لطفا صبرکنید
10712
- اشتراک گذاری
2. چه زمانی این عقیده در تاریخ به ثبت رسیده است؟
3. آیا هیچ اشاره و ذکری در این خصوص از طرف امامان (ع) و یا پیامبر شده است؟
4. آیا این مطلب در حدیث و گفتار شیعیان ذکر شده است؟
5. در احادیث و گفتار اهل سنت چطور؟
مسئله "ولایت فقیه" به مفهوم زمامدارى جامعه اسلامى از سوى کسى که به مقام اجتهاد در فقه رسیده، از دیدگاه برخى، امرى جدید در تاریخ اندیشه اسلامى است و قدمت آن کمتر از دو قرن مى باشد. اینان ادّعا مى کنند، هیچ یک از فقهاى شیعه و سنّى این مطلب را مورد بررسى قرار نداده اند که فقیه علاوه بر حقّ فتوا و قضاوت از آن جهت که فقیه است، حقّ حاکمیت و رهبرى بر کشور یا کشورهاى اسلامى یا تمام کشورهاى جهان را نیز دارا مى باشد، اما اگر نظرى هرچند گذرا به پیشینه اندیشه اسلامى در این ساحت بیندازیم، خواهیم دید در فرهنگ شیعى این امر که در عصر غیبت اداره جامعه از سوى شارع مقدس بر عهده فقیهان عادل گذاشته شده، امرى مسلّم و بى تردید بوده است و از این رو، به جاى بحث در اصل این مطلب بیشتر به دستاوردها و لوازم آن پرداخته و آنها را مورد تحقیق قرار داده اند. سخنان فقیهان بزرگ جهان اسلام؛ مانند شیخ مفید از پذیرش اصل ولایت فقیه - و این که فقیهان متکفّل زمامدارى امور جامعه اسلامى در عصر غیبت از سوى امامان معصوم (ع) هستند -، حکایت دارد و این کلمات گهربار که بیش از هزار سال از تاریخ آن مى گذرد، همچنان مى درخشد.
پیشینه تاریخى ولایت فقیه
مسئله "ولایت فقیه" به مفهوم زمامدارى جامعه اسلامى از سوى کسى که به مقام اجتهاد در فقه رسیده، از دیدگاه برخى، امرى جدید در تاریخ اندیشه اسلامى است و قدمت آن کمتر از دو قرن مى باشد. اینان ادّعا مى کنند، هیچ یک از فقهاى شیعه و سنّى این مطلب را مورد بررسى قرار نداده اند که فقیه علاوه بر حقّ فتوا و قضاوت از آن جهت که فقیه است، حقّ حاکمیت و رهبرى بر کشور یا کشورهاى اسلامى یا تمام کشورهاى جهان را نیز دارا مى باشد، و فقط کمتر از دو قرن پیش، براى نخستن بار مرحوم ملاّ احمد نراقى، معروف به فاضل کاشانى، معاصر فتحعلى شاه قاجار، به ابتکار این مطلب پرداخته است. در ادامه همین ادّعا، علت طرح مسئله از سوى مرحوم نراقى حمایت و پشتیبانى از پادشاه وقت دانسته شده است! [1]
البته اگر مرحوم نراقى مى خواست، پادشاه زمان را تأیید کند، بهتر بود - به شیوه برخى دیگر از علماى پیشین - به روایاتى مانند: "السلطان ظل الله" [2] تمسّک و آنها را بر پادشاه تطبیق و اطاعت از شخص او را واجب شرعى و الهى معرّفى کند، [3] نه این که فقیه را حاکم و زمامدار قلمداد نماید که نسبت به شاه حتّى احتمال صدق این عنوان وجود نداشت.
اگر گفته شود: وى ابتدا چنین منصبى را براى فقیه ثابت کرده و سپس خود او به عنوان یک فقیه با تأیید سلطنت شاه، به آن جنبه شرعى داده است، خواهیم گفت: این دور ساختن راه چه فایده اى داشته و چرا مستقیم شاه را سایه خدا معرفى نکرده و اطاعت از او را واجب نشمرده است؟
و اگر احتمال رود که او نیز طمعى به ریاست داشته و براى اقناع میل سرکش خویش این افسانه را به اسلام نسبت داده، باید اذعان کرد که زندگى و منش آن فقیه وارسته و معّلم اخلاق و شاعر عارف، (رضواناللَّه علیه) از این گونه تهمت ها و تحلیل هاى سادهلوحانه پاک است و چنین نسبتهایى بیشتر با وضعیت گذشته و حال نسبت دهندگان تناسب دارد، تا آن بزرگوار.
حال اگر از این قصّه بگذریم، که بیشتر حکایت یک غصه است تا یک کاوش علمى، و نظرى گذرا به پیشینه اندیشه اسلامى در این ساحت بیندازیم، خواهیم دید در فرهنگ شیعى این امر که در عصر غیبت اداره جامعه از سوى شارع مقدس بر عهده فقیهان عادل گذاشته شده، امرى مسلّم و بى تردید بوده است و از این رو، به جاى بحث در اصل این مطلب بیشتر به دستاوردها و لوازم آن پرداخته و آنها را مورد تحقیق قرار داده اند.
مرحوم شیخ مفید(333 یا 413 - 338 ه)از فقهاى بزرگ تاریخ شیعه در قرن چهارم و پنجم هجرى است. او در کتاب المقنعة در باب امر به معروف و نهى از منکر، پس از بیان مراتب امر به معروف و نهى از منکر وقتى به بالاترین مرحله، یعنى کشتن و صدمه زدن مى رسد، مى گوید: "و لیس له القتل و الجراح الاّ باذن سلطان الزمان المنصوب لتدبیر الأنام" شخص مکلّف در مقام امر به معروف یا نهى از منکر - حقّ کشتن یا جراحت وارد کردن راندارد، مگر آن که سلطان و حاکم زمان، که براى تدبیر و اداره امور مردم منصوب شده اجازه دهد.
سپس در ادامه همین بخش مى گوید: "فأمّا إقامة الحدود فهو الى سلطان الإسلام المنصوب من قبل الله تعالى و هم أئمه الهدى من آل محمدصلى الله علیه وآله و من نصبوه لذلک من الأمراء و الحکّام و قد فوّضوا النظر فیه إلى فقهاء شیعتهم مع الإمکان" و امّا مسئله اجراى حدود الهى، مربوط به سلطان و حاکم اسلامى است که از سوى خداوند متعال نصب مى شود. اینها عبارت اند از: امامان هدایت از آل محمّد (ص) و کسانى که ائمه: آنها را به عنوان امیر یا حاکم نصب کنند و ائمه اظهار نظر در این مطلب را، به فرض امکان آن، به فقهاى شیعه و پیرو خود واگذار کرده اند. [4]
در این عبارات که رعب ناشى از حکومت ستمگران در آن آشکارا پیدا است، شیخ مفید (ره) ابتدا سلطان منصوب از سوى خدا را مطرح مى کند و او را مرجع تصمیم گیرى در قتل و جرح براى امر به معروف و نهى از منکر مى شمارد، و سپس به مسئله "اقامه حدود" به عنوان مصداقى بارز از مصادیق امر به معروف و نهى از منکر مى پردازد [5] و با تکرار این مطلب که انجام این مهم بر عهده سلطان اسلام است که از سوى خداوند نصب مى شود، به اشارهاى آنان را این گونه معرّفى مى کند:
1. امامان معصوم (ع)که خداوند آنها را مستقیماً به عنوان مدیران جامعه اسلامى و مجریان حدود الهى نصب کرده است.
2. امیران و حاکمانى که امامان معصوم (ع) آنها را براى اداره جامعه اسلامى و زمامدارى سیاسى نصب کرده و قرار داده اند.
3. فقیهان شیعه که از سوى امامان معصوم (ع) براى همین زمامدارى و اقامه حدود الهى منصوب شده اند.
با این وصف، مرحوم شیخ مفید افزون بر مسئله حکومت و زمامدارى امامان معصوم (ع)- که امرى واضح و مسلّم در فرهنگ شیعى بوده و هست - به نوّاب خاصّ امامان معصوم (ع) که به صورت مشخّص و به عنوان یک فرد براى تصدّى امور سیاسى منصوب مى شدند - مانند مالک اشتر در روزگار على (ع) و یا نواب اربعه در عصر غیبت صغراى امام زمان (عج)- و نوّاب عام آنان که به یک عنوان کلّى براى تصدّى این امور منصوب شده اند، یعنى فقهاى شیعه، اشاره مى کند.
البته وى (ع) توجه دارد که چه بسا براى فقیهان شیعه امکان عمل به این وظیفه الهى فراهم نشود. از این رو، با قید "مع الإمکان"، به این مطلب اشاره مى کند و سپس در ادامه به مواردى که احتمال این "امکان" در آن بیشتر است، مى پردازد و مى گوید: "فمن تمکّن من إقامتها على ولده و عبده و لم یخف من سلطان الجور ضرراً به على ذلک، فلیقمها"، اگر فقیهى بتواند حدود الهى را در مورد فرزندان و غلامان خود جارى کند و از سلطان جور و حاکم ظلم بر این مطلب خوف ضررى نداشته باشد، باید آن را اجرا نماید. [6]
این سخنان که اشک اندوه بر چهره آدمى جارى مى سازد، نشان از مظلومیت اندیشه استوار شیعه در بسیارى از ادوار تاریخ اسلام دارد و از وضوح مسئله "ولایت فقیه" در فکر و فرهنگ پیرامون مکتب اهل بیت (ع) حکایت مى کند.
شیخ مفید سپس صورت دیگرى از امکان اجراى حدود الهى را مطرح مى کند و مى گوید:
و هذا فرض متعیّن على من نصبه المتغلّب لذلک، على ظاهر خلافته له أو الإمارة من قبله على قوم من رعیته، فیلزمه اقامة الحدود و تنفیذ الأحکام و الأمر بالمعروف و النهى عن المنکر و جهاد الکفّار: و این امر - اجراى حدود - واجبى واضح بر کسى - فقیهى - است که قدرت حاکمه او را براى این کار نصب کند، یا سرپرستى گروهى از رعایاى خود را به او بسپارد. پس او باید به اقامه حدود الهى و اجرا و تنفیذ احکام شرعى و امر به معروف و نهى از منکر و جهاد با کافران بپردازد؛ [7] یعنى اگر سلاطین جور و حاکمان ظلم، فقیهى را به منصبى گماشتند که بتواند در آن موقعیت، حدود الهى را اجرا کند و ضررى از آنها به او نرسد، باید چنین کارى را انجام دهد. در همین عبارت مرحوم شیخ مفید به چهار مسئله اشاره مى کند:
1. اقامه حدود الهى، یعنى اجراى جزاى اسلامى که از اختیارات حاکم اسلامى است.
2. اجرا و تنفیذ احکام، که در برگیرنده همه احکام الهى است و به اطلاق خود شامل تمامى وظایف شرعى مى شود و بر اساس آن فقیه باید تلاش کند که در سراسر جامعه و در تمام شئون آن، اسلام حاکم باشد.
3. امر به معروف و نهى از منکر، که مراتب عالى آن از مختصات حاکم اسلامى است و مرحوم مفید، خود، پیش از این، به آن اشاره کرد.
4. جهاد و مبارزه با کافران، که شامل دفاع و بلکه هجوم بر آنها مى شود. [8]
سپس بار دیگر شیخ مفید به سخنى در این باره مى پردازد تا شاید باب هر توجیه غیر مقبول و تفسیر غیر معقولى را ببندد! او مى گوید:
و للفقهاء من شیعة آل محمد: أن یجمعوا بإخوانهم فى صلوة الجمعة و صلوات الأعیاد و الإستسقاء و الخسوف و الکسوف إذا تمکّنوا من ذلک و آمنوا فیه من مضرّة أهل الفساد و لهم أن یقضوا بینهم بألحق و یصلحوا بین المختلفین فى الدعاوى عند عدم البیّنات و یفعلوا جمع ما جعل إلى القضاة فى الإسلام لأنّ الأئمة: قد فوّضوا إلیهم ذلک عند تمکّنهم منه بما ثبت عنهم فیه من الأخبار و صحّ به النقل عند أهل المعرفة من الآثار«: و بر فقیهان پیرو آل محمّد (ص) است که اگر بر ایشان ممکن است و از آزار اهل فساد در امانند، با برادران خود در نماز جمعه و نمازهاى اعیاد و استسقا و خسوف و کسوف جمع شوند، آنان باید بین برادران خود بحق داورى کنند و بین کسانى که با یکدیگر اختلاف دارند و هیچ یک شاهدى بر ادّعاى خود ندارد، صلح برقرار سازند و همهى آنچه را که براى قاضیان در اسلام قرار داده شده، انجام دهند. زیرا ائمه(ع)به استناد روایاتى که از آنها رسیده و در نزد آگاهان، صحیح و معتبر است، این امر را در صورت امکان اجراى آن به آنان - فقها - تفویض کرده اند. [9]
در اینجا شیخ مفید به دو مسئله مهم اشاره مى کند:
1. اقامه نمازهایى مانند نماز جمعه، نماز عید فطر، نماز عید قربان، نماز استسقا، نماز وحشت.
2. داورى و قضاوت
و هر دو را از شئون فقها مى شمارد و آنان را در این زمینه از سوى اهل بیت (ع) منصوب مى داند و دلیل خود را روایات معرّفى مى کند. ما در بحث هاى آینده به این اخبار که همان روایات ولایت فقیه هستند، به تفصیل اشاره خواهیم کرد. امّا در اینجا به بیان این نکته بسنده مىکنیم که در روایات معتبر در مورد نمازهاى عیدفطر و قربان، به صراحت، [10] و درباره نماز جمعه، به اشاره، [11] مسئله شرط وجود "امام عادل" مطرح شده است. از این رو، برخى از فقها با تفسیر امام عادل به امام معصوم (ع) این نماز را در عصر غیبت واجب نشمرده اند. ولى شیخ مفید با معرّفى این نمازها از وظایف فقهاى شیعه، در واقع آنان را مصداق "امام عادل" معرفى مى کند و این مطلب با سخن قبلى وى که "جهاد با کافران" را نیز از وظایف فقیهان شمرد، سازگار است. زیرا آن کلام - دست کم به اطلاق خود - شامل جهاد ابتدایى مى شود و در روایات آمده است که جهاد، مشروط به وجود امامى است که اطاعت از او واجب باشد. [12] برخى از فقها مصداق آن را فقط امام معصوم (ع) دانسته، و جهاد ابتدایى را به امر فقیه غیر جایز شمرده اند. ولى شیخ مفید معتقد است، فقیه شیعى که از سوى امامان معصوم (ع) در عصر غیبت براى زمامدارى منصوب شده است، از مصادیق "امامى که اطاعت از او واجب است" مى باشد و مى تواند به جهاد ابتدایى با کفار امر نماید.
تمام سخنان این فقیه بزرگ جهان اسلام از پذیرش اصل ولایت فقیه و این که فقیهان متکفّل زمامدارى امور جامعه اسلامى در عصر غیبت از سوى امامان معصوم (ع) هستند، حکایت دارد و این کلمات گهربار که بیش از هزار سال از تاریخ آن مى گذرد، همچنان مى درخشد، هر چند که برخى درخشش آن را نمى بینند، یا نمى خواهند ببینند. [13]
برای آگاهی بیشتر در باره ولایت فقیه به پاسخ های 2149 (سایت: 2272) ، 5957 (سایت: 6460) ، 39 (سایت: 272) و 6195 (سایت: 6688) مراجعه کنید. ان شاء الله که پاسخ خود را دریافت کنید.
[1] ر.ک: مهدى حائرى یزدى، حکمت و حکومت، ص 178.
[2] ر.ک: مجلسى، بحارالانوار، ج72، ص354 (کتاب العشرة، باب أحوال الملوک و ألامراء حدیث 69). البته حضرت امام خمینى این روایات را به گونه اى تفسیر کرده اند که بر ولى فقیه یا امام معصوم (ع) صدق مى کند.
[3] باید توجّه داشت روایاتى از این قبیل را دو گونه تفسیر کرده اند:
أ. کسى که سلطه و حکومت به دست اوست، سایه خدا مى باشد و اطاعت از او لازم است. بر اساس این تفسیر خصوصیات حاکم و نحوهى به دست گرفتن حکومت از سوى او هیچ دخالتى در لزوم اطاعت از او ندارد. بدون شک چنین تفسیرى مطابق با ذوق ملوک و سلاطین و توجیه کنندهى وضع موجود بوده است.
ب. کسى که سلطه و حکومت را به دست مى گیرد، سایه خدا باید باشد؛ یعنى حکومت او باید به شیوه اى حاصل شود و خود او داراى ویژگى هایى باشد که خداوند و شریعتآن را تأیید کرده و پذیرفته است. بر اساس این تفسیر، تنها کسى که ویژگى هاى حاکم مورد پذیرش اسلام را داشته باشد و به شیوه اى مورد قبول اسلام حکومت را به دست آورد، اطاعتش از دیدگاه شرع لازم مى باشد. نظریهى ولایت فقیه، فقیه جامع الشرایط را داراى این ویژگى ها معرفى مى کند.
[4] ر.ک: شیخ مفید، المقنعة، ص810.
[5] برخى گمان مى کنند: اجراى حدود و مجازاتهاى اسلامى در حوزهى قضاوت قرار مى گیرد و مربوط به شأن قضا در فقیه مى باشد. در حالى که قضا در مصطلح فقهى فقط مربوط به داورى و فصل خصومت بین افراد است. و اجراى مجازاتهاى اسلامى نسبت به مجرمین، از شئون ولایت فقیه، به معناى زمام دارى و ادارهى امور جامعه، محسوب مى شود.
[6] ر.ک: شیخ مفید، المقنعة، ص810.
[7] ر.ک: همان.
[8] از این عبارت مى توان امکان جهاد ابتدایى از سوى فقیه را نیز استفاده کرد، که تحقیق آن مجالى دیگر مى طلبد و ما به اختصار در صفحات آینده به آن مى پردازیم.
[9] شیخ مفید، المقنعه، ص811.
[10] شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعة، ج5، صص 96 – 95، (کتاب الصلوة، ابواب صلوة العبد، باب 2 حدیث1).
[11] همان، صص 13 - 12.)کتاب الصلوة، أبواب صلوة الجمعة و آدابها، باب5).
[12] ر.ک: الحرّ العاملى، وسائل الشیعه، ج11، صص 35 - 32)کتاب الجهاد، أبواب جهاد العدو، باب 12).
[13] اقتباس از کتاب ولایت و دیانت، استاد هادوی تهرانی، ص 67- 74.