لطفا صبرکنید
19650
- اشتراک گذاری
میدانیم که «شیطان»، معناى وسیعى دارد و به هر موجود سرکش، طغیانگر و موذى شیطان گفته میشود.[1]
از آیات و روایات استفاده میشود که ابلیس دارای فرزندان و یارانی است که کارشان وسوسه انسانها و گمراه کردن آنها است. در قرآن کریم میخوانیم:
«اینچنین در برابر هر پیامبرى، دشمنى از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم. آنها به طور سرى (و درگوشى) سخنان فریبنده و بیاساس [براى اغفال مردم] به یکدیگر میگفتند...».[2] از این آیه شریفه استفاده میشود که: شیطان داراى یارانی از آدمیان و جنیان است.
«به یاد آرید زمانى را که به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده کنید! آنها همگى سجده کردند مگر ابلیس- که از جن بود- و از فرمان پروردگارش بیرون رفت. اکنون آیا شما او و فرزندانش را به جاى من به عنوان دوست خود انتخاب میکنید، با آنکه آنها دشمن شما هستند؟!».[3]
این آیه شریفه نشان میدهد که شیطان داراى فرزندانى است.[4]
در برخی روایات و منابع دینی نیز از برخی شیاطین که از فرزندان و یاران ابلیساند، نام برده شده است که بدون بررسی سندی آنها به نقل چند مورد بسنده میکنیم:
- «وَلْهان»؛ پیامبر خدا(ص) فرمود: «برای وضو، شیطانی است با نام "ولهان" که اگر بندگان، نام خدا را در وضو نبرند، به وسوسه آنها خواهد پرداخت».[5]
- «لاقیس»؛ امام صادق(ع) یا امام کاظم(ع) فرمودند: «... همجنسبازى زنان، گناهش بیشتر از زنا است و به خدا سوگند که توبهاى براى اینگونه زنان نیست(اگر این کار را رها نکنند). خداوند بکشد لاقیس دختر ابلیس را که چه بنیاد بدی گذاشته است».[6]
- «هفّاف»؛ نام شیطانی است که در بیابانها انسان را گمراه میکند.[7]
- «زَلَنْبُور»؛ که مأمور وسوسه بازاریها است؛ و لغویات، قسم دروغ و تعریف دروغ از کالا را نزد آنها زینت میدهد. در نقل دیگر چنین آمده است: زلنبور، میان مردم، و میان مرد و خانوادهاش جدایی میاندازد.[8]
- «ثبر»؛ این شیطان بر انسان گماشته شده تا هنگام مصیبت، او را به جزع و ناسپاسى و پاره کردن لباس بخواند.
- «اعور»؛ این شیطان، مردان و زنان را به زنا دعوت میکند.
- «مطووس»؛ کار او پراکندن اخبار دروغ و جعلیات است.
- «داسم»؛ او مراقب خانهها است. وقتی انسان داخل خانهای شد و سلام نکرد و نام خدا را بر زبان نیاورد، با او داخل خانه میشود و آن قدر وسوسه میکند تا شرّ و فتنه ایجاد نماید.[9] طبق نقل دیگر؛ وقتی مرد داخل خانه میشود و وقتی عیب و اشکالی از آنها میبیند، داسم او را وسوسه میکند که بر اهل خانه خشمگین شود.[10]
- «ابیض»؛ پیامبران را وسوسه میکند؛[11]چنانکه از پیامبر خدا(ص) نقل شده است: ابلیس به ابیض دستور داد تا پیامبر بعد از «ذو الکفل» را خشمگین کند، اما موفّق نشد.[12]
- «زُها»؛ بر اساس روایتی از امام صادق(ع)؛ «زُها»(دهار)، مؤمنان را آزار داده و آنان را دچار خوابهاى وحشتناک و اندوهآور میکند.[13]
- «تمریح»؛ امام صادق(ع) فرمود: «شیطان را یاورى است به نام "تمریح" که وقتی شب شود ما بین مشرق و مغرب را پُر کند (در همه جا نفوذ خود را اعمال میکند)».[14]
- «قُزَح»؛ ابن الکواء از امیرالمؤمنین علی(ع) از قوس[15] قزح پرسید، و آنحضرت فرمود: «مادرت در عزایت باد! اى ابن کوّاء مگو: "قوس قزح"؛ زیرا قزح نام شیطان است، بلکه بگو: "قوس الله"که هرگاه ظاهر گردد ارزانى و فراوانى بسیار آشکار گردد».[16]
- «زوال»؛ در محضر امام صادق(ع) سخن از مردانی شد که با آنها عمل شنیع لواط انجام میشود، و آنحضرت فرمود: «... در ایجاد آنها فرزندى از ابلیس به نام زوال شرکت داشت و هر مردى را که زوال در او شریک باشد، مفعول واقع میشود و هر زنى که در آن شریک باشد عقیم خواهد شد...».[17]
- «متکوّن»؛ امام صادق(ع) فرمود: «ابلیس یک شیطانى دارد که او را متکون میگویند؛ او به هر صورتى ظاهر میشود، گاهى در صورتهاى کوچک و گاهى بزرگ دیده میشود».[18]
- «خنزب»؛[19] بین نمازگزار و نمازش حایل میشود؛ یعنی حضور قلب را از وی برطرف میکند. چنانکه در روایتی چنین آمده است که: عثمان بن ابی العاص بن بشر در خدمت رسول خدا(ص) عرض کرد: شیطان بین نماز و قرائت من حایل میشود - یعنی حضور قلب را از من میگیرد - حضرت جواب داد: «نامش شیطان"خنزب" است. پس هر زمان از او ترسیدی، به خدا پناه ببر».[20]
با آنکه نمیتوان به صورت قطعی، تمام گزارشهای بالا را تأیید کرد، اما وجود یاورانی برای ابلیس، چیزی است که در قرآن کریم بدان تصریح شده است.
[1]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج5، ص 407 – 408، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[2]. انعام، 112.
[3]. کهف، 50.
[4]. ر. ک: مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 26، ص 282، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق؛ قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 11، ص 420 – 421، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش.
[5]. نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج1، ص 323، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ اول، 1408ق.
[6]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 552، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[7]. الجامع لأحکام القرآن، ج 11، ص 421؛ ابوالفتوح رازى، حسین بن على، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، ج 12، ص 367، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1408ق.
[8]. ابن ابى حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، ج 7، ص 2367، عربستان سعودى، مکتبة نزار مصطفى الباز، چاپ سوم، 1419ق؛ طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 171، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 4، ص 227، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 327، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[9]. جرجانى، ابو المحاسن حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج 5، ص 393 – 394، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1377ش؛ روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، ج 12، ص 367؛ ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 6، ص 176، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق؛ بغوى، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 198، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چاپ اول، 1420ق.
[10]. صدر الدین شیرازى، محمد بن ابراهیم، شرح أصول الکافی، محقق، مصحح، خواجوى، محمد، ج 1، ص 247، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول، 1383ش.
[11]. قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء(ع)، محقق، عرفانیان یزدى، غلامرضا، ص 212، مشهد، مرکز پژوهش هاى اسلامى، چاپ اول، 1409ق؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج 19، ص 132.
[12]. قصص الأنبیاء(ع)، ص 212 – 213.
[13]. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوى جزائرى، طیب، ج 2، ص 356، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[14]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 8، ص 232، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[15]. قوس؛ یعنی رنگین کمان که روى ابر در رنگهاى بنفش و آبى و سبز و زرد و پرتقالى و سرخ نمایان میشود. بستانى، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدى، ص 711، تهران، اسلامی، چاپدوم، 1375ش.
[16]. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق، خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 260، مشهد، نشر مرتضى، چاپ اول، 1403ق؛ ر. ک: حقى بروسوى اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 4، ص 133، بیروت، دارالفکر، بیتا.
[17]. کافی، ج 5، ص 549؛ صدوق، محمد بن على، علل الشرائع، ج 2، ص 552، قم، کتاب فروشى داورى، چاپ اول، 1385ش.
[18]. کشى، محمد بن عمر، رجال الکشی(إختیار معرفة الرجال)، ص 300، مشهد، مؤسسة نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق.
[19]. الجامع لأحکام القرآن، ج 1، ص 89؛ معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 199.
[20]. طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 125، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق.