لطفا صبرکنید
بازدید
27575
27575
آخرین بروزرسانی:
1397/07/12
کد سایت
fa77168
کد بایگانی
94401
نمایه
موسی(ع) و گرفتن زکات از قارون
طبقه بندی موضوعی
تفسیر|تاريخ بزرگان|صفات و زندگی پیامبران|پیامبران اولواالعزم|موسی
اصطلاحات
حضرت موسی (ع)|قارون|زکات
گروه بندی اصطلاحات
اصطلاحات فقهی - اصولی|سرفصلهای قرآنی|شخصیتها|پیامبران
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
قارون چه نسبتی با حضرت موسى(ع) داشت و اگر ابتدا ایمان آورده بود، چرا به آن سرنوشت دردناک دچار شد؟!
پرسش
خدا در قرآن میفرماید که حضرت موسى(ع) براى گرفتن زکات نزد قارون رفت؛ آیا از این میتوان نتیجه گرفت که قارون به خدا و حضرت موسى(ع) ایمان داشته اما بعداً سرکش و مرتد شده است؟
پاسخ اجمالی
«قارون بن یصهر بن قاهت» از بنیاسرائیل و از نزدیکان حضرت موسی(پسر عمو، یا پسر خاله) بود. بیشتر اندیشمندان او را پسر عموی موسی(ع) میدانند.
قرآن کریم قارون را به دلیل تکبر و مالپرستی و خودداری از پذیرش دستورات دینی، در ردیف متکبرانی؛ مانند فرعون و هامان قرار میدهد. در این کتاب مقدس به اصل ماجرای بلعیده شدن او و ثروتش در زمین اشاره شده، اما در پارهای از روایات، جزئیات بیشتری از این حادثه نقل شده است.
قرآن کریم قارون را به دلیل تکبر و مالپرستی و خودداری از پذیرش دستورات دینی، در ردیف متکبرانی؛ مانند فرعون و هامان قرار میدهد. در این کتاب مقدس به اصل ماجرای بلعیده شدن او و ثروتش در زمین اشاره شده، اما در پارهای از روایات، جزئیات بیشتری از این حادثه نقل شده است.
پاسخ تفصیلی
«قارون بن یصهر بن قاهت»[1] از بنیاسرائیل و از نزدیکان حضرت موسی(پسر عمو،[2] یا پسر خاله[3]) بود. بر اساس نقل ابن کثیر، بیشتر اندیشمندان او را پسر عموی موسی(ع) میدانند.[4]
به نظر میرسد قارون در نزد فرعون مقام ویژهای داشت؛[5] و بر اساس نقلی عامل و کارگزار فرعون بر بنیاسرائیل بود.[6]
در سه سوره از قرآن نام قارون آمده است.[7] در بخشی از آیات سوره قصص سخن از درگیری بنیاسرائیل با این مرد ثروتمند و سرکش به میان آمده، قارونی که مظهر ثروت آمیخته با کبر و غرور و طغیان بود؛ همانطور که قرآن درباره ثروت قارون و طغیان او چنین میگوید: «قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم کرد، ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود! [به خاطر آورید] هنگامى را که قومش به او گفتند: این همه شادى مغرورانه مکن، که خداوند شادیکنندگان مغرور را دوست نمیدارد».[8]
در میان بنیاسرائیل افراد متعهد و دلسوزی وجود داشتند که از نگران نتایج و آثار تکبر و مال اندوزی قارون هم برای خودش و هم برای دیگران بوده و به نصیحتش میپرداختند:
«و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهرهات را از دنیا فراموش مکن و همانگونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و هرگز در زمین در جستوجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد».[9]
اما قارون در پاسخ میگفت: «این ثروت را بهوسیله دانشی که نزد من است به دست آوردم».[10]
برخی از مفسّران، علم قارون را به کاردانی و مهارت تفسیر کردهاند.[11] برخی دیگر از مفسران این علم را چند چیز میدانند: 1. علم تورات، 2. علم انواع تجارت و کشاورزی و سایر مکاسب، 3. علم کیمیا.[12]
به هرحال، خداوند برای هدایت این متکبر دنیاپرست، پیامبر زمانش (حضرت موسی) را به سویش فرستاد:
«ما موسی را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم به سوی فرعون و هامان و قارون، ولی آنها گفتند او ساحری بسیار دروغگو است».[13]
سرانجام قارون این شد که؛
«ما، او و خانهاش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمیتوانست خویشتن را یاری دهد».[14]
«و قارون و فرعون و هامان را [هم هلاک کردیم]. و براستى موسى براى آنان دلایل آشکار آورد، [ولى آنها] در آن سرزمین سرکشى نمودند و [با این همه بر ما] پیشى نجستند».[15]
البته قرآن از ذکر محل وقوع حادثه ساکت است که آیا در مصر بود، یا صحرای سینا(محل زندگی بنیاسرائیل)؟
قرائن و شواهد حاکی از آن است که قارون در میان بنی اسرائیل زندگی کرده و به ظاهر از مؤمنان به شمار میآمد، اما در عین حال مطیع محض اوامر خدا و پیامبرش نبوده است. اینکه آخرین درگیری او با پیامبر زمانش دقیقاً چه بوده که به بلعیده شدن او در زمین انجامیده، در قرآن صریحاً چیزی در این زمینه بیان نشده است، اما در برخی روایات به ماجراهایی اشاره شده است که در نهایت بدان انجامید که قارون و ثروتش در زمین محو شوند:
1. ابن عباس میگوید: قارون مردى از قوم موسى(ع)، و پسر عموى آنجناب بود، و همواره در جستوجوى علم بود، تا آنکه دانش بسیارى جمعآورى نمود ... تا روزى که بر موسى(ع) طغیان کرد، و به وى حسد ورزید.
موسى(ع) به او فرمود: «خداى تعالى به من دستور داده که از بندگانش زکات بگیرم، تو هم باید زکات مالت را بدهى»، قارون از اطاعت این دستور سرباز زد، و به مردم گفت: موسى(ع) میخواهد مال مردم را بخورد، اول دم از نماز زد، شما اطاعتش کردید، و دستورهایى دیگری داد و همه را پذیرفتید، آیا باز هم حرفش را گوش کرده و اموالتان را به او میدهید، مردم گفتند: نه، ولى چاره چیست؟! قارون گفت: از یکى از زنان فاحشه بنىاسرائیل میخواهیم که موسی(ع) را متهم به زنا با خود کند! بنیاسرائیل هم به آن زن بدکاره گفتند: اگر شهادت دهى که موسى با تو زنا کرده است، هر چه بخواهى به تو میدهیم، زن هم پذیرفت.
قارون نزد موسى(ع) آمد، و گفت: از بنىاسرائیل بخواه تا جمع شوند، و آنان را به آنچه خدایت فرموده آگاه کن! موسى(ع) قبول کرد، و به بنىاسرائیل فرمود: «شما را جمع کردهام تا به اطلاعتان برسانم که پروردگارم چه دستوراتى داده»، بنى اسرائیل گفتند: چه دستور داده؟ فرمود: «مرا دستور داده تا به شما بگویم تنها خدا را بپرستید، چیزى را شریک او مگیرید، صله رحم کنید، و...»، تا آنکه فرمود: «و اینکه اگر کسى زنا کرد در صورتى که زن داشته باشد سنگسارش کنید»، گفتند: هر چند که خودت باشى؟ فرمود: «بله، اگر خودم نیز زنا کنم باید سنگسار شوم»، گفتند: تو زنا کردهاى، و باید سنگسار شوى! موسى(ع) با تعجب پرسید: «من زنا کردهام؟!».
اطرافیان قارون فرستادند نزد آن زن که بیا و شهادت بده، چون آمد، پرسیدند درباره موسى(ع) چه شهادت میدهى؟ موسى(ع) از او پرسید: «تو را به خدا سوگند راست بگو»، زن گفت: چون مرا به خدا سوگند میدهى [راستش را میگویم] این مردم با پرداخت رشوه از من خواستند که تو را متهم به زناى با خود کنم، ولی گواهی میدهم که تو پاکی و پیامبر خدایی!
موسى با چشم گریان به سجده افتاد، خدا وحى فرستاد که چرا میگریى؟ با اینکه من زمین را مسخّر تو کردهام، به زمین فرمان بده تا قارون را ببلعد، که اگر فرمانش دهى اطاعتت میکند.
موسى(ع) سر از سجده برداشت، و به زمین گفت: «قارون و اطرافیانش را بگیر»، زمین پاهایشان را در خود فرو برد، آنان با وحشت و التماس، از موسی(ع) کمک خواستند! موسى(ع) دوباره به زمین فرمان داد که آنان را ببلعد! زمین آنان را تا گردنهایشان فرو برد، مجدداً فریادشان بلند شد، بعد از فرمان سوم موسى(ع)، زمین آنان را به صورت کامل بلعید! خدا به موسى وحى فرستاد که: بندگانم هر چه نزد تو التماس کردند، پاسخشان ندادی! به عزتم سوگند اگر مرا میخواندند پاسخشان را میدادم.[16]
2. نقل دیگری از این داستان وجود دارد که خلاصهاش چنین است: موسى(ع) نزد قارون آمد، و حکم زکات را به وى ابلاغ نمود، قارون او را مسخره کرده و از خانهاش بیرون راند، موسى(ع) نزد پروردگارش از رفتار قارون شکوه کرد، خدا هم او را بر وى مسلط ساخت و زمین به فرمان وى، قارون و خانهاش را در خود فرو برد.[17]
در ارتباط با این روایات باید گفت که روایت اول موقوف است، یعنى از صحابى نقل شده و نه از پیامبر(ص) و روایت دوم نیز هم شامل سخنانی ناپسند بوده و هم از نظر سند موقوف و بریده است و به همین دلیل، روایت ضعیفی ارزیابی میشود.[18]
درباره ابتدا و سرنوشت قارون، قرآن کریم میفرماید: «قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم کرد، ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود! [به خاطر آورید] هنگامى را که قومش به او گفتند: این همه شادى مغرورانه مکن، که خداوند شادیکنندگان مغرور را دوست نمیدارد».[19]
از اینرو؛ برخی از مفسران گفتهاند؛ قارون از نظر اطلاعات و آگاهی، معلومات قابل توجهی از تورات داشت، نخست در صف مؤمنان بود ولی به دلیل ضعف ایمان، غرور، ثروت و کمی ظرفیت، زکات نداد و مخالفت و سرپیچی امر حضرت موسی(ع)، را کرد و کافر شد.[20]
به نظر میرسد قارون در نزد فرعون مقام ویژهای داشت؛[5] و بر اساس نقلی عامل و کارگزار فرعون بر بنیاسرائیل بود.[6]
در سه سوره از قرآن نام قارون آمده است.[7] در بخشی از آیات سوره قصص سخن از درگیری بنیاسرائیل با این مرد ثروتمند و سرکش به میان آمده، قارونی که مظهر ثروت آمیخته با کبر و غرور و طغیان بود؛ همانطور که قرآن درباره ثروت قارون و طغیان او چنین میگوید: «قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم کرد، ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود! [به خاطر آورید] هنگامى را که قومش به او گفتند: این همه شادى مغرورانه مکن، که خداوند شادیکنندگان مغرور را دوست نمیدارد».[8]
در میان بنیاسرائیل افراد متعهد و دلسوزی وجود داشتند که از نگران نتایج و آثار تکبر و مال اندوزی قارون هم برای خودش و هم برای دیگران بوده و به نصیحتش میپرداختند:
«و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهرهات را از دنیا فراموش مکن و همانگونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و هرگز در زمین در جستوجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد».[9]
اما قارون در پاسخ میگفت: «این ثروت را بهوسیله دانشی که نزد من است به دست آوردم».[10]
برخی از مفسّران، علم قارون را به کاردانی و مهارت تفسیر کردهاند.[11] برخی دیگر از مفسران این علم را چند چیز میدانند: 1. علم تورات، 2. علم انواع تجارت و کشاورزی و سایر مکاسب، 3. علم کیمیا.[12]
به هرحال، خداوند برای هدایت این متکبر دنیاپرست، پیامبر زمانش (حضرت موسی) را به سویش فرستاد:
«ما موسی را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم به سوی فرعون و هامان و قارون، ولی آنها گفتند او ساحری بسیار دروغگو است».[13]
سرانجام قارون این شد که؛
«ما، او و خانهاش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمیتوانست خویشتن را یاری دهد».[14]
«و قارون و فرعون و هامان را [هم هلاک کردیم]. و براستى موسى براى آنان دلایل آشکار آورد، [ولى آنها] در آن سرزمین سرکشى نمودند و [با این همه بر ما] پیشى نجستند».[15]
البته قرآن از ذکر محل وقوع حادثه ساکت است که آیا در مصر بود، یا صحرای سینا(محل زندگی بنیاسرائیل)؟
قرائن و شواهد حاکی از آن است که قارون در میان بنی اسرائیل زندگی کرده و به ظاهر از مؤمنان به شمار میآمد، اما در عین حال مطیع محض اوامر خدا و پیامبرش نبوده است. اینکه آخرین درگیری او با پیامبر زمانش دقیقاً چه بوده که به بلعیده شدن او در زمین انجامیده، در قرآن صریحاً چیزی در این زمینه بیان نشده است، اما در برخی روایات به ماجراهایی اشاره شده است که در نهایت بدان انجامید که قارون و ثروتش در زمین محو شوند:
1. ابن عباس میگوید: قارون مردى از قوم موسى(ع)، و پسر عموى آنجناب بود، و همواره در جستوجوى علم بود، تا آنکه دانش بسیارى جمعآورى نمود ... تا روزى که بر موسى(ع) طغیان کرد، و به وى حسد ورزید.
موسى(ع) به او فرمود: «خداى تعالى به من دستور داده که از بندگانش زکات بگیرم، تو هم باید زکات مالت را بدهى»، قارون از اطاعت این دستور سرباز زد، و به مردم گفت: موسى(ع) میخواهد مال مردم را بخورد، اول دم از نماز زد، شما اطاعتش کردید، و دستورهایى دیگری داد و همه را پذیرفتید، آیا باز هم حرفش را گوش کرده و اموالتان را به او میدهید، مردم گفتند: نه، ولى چاره چیست؟! قارون گفت: از یکى از زنان فاحشه بنىاسرائیل میخواهیم که موسی(ع) را متهم به زنا با خود کند! بنیاسرائیل هم به آن زن بدکاره گفتند: اگر شهادت دهى که موسى با تو زنا کرده است، هر چه بخواهى به تو میدهیم، زن هم پذیرفت.
قارون نزد موسى(ع) آمد، و گفت: از بنىاسرائیل بخواه تا جمع شوند، و آنان را به آنچه خدایت فرموده آگاه کن! موسى(ع) قبول کرد، و به بنىاسرائیل فرمود: «شما را جمع کردهام تا به اطلاعتان برسانم که پروردگارم چه دستوراتى داده»، بنى اسرائیل گفتند: چه دستور داده؟ فرمود: «مرا دستور داده تا به شما بگویم تنها خدا را بپرستید، چیزى را شریک او مگیرید، صله رحم کنید، و...»، تا آنکه فرمود: «و اینکه اگر کسى زنا کرد در صورتى که زن داشته باشد سنگسارش کنید»، گفتند: هر چند که خودت باشى؟ فرمود: «بله، اگر خودم نیز زنا کنم باید سنگسار شوم»، گفتند: تو زنا کردهاى، و باید سنگسار شوى! موسى(ع) با تعجب پرسید: «من زنا کردهام؟!».
اطرافیان قارون فرستادند نزد آن زن که بیا و شهادت بده، چون آمد، پرسیدند درباره موسى(ع) چه شهادت میدهى؟ موسى(ع) از او پرسید: «تو را به خدا سوگند راست بگو»، زن گفت: چون مرا به خدا سوگند میدهى [راستش را میگویم] این مردم با پرداخت رشوه از من خواستند که تو را متهم به زناى با خود کنم، ولی گواهی میدهم که تو پاکی و پیامبر خدایی!
موسى با چشم گریان به سجده افتاد، خدا وحى فرستاد که چرا میگریى؟ با اینکه من زمین را مسخّر تو کردهام، به زمین فرمان بده تا قارون را ببلعد، که اگر فرمانش دهى اطاعتت میکند.
موسى(ع) سر از سجده برداشت، و به زمین گفت: «قارون و اطرافیانش را بگیر»، زمین پاهایشان را در خود فرو برد، آنان با وحشت و التماس، از موسی(ع) کمک خواستند! موسى(ع) دوباره به زمین فرمان داد که آنان را ببلعد! زمین آنان را تا گردنهایشان فرو برد، مجدداً فریادشان بلند شد، بعد از فرمان سوم موسى(ع)، زمین آنان را به صورت کامل بلعید! خدا به موسى وحى فرستاد که: بندگانم هر چه نزد تو التماس کردند، پاسخشان ندادی! به عزتم سوگند اگر مرا میخواندند پاسخشان را میدادم.[16]
2. نقل دیگری از این داستان وجود دارد که خلاصهاش چنین است: موسى(ع) نزد قارون آمد، و حکم زکات را به وى ابلاغ نمود، قارون او را مسخره کرده و از خانهاش بیرون راند، موسى(ع) نزد پروردگارش از رفتار قارون شکوه کرد، خدا هم او را بر وى مسلط ساخت و زمین به فرمان وى، قارون و خانهاش را در خود فرو برد.[17]
در ارتباط با این روایات باید گفت که روایت اول موقوف است، یعنى از صحابى نقل شده و نه از پیامبر(ص) و روایت دوم نیز هم شامل سخنانی ناپسند بوده و هم از نظر سند موقوف و بریده است و به همین دلیل، روایت ضعیفی ارزیابی میشود.[18]
درباره ابتدا و سرنوشت قارون، قرآن کریم میفرماید: «قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم کرد، ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود! [به خاطر آورید] هنگامى را که قومش به او گفتند: این همه شادى مغرورانه مکن، که خداوند شادیکنندگان مغرور را دوست نمیدارد».[19]
از اینرو؛ برخی از مفسران گفتهاند؛ قارون از نظر اطلاعات و آگاهی، معلومات قابل توجهی از تورات داشت، نخست در صف مؤمنان بود ولی به دلیل ضعف ایمان، غرور، ثروت و کمی ظرفیت، زکات نداد و مخالفت و سرپیچی امر حضرت موسی(ع)، را کرد و کافر شد.[20]
[1]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 1، ص 443، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[2]. همان؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 175، به نقل از ابن جریح، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج 4، ص 185، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.
[3]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 415، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[4]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 1، ص 309، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[5]. قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 310، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1376ش.
[6]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 416.
[7]. قصص، 76 و 79؛ عنکبوت، 39؛ غافر، 24.
[8]. قصص، 76.
[9]. قصص، 77.
[10]. قصص، 78.
[11]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 77، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[12]. خرمشاهی، بهاءالدین، دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، ج 2، ص 1618، تهران، 1377ش.
[13]. غافر، 23 – 24.
[14]. قصص، 81.
[15]. عنکبوت، 39.
[16]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص 136، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق. و نیز ر.ک: ابن ابى حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، ج 9، ص 3018، عربستان سعودی، مکتبة نزار مصطفى الباز، چاپ سوم، 1419ق.
[17]. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 2، ص 145، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 84.
[18]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 84.
[19]. قصص، 76.
[20]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 16، ص 152، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
نظرات