جستجوی پیشرفته

اسم، القاب و نسب امام کاظم(ع)

اسم شریف آن‌حضرت، موسی پسر جعفر، پسر محمد باقر، پسر علی(زین العابدین)، پسر حسین، پسر علی، پسر ابوطالب(ع) است.[1] امام(ع) در تاریخ یک‌شنبه هفتم صفر سال 128 هجری در روستای «ابواء»[2] بین مکه و مدینه به دنیا آمد و بنابر نظر مشهور[3] در سال 183[4] هجری در زندان هارون الرشید، مسموم و به شهادت رسید و در ضلع غربی بغداد در مقبرهٔ معروف به مقابر قریش به خاک سپرده شد. [5] البته هم اکنون نام آن مکان کاظمین است.

شیخ مفید می‌‌گوید: این مقبره در گذشته محل دفن بنی‌هاشم و سران قبایل و اشراف بود.[6]

مادر امام کاظم(ع) حمیدهٔ بربریه نام دارد.[7] همچنین به او حمیدهٔ مصفّاه گفته شده است،[8] ولی ابن شهر آشوب، حمیدهٔ مصفّاه را دختر صاعد بربری با کنیهٔ «لؤلؤ» مادر موسی بن جعفر(ع) می‌داند.[9]

عبد صالح، کاظم،[10] صابر[11] و امین[12] از القاب آن‌حضرت است که کاظم از مشهورترین آن می‌باشد.[13]

شیخ مفید می‌گوید: ابا ابراهیم، اباالحسن و ابا علی از کنیه‌های حضرت است.[14] برخی نیز، ابوالحسن اوّل، ابوابراهیم،[15] و ابواسماعیل[16] را به عنوان کنیه‌های حضرتش ذکر می‌کنند.

امامت موسی بن جعفر(ع)

در نزد شیعهٔ دوازده امامی معروف و مسلّم است که یکی از راه‌های تشخیص و اثبات امامت هر امامی، تصریح امام پیشین است، همچنین سؤال‌ها و امتحاناتی که انسان‌های عادی از عهدهٔ آن بر نمی‌آیند. خوشبختانه دربارهٔ امامت موسی بن جعفر(ع) روایات فراوانی وجود دارد که امامت آن‌حضرت را اثبات می‌کند.

ابن صباغ مالکی می‌گوید: عبدالأعلی از فیض بن مختار نقل می‌کند که خدمت امام صادق(ع) عرض کردم: دست مرا بگیر و از آتش جهنم نجاتم بده و بفرما امام بعد از شما کیست؟ در این هنگام موسی بن جعفر(ع) وارد شد در حالی‌که هنوز نوجوان بود. امام صادق(ع) فرمود: «این (اشاره به موسی بن جعفر) امام شما است، پس به او بگروید».[17]

شیخ مفید در این‌باره می‌گوید: موسی بن جعفر(ع) امام بعد از پدر بزرگوارش است و مقدّم بر تمام فرزندان امام صادق(ع) است؛ زیرا:

  1. تمام فضایل و خوبی‌ها در او جمع است.
  2. نصوص صحیح و معتبر با صراحت دربارهٔ او وارد شده است.
  3. پدر بزرگوارش صراحتاً فرمود: او ولیعهد و امام بعد از من است.[18]

خلفای زمان امام موسی بن جعفر(ع)

شروع امامت و ولایت امام کاظم(ع) همزمان با استقرار و ثبات خلافت عباسی‌ها بود. امام(ع) در برهه‌ای به امامت رسید که ظالم‌ترین و جبارترین حاکمان بر مسند حکومت بودند. دولت و حکومت آنها از نظر داخلی در آرامش بود و هیچ مخالفت و درگیری داخلی وجود نداشت. این ثبات و آرامش باعث شد تا حاکمان و زمام‌داران بتوانند به راحتی بر مخالفان خود تسلط پیدا کنند و اعمال، رفتار و حرکات آنان را زیر نظر داشته باشند.

تعدادی از حُکام و سلاطین ظالم و ستمگر عباسی دورهٔ امام کاظم(ع) عبارت‌اند از:

  1. منصور دوانیقی:[19] وی دومین حاکم دولت عباسی بعد از برادرش ابوعباس سفاح است.[20] وی به بُخل و حسادت معروف بود و به همین جهت لقب دوانقی به وی دادند.[21]
  2. مهدی عباسی:[22] تمایل بیش از حد به لهو و لعب، زن و ... از معروف‌ترین خصایص این خلیفهٔ عباسی بود.[23] شدت علاقهٔ وی به این‌گونه مسائل باعث آن شد که پسرش ابراهیم رئیس آواز خوان‌ها و خواننده‌ها و دخترش علیّه جزو گروه خواننده‌ها، نوازنده‌ها و رقاص‌های بغداد شود.
  3. هادی عباسی:[24] وی در سن 25 سالگی به حکومت رسید،[25] در حالی‌که مخالف سرسخت و دشمن اهل‌بیت(ع) و حاکم شرور بود. چنان‌که شرارت از سر و رویش می‌بارید. زندگی‌اش سراسر غرور و تکبر و ناپختگی و بی تجربگی جوانی بود. دورۀ حکومت او از دوران‌های سخت اهل‌بیت(ع) و شیعیان بود.[26]

مسعودی مورّخ مشهور در کتاب «مروج الذهب» دربارۀ هادی عباسی می‌گوید: «.... قسی القلب، بد اخلاق و زشت خوی بود».[27] شروع قیام‌ها و نهضت‌ها به رهبری بنی‌هاشم و علوی‌ها در زمان خلافت هادی عباسی بود. واقعهٔ «فخ» به رهبری حسین بن علی یکی از قیام‌های معروف آن دوره است.[28] این نهضت مورد تأیید امام کاظم(ع) بود به گونه‌ای که امام(ع) رهبری این قیام (حسین بن علی) را به شهادت بشارت داد و او را سفارش به تقویت، مقاوت و صبر کرد. آن‌حضرت به وی چنین فرمود: «تو کشته می‌شوی، خوب جنگ کن؛ زیرا قوم و لشکری که در مقابل تو است، از فاسقان هستند...».[29] و این موضع امام(ع)، قيام فخ را در رديف سالم‏ترين قيام‌هاى علويان بر ضد عباسيان قرار می‌دهد.[30]

  1. هارون الرشید:[31] وی در ثروت اندوزی، اسراف، داشتن حرم سرا، زنان آواز خوان و رقاص معروف بود.[32] نسبت به ائمه و سادات بنی‌هاشم نهایت خصومت و دشمنی را روا می‌داشت و در از بین بردن آنها تلاش می‌کرد.[33] زندانی نمودن موسی بن جعفر(ع) بارها و بارها و شهادت آن حضرت در زندان به دست سندی بن شاهک نمونه‌ای از این دشمنی‌ها است.[34]

موضع‌گیری امام کاظم(ع) در مقابل هارون الرشید

با آن‌که هارون مشهور به زورگویی، جباریت، قساوت قلب و دشمنی، به ویژه با علوی‌ها بود، در عین حال در تاریخ شاهدیم که امام کاظم(ع) هیچ اهمیتی برای هارون قایل نبود و هیچ ترس و هراسی از وی نداشت و در مقابل هارون در نهایت عزّت و شجاعت می‌ایستاد و در راستای مسئولیتش کوچک‌ترین عقب‌نشینی و ضعفی از خود نشان نمی‌داد. تاریخ شاهد این مدعا است. در این‌جا به نمونه‌هایی از این برخورد امام(ع) در مقابل هارون الرشید می‌پردازیم:

  1. هارون الرشید و تظاهر انتساب به پیامبر اکرم(ص)

خطیب بغدادی در کتاب تاریخ خود نقل می‌کند که: هارون الرشيد به حج و به زيارت مرقد پیامبر(ص) آمد. عده‌اى از قريش و سران قبايل و نيز موسى بن جعفر(ع) با وى همراه بودند. چون هارون به مزار پيامبر رسيد گفت: سلام بر تو اى رسول خدا! اى پسر عمويم! وى می‌خواست با اين عبارت به اطرافيان فخر بفروشد. در اين هنگام موسى بن جعفر(ع) به قبر پيامبر نزديک شد و گفت: «سلام بر تو اى پدر»! چهرهٔ رشيد دگرگون شد و گفت: اى ابو الحسن! افتخار حقيقى همين است.[35]

  1. ترسیم حد و مرز «فدک» از جانب امام کاظم(ع)

زمخشری می‌گوید: هارون الرشید به امام موسی بن جعفر(ع) عرض کرد: یا اباالحسن! حد و مرز فدک را مشخص کن تا آن‌را به شما برگردانم. حضرت از این کار ابا کرد، تا این‌که هارون اصرار ورزید، آن‌گاه امام(ع) فرمود: «من حد و مرز واقعی آن‌را مشخص می‌کنم. اگر این کار را بکنم تو آن‌را برنمی‌گردانی!» هارون گفت: مگر حدود آن کجا است! به حق جدّت مشخص کن. پس امام(ع) فرمود: «مرز اوّلش تا عدن است». در این هنگام رنگ هارون تغییر کرد، گفت: ادامه بده فرمود: «مرز دومش سمرقند است»، با شنیدن این حرف چهره‌اش تاریک شد. امام(ع) فرمود: «مرز سومش آفریقاست»، رنگش سیاه شد، گفت: ادامه بده. امام فرمود: «مرز چهارمش تا خزر و ارمنستان است». این‌جا بود که هارون گفت: بفرما جای من بنشین! بنابراین، چیزی برای ما باقی نمی‌ماند! امام(ع) فرمود: «به تو گفتم اگر حدّ فدک را مشخص کنم، تو آن‌را به ما باز پس نمی‌دهی. از این‌جا بود که هارون تصمیم به قتل حضرت گرفت».[36]

  1. اثبات نسبت با رسول اکرم(ص)

نقل کرده‌اند روزی هارون الرشید از امام کاظم(ع) پرسید: چگونه شما می‌گویید فرزندان رسول الله(ص) هستید، در حالی‌که فرزندان علی(ع) هستید. همانا مرد از طرف پدر منسوب به جدّ می‌شود، نه از طرف مادر. امام(ع) در جواب، این آیهٔ مبارکه را قرائت فرمود: «... و از فرزندان او، داوود و سليمان و ايّوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت كرديم) اين‌گونه نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم! و (همچنين) زكريّا و یحیی و عیسی و الیاس را همه از صالحان بودند».[37] در حالی‌که برای حضرت عیسی(ع) پدری نیست، همانا وی از طرف مادر به انبیا منتسب شد. این‌گونه ما ملحق به فرزندان پیامبر(ص) می‌شویم از طرف مادرمان حضرت زهرا(س). همچنین خدای متعال فرمود: «هر گاه بعد از علم و دانشى كه (دربارهٔ مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما خودمان را و شما خودتان را (كسانى را كه مانند جان ماست) فرا خوانيم، آن‌گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغ‌گويان قرار دهيم».[38] پیامبر(ص) هنگام مباهلهٔ با نصاری هیچ‌کس را دعوت نکرد، مگر علی، فاطمه و حسن و حسین(ع) پس حسنین فرزندان پیامبر(ص) هستند.[39]

علم و اخلاق امام موسی بن جعفر(ع)

دربارهٔ گسترهٔ علم امام کاظم(ع) در علوم مختلف و فضایل اخلاقی و معنوی آن‌حضرت، روایات فراوانی وجود دارد. چگونه آن ‌ضرت جامع علوم مختلف و دارای کمالات و فضایل اخلاقی و معنوی نباشد، در حالی‌که در خانهٔ نبوّت، معدن رسالت و مهبط ملائکه پرورش یافته است.

در این‌جا به سه نمونه از روایات اشاره می‌کنیم:

یک. ابوحنیفه می‌گوید: در زمان امام صادق(ع) به حج رفته بودم، زمانی که وارد مدینه شدم، به منزل آن‌حضرت رفتم. در دهلیز (دم در) به انتظار نشستم تا حضرت اجازۀ ورود دهد، در این هنگام پسر بچه‌ای از منزل خارج شد، از او پرسیدم دستشویی کجا است؟ گفت صبر کن، سپس به دیوار تکیه داد و نشست و گفت: «بپرهیز از این که در کنار جوی آب، زیر درختان میوه، حیاط مساجد، در مسیر راه‌ها، ادرار و قضای حاجت کنی. برو پشت دیوار، از پشت به قبله و رو به قبله نشستن بپرهیز...». ابوحنیفه می‌گوید: از شنیدن این سخنان از این بچه به تعجب آمدم، از او پرسیدم نامت چیست؟ گفت: من موسی بن جعفر(ع) هستم. از او پرسیدم: ای جوان! گناه و معصیت چیست؟ در پاسخ گفت: «برای گناه و معصیت سه حالت تصوّر می‌شود:

  1. این‌که گناه از طرف خداوند باشد، نه از جانب بنده، در این صورت، سزاوار نیست که خداوند بنده را عذاب کند به چیزی که مرتکب نشده است.
  2. این‌که گناه از طرف خدا و بنده مشترکاً باشد، در این صورت، هم سزاوار نیست که شریک قوی نسبت به شریک ضعیف ظلم کند.
  3. این‌که گناه از سوی بنده باشد که درست این است. در این صورت، اگر خداوند بر بنده ببخشاید، نشانهٔ جود و کرم او است و اگر عقاب کند، به سبب گناه عبد و نافرمانی بنده است».

ابو حنیفه می‌گوید: پس گفتم: «آنها فرزندان و (دودمانى) بودند كه (از نظر پاكى و تقوا و فضيلت،) بعضى از بعض ديگر گرفته شده بودند[40]».[41]

علما در فنون مختلف علم و دانش از آن‌حضرت فراوان حدیث نقل کرده‌اند که متون دینی ما مملوّ از این علوم است.[42]

  1. ابوالفرج اصفهانی می‌گوید: یحیی بن حسن برایم نقل کرد: موسی بن جعفر(ع) این گونه بود که اگر به آن‌حضرت خبر می‌رسید که مردی با او خوب نیست و پشت سرش بدگویی می‌کند، برایش کیسه‌ای پر از دینار می‌فرستاد و کیسه‌اش بین دویست تا سیصد دینار در آن وجود داشت، این کار حضرت ضرب المثل شده بود.

همو می‌گوید: یکی از نوه‌های خیلفهٔ دوم هنگامی که موسی بن جعفر(ع) را می‌دید، شروع می‌کرد به دشنام دادن حضرت علی(ع) و بدرفتاری با موسی بن جعفر(ع)، بعضی از شیعیانش به حضرت گفتند اجازه بده تا او را بکشیم، امام(ع) فرمود: نه؛ روزی حضرت در حالی‌که بر مرکب سوار بود، وارد مزرعهٔ این شخص شد، آن شخص صدا زد، زراعت و محصول مرا از بین بردی! حضرت به او اعتنایی نکرد، همچنان می‌رفت تا این‌که به نزدیک او رسید، پیاده شد، در کنارش نشست و شروع کرد با او به صحبت و شوخی کردن و گفت: غرامت محصولت چقدر است؟ آن مرد گفت: صد درهم، امام فرمود: چقدر سود آن می‌شود؟ گفت: نمی‌دانم، حضرت(ع) فرمود: من پرسیدم چقدر حدس می‌زنی؟ گفت: صد درهم دیگر، امام(ع) سیصد درهم به او داد. پس آن شخص از جا برخاست و سر حضرت را بوسید. از این به بعد هر وقت امام وارد مسجد می‌شد، آن مرد از جایش بلند می‌شد، بر حضرت سلام می‌داد و می‌گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته». امام(ع) به شیعیانش که خواهان کشتن آن شخص بودند، فرمود: کدام‌یک از این دو کار بهتر بود، آن‌که شما می‌خواستید، یا این کاری که من انجام دادم؟![43]

  1. امام کاظم(ع) در انجام عبادات مستحبی و نافلهٔ شب به گونه‌ای بود که نافلهٔ شب را به نماز صبح متصل می‌کرد. پس از نماز صبح تعقیباتش تا طلوع صبح به درازا می‌کشید، در حال سجده و دعا بود تا نزدیک طلوع خورشید.

آن‌حضرت فراوان این دعا را می‌خواند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَابِ»؛بار خدايا! آسودگی و راحتی به هنگام مرگ و عفو و گذشت به هنگام حساب را از تو درخواست می‌کنم.

یکی از دعاهایش این بود: «عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ»؛ گناه بنده‌ات بزرگ است، پس بايد گذشت و عفو تو نيز نيكو باشد.

از ترس خداوند چنان گریه می‌کرد که ریش مبارکش از اشک خیس می‌شد.[44]

امام کاظم(ع) در انجام صلهٔ رحم سرآمد بود. شب‌ها از فقرای مدینه سرکشی می‌کرد، برای آنان پول، نان و خرما می‌برد، در حالی‌که مردم متوجه حضرتش نمی‌شدند و نمی‌دانستند این پول و غذا از طرف موسی بن جعفر است.[45]

فرزندان امام کاظم(ع)

بنابر مشهور؛ حضرت موسى بن جعفر(ع) سى و هفت فرزند از دختر و پسر داشتند؛ حضرت رضا(ع)، ابراهيم، عباس و قاسم هر كدام مادرهاى جداگانه‌اى داشتند.

احمد، محمد، حمزه مادرشان ام ولد بودند.

اسماعيل، جعفر، هارون، و حسن هم مادرشان ام ولد بودند.

عبد اللَّه، اسحاق، عبيد اللَّه، زيد، حسن، فضل، سليمان هر يک از مادرى بودند.

فاطمه كبرا، فاطمه صغرا، رقيه، حكيمه، ام ابيها، رقيه صغرى، كلثم، ام جعفر، لبانه، زينب، خديجه، عليه، آمنه، حسنه، بُريهه، عائشه، ام سلمه، ميمونه، ام كلثوم، اين افراد هم هر كدام از مادرى بودند.[46]

بعضی دیگر از مورّخان، اسامی دیگری را به این اسامی اضافه کرده‌اند که به جهت اختصار از ذکر آنها صرف نظر می‌کنیم.

 


[1]. ابن طولون، شمس الدين محمد، الأئمة الاثنا عشر، ص 89، منشورات الرضی، قم، بی تا.

[2]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 215، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1417ق.

[3]. برخی نیز شهادت آن حضرت را در سال 181 (به نقل از: امين عاملى‏، سید محسن، أعيان الشيعة، ج 2، ص 5، دار التعارف‏، بیروت، 1403ق)، یا 186(کاشفى سبزوارى‏، ملا حسين‏، روضة الشهداء، ص 514، نوید اسلام، قم، چاپ سوم، 1382ش)، یا 188هجری(به نقل از: أعيان الشيعة، ج 2، ص 5).

[4]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 215؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6؛ محدث اربلى، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 747، منشورات الرضی، قم، چاپ اول، 1421ق؛ ‏ عماد الطبری، حسن بن علی، تحفة الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار(ع)، ص 168، ميراث مکتوب‏، تهران، چاپ اول، 1376ش.

[5]. ابن شهر آشوب مازندرانى‏، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323 و 324، مؤسسه انتشارات علامه، قم، 1379ق.

[6]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 243.

[7]. همان، ص 215؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6؛ حسينى عاملى‏، سيد تاج الدين‏، التتمة فی تواريخ الأئمة(ع)، ص 106، مؤسسه بعثت، قم، چاپ اول، 1412ق.

[8]. إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6.

[9]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323.

[10]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 215 و 216.

[11]. ابن ابى الثلج بغدادی‏، تاريخ أهل البيت‏، ص 131، آل البيت‏، قم، چاپ اول، 1410ق.

[12]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323؛ شافعی، محمد بن طلحه‏، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول‏، ص 289، البلاغ‏، بیروت، چاپ اول، 1419ق.

[13]. همان؛ التتمة فی تواريخ الأئمة(ع)، ص 105.

[14]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 215.

[15]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323.

[16]. قرشی، باقر شريف‏، حياة الإمام موسى بن جعفر(ع)، ج 1، ص 49، دار البلاغة، بیروت، چاپ اول، 1413ق.

[17]. همان، ص 933.

[18]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 215؛ همچنین برای آگاهی از نصوصی که دربارۀ امامت موسی بن جعفر(ع) آمده نک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 307 – 311، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق؛ شيخ حر عاملى‏، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات‏، ج 4، ص 216 – 222، اعلمى‏، بیروت، چاپ اول، 1425ق.

[19]. طبری، محمد بن جرير بن رستم‏، دلائل الإمامة، ص 305، بعثت، قم، چاپ اول، 1413ق؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6.

[20]. منهاج سراج، قاضى ابو عمرو عثمان‏، طبقات ناصرى (تاريخ ايران و اسلام)، تحقيق: حبيبى، عبد الحى، ج 1، ص 109، دنياى کتاب، تهران، چاپ اول، 1363ش.

[21]. بلعمى، ابو على، تاريخنامه طبري، محقق و مصحح: روشن، محمد، ج 4، ص 1073، سروش، البرز، تهران، چاپ دوم، چاپ سوم، 1373و 1378ش؛ خواند مير، غياث الدين بن همام الدين، تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 207، انتشارات خيام، تهران، چاپ چهارم، ‏1380ش.

[22]. دلائل الإمامة، ص 305؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6.

[23]. ر.ک: حياة الإمام موسى بن جعفر(ع)، ج 1، ص 435 – 446.

[24]. دلائل الإمامة، ص  306؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6.

[25]. دلائل الإمامة، ص  306.

[26]. ر.ک: حياة الإمام موسى بن جعفر(ع)، ج 1، ص 457 – 459.

[27]. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، ج 3، ص325، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق.

[28]. ابن اثير جزرى، الکامل فی التاريخ‏، ج 6، ص 90، دار الصادر، بیروت، 1385ش.‏

[29]. ابو الفرج اصفهانی، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 376، دار المعرفة، بيروت، بی‌تا.

[30]. جعفریان، رسول، حيات فكرى و سياسى ائمه‏، ص 389، انصاريان‏، قم، چاپ ششم، 1381ش.

[31]. دلائل الإمامة، ص  306؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 323؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 6.

[32]. ر.ک: حياة الإمام موسى بن جعفر(ع)، ج 2، ص 21.

[33]. همان، ص 25.

[34]. ر.ک: الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 241 – 243.

[35]. ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفى عبد القادر، ج 9، ص 88، دار الكتب العلمية، بيروت، چاپ اول، 1412ق؛ طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، ص 25، دلائل الإمامة، بعثت، قم، چاپ اول، 1413ق.

[36]. زمخشری، محمود، ربیع الابرار، باب البلاد و الدیار و الابنیة  و ما يتصل بها من ذکر العمارة والخراب وحب الوطن: «کان الرشيد يقول لموسى الکاظم بن جعفر: يا أبا الحسن خذ فدک حتى أردها عليک، فيأبى، حتى ألح عليه فقال: لا آخذها إلا بحدودها، قال: و ما حدودها؟ قال: يا أمير المؤمنين أن حددتها لم تردها، قال: بحق جدک إلا فعلت، قال: أما الحد الأول فعدن، فتغير وجه الرشيد و قال: هيه، قال: و الحد الثانی سمرقند، فاربد وجهه، قال: و الحد الثالث أفريقية، فاسود وجهه و قال: هيه، قال: و الرابع سيف البحر مما يلی الخزر و أرمينية، قال الرشيد: فلم يبق لنا شیء فتحول فی مجلسى؛ قال موسى: قد أعلمتک أنی أن حددتها لم تردها فعند ذلک عزم على قتله».

[37]. انعام، 84.

[38]. آل عمران، 61.

[39]. ابن صباغ مالکى‏، الفصول المهمة فی معرفة الأئمة(ع)، ج 2، ص 950، دار الحديث‏، قم، چاپ اول، 1422ق.

[40]. آل عمران، 34.

[41]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 314.

[42]. ر.ک: طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 385 – 395، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق.

[43]. مقاتل الطالبین، ص 413 و 414.

[44]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 231.

[45]. همان، ص 231 و 232.

[46]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 244؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 36؛ ابن حاتم شامی، جمال الدين يوسف، الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم‏، ص 673 و 674، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1420ق؛ عماد الدین طبری، حسن بن على، مناقب الطاهرين‏، ج 2، ص 733، سازمان چاپ و انتشارات‏، تهران، چاپ اول، 1379ش؛ شيعى سبزوارى‏، حسن بن حسين‏، راحة الأرواح در شرح زندگانى، فضائل و معجزات ائمه اطهار(ع)، ص 209، اهل قلم‏، تهران، چاپ دوم، 1378ش.

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها