظلم و جور) است. و تعدیلِ شاهد و راوى، به معناى تزکیه کردن آنان است،[7] و در اصطلاح محدّثان و دانشمندان رجالی، توصیف راوى به صفاتى است که موجب قبول روایت وى میگردد.[8]
الفاظی که در علم رجال و حدیث، جهت تعدیل یک راوی مورد استفاده قرار میگیرد، از قبیل موارد زیر است:
عدل امامی، ضابط، ثقة، ثقة فی الحدیث او فی الروایة، صحیح الحدیث، حجة، اجمعت العصابه علی تصحیح ما یصح عنه (اصحاب اجماع)، من اصحابنا، عین، وجه، ممدوح من اولیاء امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ ، من مشایخ الاجازه، شیخ الطائفه، لا بأس به، خاصّ، متقن، فقیه، عالم و قاری، یحتج بحدیثه، یکتب حدیثه، جلیل، صالح الحدیث، نقی الحدیث، مشکور، صالح، زاهد، ورع، معتمد الکتاب، کثیر المنزلة.[9]
اصطلاح «جَرْح» و «تعدیل» از واژگان این علم به شمار آمده و گاهی از علم رجال با عنوان «علم الجرح والتعدیل» یاد میشود.[2]
واژه «جَرْح»؛ مصدر فعل ثلاثى «جَرَحَ یجْرَحُ» است و هنگامى که گفته مىشود: «جَرَحَهُ جَرْحاً»، مراد جراحتى است که به وسیله چاقو و مانند آن در بدن ایجاد مىشود؛ اسم مصدر آن «جُرح» بوده، اما در جراحات معنوى که به وسیله زبان حاصل مىگردد، با فتح جیم (جَرح) استعمال مىشود.[3]
واژه «قَدْح»؛ نیز مصدر فعل ثلاثى «قَدَحَ یَقْدَح» و به معنای زدن بوده و هنگامی که درباره شخصیت و آبروی فردی استعمال میشود به معنای عیب او را گفتن است.[4]
«جرح» و «قدح» در اصطلاح دانشمندان علم رجال و حدیث، ظهور صفتی در راوى حدیث است، که موجب سلب عدالت راوی بوده و یا حاکی از آن است که وی دقت کافی در ضبط و ثبت حدیث نداشته است که اثر آن، سقوط روایت راوى از اعتبار است. «تجریح» هم توصیف راوى به صفاتى است که موجب تضعیف روایت وى و عدم قبول آن میگردد.[5]
برخی الفاظی که در علم رجال و حدیث، جهت جرح یک راوی مورد استفاده قرار میگیرد، از این قرار است:
فاسق، شارب الخمر، کذاب، وضاع الحدیث، یختلق الحدیث، لیس بعادل، غال، ناصب، فاسد العقیده، ملعون، خبیث، رجس، ساقط، ضعیف، ضعیف الحدیث، مضطرب الحدیث، مختلط الحدیث، منکر الحدیث، لین الحدیث، ساقط الحدیث، متروک الحدیث، کذاب، وضاع، لیس بحجة.[6]
واژه «تعدیل»؛ مصدر فعل «عدَّل» از باب تفعیل است و «عَدْل» در لغت، به معناى انصاف، راستى و درستى (ضد ظلم و جور) است. و تعدیلِ شاهد و راوى، به معناى تزکیه کردن آنان است،[7] و در اصطلاح محدّثان و دانشمندان رجالی، توصیف راوى به صفاتى است که موجب قبول روایت وى میگردد.[8]
الفاظی که در علم رجال و حدیث، جهت تعدیل یک راوی مورد استفاده قرار میگیرد، از قبیل موارد زیر است:
عدل امامی، ضابط، ثقة، ثقة فی الحدیث او فی الروایة، صحیح الحدیث، حجة، اجمعت العصابه علی تصحیح ما یصح عنه (اصحاب اجماع)، من اصحابنا، عین، وجه، ممدوح من اولیاء امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ ، من مشایخ الاجازه، شیخ الطائفه، لا بأس به، خاصّ، متقن، فقیه، عالم و قاری، یحتج بحدیثه، یکتب حدیثه، جلیل، صالح الحدیث، نقی الحدیث، مشکور، صالح، زاهد، ورع، معتمد الکتاب، کثیر المنزلة.[9]
[1]. جدیدى نژاد، محمد رضا، دانش رجال از دیدگاه اهل سنت، ص 23، قم، موسسه دار الحدیث، چاپ اول، 1381ش.
[2]. همان، ص26.
[3]. ر.ک: فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج3، ص 77، قم، هجرت، دوم، 1410ق؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 2، ص 422، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[4]. لسان العرب، ج 2، ص 555؛ بستانى، فواد افرام، فرهنگ ابجدی، ص 685، تهران، چاپ دوم، 1375ش.
[5]. دانش رجال از دیدگاه اهل سنت، ص 20.
[6]. مامقانی، مقیاس الهدایه، ج 2، ص 138، قم، مؤسّسة آل البیت (ع) لإحیاء التراث، الطبعة الاولى المحققة، 1411ق.
[7]. ر. ک: ابن منظور، ابو الفضل، جمال الدین، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج11، ص 430- 433.
[8]. دانش رجال از دیدگاه اهل سنت، ص 20.
[9]. مامقانی، مقیاس الهدایه، ج 2، ص 138.
نظرات