لطفا صبرکنید
بازدید
5364
5364
آخرین بروزرسانی:
1397/09/08
خلاصه پرسش
آیا پیامبری به نام «الیا» وجود داشت؟
پرسش
آیا غیر از «الیاس» پیامبری به نام «الیا» نیز داریم؟
پاسخ اجمالی
برخی از منابع تاریخی میگویند؛ «الیا» از پیامبران به حق بود و در زمان «الیسع» نبی میزیست که الیسع از شاگردان او بود.[1]
همچنین گفته شده است، الیای نبی در زمان «قمباسوس فرزند کورش» و «زرتشت» پیامبر مجوس زندگی میکرد و زرتشت از شاگردان وی بود.[2]
در روایتی از امام صادق(ع) نیز به نام این پیامبر اشاره شده است:
امام صادق(ع) فرمود: در زمان بنی اسرائیل، مردى بود که «الیا» نام داشت و بر چهار صد نفر از بنی اسرائیل، ریاست میکرد. پادشاه بنی اسرائیل، عاشق زنى از یک قوم بتپرست و غیر بنى اسرائیلى شد و از او خواستگارى کرد.
زن گفت: به شرط آنکه بت خودم را بیاورم و در شهر تو، آنرا پرستش کنم. پادشاه نپذیرفت؛ امّا بارها از او خواستگارى نمود و سرانجام، ازدواج کردند. پادشاه، او را به خانه خود آورد و بتى همراهش بود. هشتصد مرد نیز با او آمدند که همگى، آن بت را میپرستیدند.
الیا، نزد پادشاه آمد و گفت: خداوند، به تو پادشاهى و عمر طولانی داد و تو طغیان و سرکشى کردى!
پادشاه، به او توجّهى نکرد. الیا، دعا کرد که خداوند، قطرهاى باران بر آن قوم نبارد؛ لذا سه سال خشکسالى سختى شد تا جایى که چارپایان خود را ذبح کردند، به طوری که برایشان چارپایى نماند، جز یک اسب تاتارى که پادشاه، سوارش میشد، و اسبى دیگر که مرکب وزیر بود. یاران الیا، نزد وزیر، در زیر زمینى پنهان شده بودند و او به آنها آب و غذا میداد. خداوند متعال، به الیا وحى فرمود: نزد پادشاه برو؛ زیرا که من میخواهم او را توبه دهم.
الیا، نزد پادشاه رفت. پادشاه به او گفت: با ما چه کردهاى، الیا؟ بنى اسرائیل را کُشتى.
الیا گفت: هر دستورى به تو دهم، از من فرمان میبرى؟ و از او پیمان گرفت.
پس، الیا یارانش را بیرون آورد و دو گاو نَر به درگاه خداوند متعال، قربانى کردند. سپس، زن را فراخواند و او را نیز سر بُرید و بت را سوزانید و پادشاه، توبهاى راستین کرد تا جایى که پشمینه پوشید، و باران و حاصل خیزى، دوباره به سراغشان آمد.[3]
همچنین گفته شده است، الیای نبی در زمان «قمباسوس فرزند کورش» و «زرتشت» پیامبر مجوس زندگی میکرد و زرتشت از شاگردان وی بود.[2]
در روایتی از امام صادق(ع) نیز به نام این پیامبر اشاره شده است:
امام صادق(ع) فرمود: در زمان بنی اسرائیل، مردى بود که «الیا» نام داشت و بر چهار صد نفر از بنی اسرائیل، ریاست میکرد. پادشاه بنی اسرائیل، عاشق زنى از یک قوم بتپرست و غیر بنى اسرائیلى شد و از او خواستگارى کرد.
زن گفت: به شرط آنکه بت خودم را بیاورم و در شهر تو، آنرا پرستش کنم. پادشاه نپذیرفت؛ امّا بارها از او خواستگارى نمود و سرانجام، ازدواج کردند. پادشاه، او را به خانه خود آورد و بتى همراهش بود. هشتصد مرد نیز با او آمدند که همگى، آن بت را میپرستیدند.
الیا، نزد پادشاه آمد و گفت: خداوند، به تو پادشاهى و عمر طولانی داد و تو طغیان و سرکشى کردى!
پادشاه، به او توجّهى نکرد. الیا، دعا کرد که خداوند، قطرهاى باران بر آن قوم نبارد؛ لذا سه سال خشکسالى سختى شد تا جایى که چارپایان خود را ذبح کردند، به طوری که برایشان چارپایى نماند، جز یک اسب تاتارى که پادشاه، سوارش میشد، و اسبى دیگر که مرکب وزیر بود. یاران الیا، نزد وزیر، در زیر زمینى پنهان شده بودند و او به آنها آب و غذا میداد. خداوند متعال، به الیا وحى فرمود: نزد پادشاه برو؛ زیرا که من میخواهم او را توبه دهم.
الیا، نزد پادشاه رفت. پادشاه به او گفت: با ما چه کردهاى، الیا؟ بنى اسرائیل را کُشتى.
الیا گفت: هر دستورى به تو دهم، از من فرمان میبرى؟ و از او پیمان گرفت.
پس، الیا یارانش را بیرون آورد و دو گاو نَر به درگاه خداوند متعال، قربانى کردند. سپس، زن را فراخواند و او را نیز سر بُرید و بت را سوزانید و پادشاه، توبهاى راستین کرد تا جایى که پشمینه پوشید، و باران و حاصل خیزى، دوباره به سراغشان آمد.[3]
نظرات