لطفا صبرکنید
بازدید
13182
13182
آخرین بروزرسانی:
1396/08/29
کد سایت
fa81462
کد بایگانی
99258
نمایه
حدیث «الشیخ فی اهله کالنبی فی امته»
طبقه بندی موضوعی
درایه الحدیث
اصطلاحات
پیری ، سالمندی ، کِبَر ، شیخوخه
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
«پیرها در میان اطرافیان خود چون پیامبران در امتهای خویشند». آیا این روایت شامل هر فرد کهنسالی میشود؟!
پرسش
«پیر در میان کسان خود، مانند پیامبر در امت خویش است»؛ آیا این حدیث است. با توجه به این حدیث هر پیری میتواند پیامبر باشد؟ در این حدیث گفته نشده است که پیر مؤمن، یا پیر نماز شبخوان، یا پیر درستکار، گفته شده پیر. آیا پیران جنایتکار نیز مشمول این حدیثاند؟ منظور از این حدیث را توضیح دهید.
پاسخ اجمالی
در حدیثی از پیامبر خدا(ص) چنین نقل شده است: «الشَّیْخُ فِی أَهْلِهِ[1] کَالنَّبِیِ فِی أُمَّتِه»؛[2] پیر در میان خانواده (یا قوم) خود، مانند پیامبر میان امت خویش است.
این روایت در منابع شیعی به صورت مرسل آمده است که طبیعتاً روایت چندان قابل اعتمادی نمیباشد. همچنین در برخی منابع روایی اهلسنت نیز نقل شده است[3] که اندیشمندان آنان نیز این روایت را از جهت سندی، حدیثی ضعیف و باطل میدانند.[4]
البته این نافی روایات فراوانی نیست که به صورت تواتر معنوی بر احترام به بزرگسالان تأکید میکند.
به هر حال، با توجه به تفسیری که اهل عرفان از واژه «پیر» دارند، این روایت، در بسیاری از منابع عرفانی به عنوان یک اصل و مبنا قرار گرفته است.[5]
اکنون صرف نظر از سند، به نکاتی در توضیح آن میپردازیم:
1. این عظمت براى فرد پیر تنها بدان جهت نیست که کهنسال است، بلکه براى آن است که گذشت روزگاران، عقل او را به نهایت تیزبینى رسانیده است.[6] به دیگر سخن؛ معنایش آن نیست که یک فرد کهنسال مانند پیامبران معصوم است، بلکه ناظر به آن است که همانگونه که پیامبران برای امت خود دلسوز بوده و بهترین مسیرهای ممکن را به آنان اعلام میکنند، بیشتر افراد کهنسال با توجه به تجربهای که دارند، میتوانند راهنمای خوبی برای اطرافیان خود باشند.
2. شاید منظور از «شیخ» در روایت، اصطلاح عرفانی آن باشد، مسلّم است که شیخ به این معنا در صورتى که جامع شرایط رهبرى الهى باشد، از آن مفهوم اول عالیتر است.[7]
این روایت در منابع شیعی به صورت مرسل آمده است که طبیعتاً روایت چندان قابل اعتمادی نمیباشد. همچنین در برخی منابع روایی اهلسنت نیز نقل شده است[3] که اندیشمندان آنان نیز این روایت را از جهت سندی، حدیثی ضعیف و باطل میدانند.[4]
البته این نافی روایات فراوانی نیست که به صورت تواتر معنوی بر احترام به بزرگسالان تأکید میکند.
به هر حال، با توجه به تفسیری که اهل عرفان از واژه «پیر» دارند، این روایت، در بسیاری از منابع عرفانی به عنوان یک اصل و مبنا قرار گرفته است.[5]
اکنون صرف نظر از سند، به نکاتی در توضیح آن میپردازیم:
1. این عظمت براى فرد پیر تنها بدان جهت نیست که کهنسال است، بلکه براى آن است که گذشت روزگاران، عقل او را به نهایت تیزبینى رسانیده است.[6] به دیگر سخن؛ معنایش آن نیست که یک فرد کهنسال مانند پیامبران معصوم است، بلکه ناظر به آن است که همانگونه که پیامبران برای امت خود دلسوز بوده و بهترین مسیرهای ممکن را به آنان اعلام میکنند، بیشتر افراد کهنسال با توجه به تجربهای که دارند، میتوانند راهنمای خوبی برای اطرافیان خود باشند.
2. شاید منظور از «شیخ» در روایت، اصطلاح عرفانی آن باشد، مسلّم است که شیخ به این معنا در صورتى که جامع شرایط رهبرى الهى باشد، از آن مفهوم اول عالیتر است.[7]
[1]. طبق برخی نقلها و نسخهها «فی قومه» است.
[2]. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 476، قم، رضى، چاپ اول، 1375ش؛ شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، ص 92، نجف، مطبعة حیدریة، چاپ اول، بیتا.
[3]. نک: أبو شجاع دیلمی، شیرویه بن شهردار، الفردوس بمأثور الخطاب، ج 2، ص 373، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1406ق؛ ابن عساکر، أبو القاسم علی بن الحسن، معجم الشیوخ، ج 2، ص 703، دمشق، دار البشائر، چاپ اول، 1421ق؛ سیوطی، عبد الرحمن بن أبیبکر، الفتح الکبیر فی ضم الزیادة إلى الجامع الصغیر، ج 2، ص 175، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1423ق.
[4]. معجم الشیوخ، ج 2، ص 703؛ هروی، علی بن (سلطان) محمد، المصنوع فی معرفة الحدیث الموضوع، ص 115، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1398ق؛ ابن حجر عسقلانی، أبو الفضل أحمد بن علی، لسان المیزان، ج 3، ص 184 و ج 5، ص 267، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، 1390ق.
[5]. برای نمونه؛ نک: حکیم ترمذى، ختم الاولیاء، ص 471، بیروت، مهد الآداب الشرقیة، چاپ دوم، 1422ق؛ هجویرى، ابو الحسن على، کشف المحجوب، ص 62، تهران، طهورى، چاپ چهارم، 1375.
[6]. فیض کاشانى، محمد بن شاه مرتضى، المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء، ج 1، ص 170، قم، مؤسسه نشر اسلامى، چاپ چهارم، 1376ش؛ جعفرى تبریزى، محمدتقى، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى جلال الدین محمد بلخى، ج 7، ص 378، تهران، اسلامى، چاپ دوازدهم، 1373ش.
[7]. تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى جلال الدین محمد بلخى، ج 7، ص 378.
نظرات