لطفا صبرکنید
بازدید
29619
29619
آخرین بروزرسانی:
1398/03/29
کد سایت
fa1653
کد بایگانی
94
نمایه
توسل و طلب حاجت از غیر خدا
طبقه بندی موضوعی
کلام قدیم|توسل، شفاعت، تبرک و ...
اصطلاحات
شرک|توسل ، وسیله
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
با توجه به اینکه خداوند برآورنده حاجات است، آیا درخواست حاجت از غیر خدا مثل پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) شرک نیست؟ زیرا که قاضى الحاجات خداوند است.
پرسش
آیا درخواست حاجت از غیر خدا مثل پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) شرک نیست؟ زیرا که قاضى الحاجات خداوند است.
پاسخ اجمالی
توسل به پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) و درخواست حاجت از آنان، اگر به این قصد باشد که آنان در تأثیر و رفع نیازهاى ما، در عرض خداوند و یا مستقل و بینیاز از آن ذات اقدس یگانهاند، این قصد و این برداشت شرک بوده و با توحید افعالى و توحید ربوبى ناسازگار بوده و شرک افعالى یا ربوبى محسوب میشود. اما اگر این توسلات به جهت اطاعت از امر الهى،
اداى دین، نسبت به حقى که ایشان به جهت واسطه فیض تکوینى و تشریعى بودن بر گردن ما دارند، و یا الگوگیرى و بهرهمندى از عنایات خاصه آن بزرگواران باشد، بدون اینکه ایشان را مستقل از ذات اقدس ربوبى بپنداریم، هیچ منافاتى با توحید افعالى یا ربوبى و انحصار قاضى الحاجات به خداوند ندارد؛ زیرا فاعلیت و تدبیر و رفع حوایج بندگان از سوى آن بزرگواران در طول فاعلیت و ربوبیت و قاضى الحاجات بودن خداوند واقع میشود، نه در عرض آن تا شرک به حساب آید.
بنابراین، معیار شرک در حاجت خواستن از غیر خدا، نیّت فرد است. اگر کسى که به ایشان متوسل میشود، براى آنها مقام الوهیت یا ربوبیت و عدم وابستگى به خداوند را قائل باشد، این توسل به تبع این عقیده، شرک به حساب میآید، اما اگر به جهت اطاعت خداوند و بهرهگیرى از آبرو و عزت آنها نزد خداوند باشد، تا آن بزرگوران، حاجت او را از خدا بخواهند، و یا به اذن الهى حوایج او را رفع کنند، این امر نه تنها شرک نبوده، بلکه شخص متوسل، مأجور هم میباشد؛ زیرا عمل به دستور الهى نموده است.
اداى دین، نسبت به حقى که ایشان به جهت واسطه فیض تکوینى و تشریعى بودن بر گردن ما دارند، و یا الگوگیرى و بهرهمندى از عنایات خاصه آن بزرگواران باشد، بدون اینکه ایشان را مستقل از ذات اقدس ربوبى بپنداریم، هیچ منافاتى با توحید افعالى یا ربوبى و انحصار قاضى الحاجات به خداوند ندارد؛ زیرا فاعلیت و تدبیر و رفع حوایج بندگان از سوى آن بزرگواران در طول فاعلیت و ربوبیت و قاضى الحاجات بودن خداوند واقع میشود، نه در عرض آن تا شرک به حساب آید.
بنابراین، معیار شرک در حاجت خواستن از غیر خدا، نیّت فرد است. اگر کسى که به ایشان متوسل میشود، براى آنها مقام الوهیت یا ربوبیت و عدم وابستگى به خداوند را قائل باشد، این توسل به تبع این عقیده، شرک به حساب میآید، اما اگر به جهت اطاعت خداوند و بهرهگیرى از آبرو و عزت آنها نزد خداوند باشد، تا آن بزرگوران، حاجت او را از خدا بخواهند، و یا به اذن الهى حوایج او را رفع کنند، این امر نه تنها شرک نبوده، بلکه شخص متوسل، مأجور هم میباشد؛ زیرا عمل به دستور الهى نموده است.
پاسخ تفصیلی
انسان موجودى دو بعدی است؛ یعنى ترکیبى از روح ملکوتى و جسم ناسوتى و مادى و سرا پا فقر و نیاز است و چون دو ساحت دارد، باید نیازهاى دو ساحت خود را به نحو متعادل و به دور از افراط و تفریط برآورده کند تا بتواند سالم بماند و به بقای خویش ادامه داده و راه تعالى و ترقى را پیش گرفته و خود را به قلّه سعادت واقعى خود(مقام خلیفة اللهى) برساند.
خداوند حکیمِ عالم نیز که هدفى معیّن از آفرینش انسان داشته و از نیازهاى همه ابعاد وجودى او با خبر بوده است، قبل از آفرینش وى و یا همزمان با پیدایش او، زمینه رفع نیازهاى مختلف او را آماده نموده است. مشیت الهى نیز بر این تعلق گرفته که با روند طبیعى، انسان با اختیار، سلامت و سعادت جسمى و روحى خود را با استفاده از ابزار و امکاناتى که برایش مهیا گشته، تأمین نماید؛ و گرنه خداوند میتوانست از ابتدا انسان را از لحاظ جسمى به صورت کامل خلق کند تا نیازى به تکامل نداشته باشد. به گونهاى که از نظر عبادت و طاعت و ورود به عالم قدس، چیزی کم نداشته باشد. چنانکه ملائکه را اینگونه آفرید. لکن مزیّت انسان بر سایر موجودات در همین است که در عین داشتن نیازهاى جسمانى و روحانى به جایى برسد که از ملائکه برتر گردد.
این انسان مختار براى رفع نیازهاى خود، باید از سفره گسترده نعمات الهى در آسمان و زمین استفاده و بهرهبردارى بهینه کند تا سالم و باقى بماند و براى برطرف کردن نیازهاى روحى خود، از سفره تشریع بهرهبردارى کند تا بتواند این روح ملکوتى را با ملکوت پیوند دهد و نیازهایش را مرتفع نماید.
در قابلیت عوامل تکوینى براى رفع نیازهاى جسمى انسان و نیز استفاده و بهرهبردارى او از این نعمت گسترده در شبانه روز، هیچ شکى نیست و چون انسان از بدو تولد، بلکه پیدایش خود با آن مأنوس است، به ذهن اغلب متدینان این مطلب نمیآید که ممکن است استفاده از این وسایل و مسببات، در رفع نیاز جسمانى خود، شرک و یا تصرف بیجا در ملک خدا باشد.
خداوند حکیم براى رفع نیازهاى روحى انسان نیز سفره گسترده دیگری در قالب تشریع و دین، غذاهاى سالم عقیدتى و عبادى و اخلاقى و تربیتى را به واسطه افرادى - انبیا(ع) - از بین خودشان در اختیار آنها نهاده است و از اینرو به ایشان واسطه فیض تشریعى اطلاق میگردد. در حالیکه انبیای الهى نیز موظف به رعایت آن حدود و تکالیف و بهرهگیرى از آن میباشند، تا از این راه بتوانند نیازهاى روحى خود را برطرف کرده و به عالم معنا و ملکوت، که از حسّ و شهود آنها فراتر و از آنها در غیب است، متصل شوند و در شبانه روز لااقل لحظاتى را با آن عالم قدس ربوبى - در قالب عبادات یومیه – ارتباط داشته باشند. در این میان؛ برخى انسانها در بهرهورى از این سفره تشریعى الهی، گوى سبقت را از دیگران ربوده و سریعتر و قویتر از سایرین خود را به آن عالم متصل نموده، به نحوى که گویا از عالم طبیعت بریده(وارسته) و خود، ملکوتى گشتهاند و باز در این میان، برخى از همینها از همراهان خود پیشى گرفته و توانستهاند به مقام خلیفة اللهى بار یافته و خود، عمّال الله(کارگزار الهى) گردیده و از اینراه، واسطه فیض تکوینى نیز بشوند؛ یعنى واسطهاى بین آن عالم و افراد جا مانده و عقب افتاده از این قافله گردند؛ از اینرو این عقب افتادگان ناچارند از طریق این وسایط از عالم معنا بهرهبردارى و رفع نیاز نمایند.
اینجا است که شبهه منافات توسل به ایشان و حاجت خواستن از این بزرگواران، با توحید افعالى یا ربوبى القا گشته است. لکن، همانگونه که استفاده از امکانات مادى و رفع نیازهاى جسمانى شرک نیست؛ زیرا خداوند متعال خود، این نعمتها را براى بشر آفریده و مسخّر او قرار داده است.[1] و به او اجازه – تکوینى- تصرف در آنها را از طرق صحیح(که شرع بیان کننده آن است) داده است و انسان موحد میداند که این همه، آفریده و مواهب او و وابسته به آن ذات اقدساند و آنها را مستقل و واجب نمیپندارد. تمسک و توسل و احترام و طلب رفع حوایج از آن بزرگواران نیز هیچگونه منافاتى با پذیرش توحید افعالى یا توحید ربوبى و انحصار قاضى الحاجات به خداوند ندارند؛ زیرا در این توسلات و توجهات به این بزرگواران، این عزیزان در عرض و یا مستقل از خداوند، فرض نمیشوند. بلکه انسان آگاه، فاعلیت و تدابیر آن بزرگوران را در طول فاعلیت و تدبیر خداوند و وجود آنها را نیز بسان سایر موجودات، عین فقر به آن ذات ربوبى میداند که بدون عنایات و فیض الهى، از خود وجودى ندارند، تا چه رسد که فاعلیت و رفع حاجتى داشته باشند؛ از اینرو اعتقاد به فاعلیت آنها و قاضى الحاجات بودن آنها چون در طول فاعلیت و قاضى الحاجات بودن خداوند واقع میگردد، مستلزم شرک نیست.[2]
اما اینکه چرا خداوند ما را به این عزیزان ارجاع داده و چرا ما نیاز به بهرهگیرى از این وسایط براى بهرهمندى از عالم معنا و ملکوت داریم، به چند جهت است:
1. این اشخاص، «وسایط فیض الهی» به بندگان، و کانال جریان رحمت الهى بر سایر موجودات عالم میباشند. و براى وصول به منبع فیض، ناگزیر باید از این کانال بهره گرفت تا از عنایات حق محروم نشویم.
2. از آنجا که این مقرّبان درگاه خدا، خود را به صفات الهى آراستهاند، نظر و توجه بدانها بسان توجه و نظر به خداوند متعال است؛ زیرا اُنس با آنان، و لو در گرفتاریها، انسان را متوجه خدا و متذکر به آیات الهى مینماید؛ لذا است که «ندبه» میکنیم: «کجا است آن روى الهى که اولیا به آن متوجه میشوند؟».
3. چون آنان مقرّب درگاه اله و واسطه فیضاند، دعاى آنها مردود نبوده و به اجابت میرسد و شفاعتشان مقبول درگاه حق واقع میشود. پس در ادامه ندبه میگوییم: «کجا است آن مضطرّى که هرگاه دعا کند، اجابت میشود؟»، و نیز چون کریماند، درخواست هیچ سائلى را رد نمیکنند و اگر به صلاح او باشد، او را دست خالى بر نمیگردانند، و این امر در بین معاصران آن بزرگواران و زائران مشاهد ایشان به کرّات تجربه شده است؛ از اینرو خطاب به ایشان گفته میشود: «عادت شما نیکى و سرشت شما کرامت و شأن شما حق و صداقت و مهربانى است».[3]
4. ارتباط مستقیم با عالم غیب در توان انسانهایى که خود، مراحل کمال را طى نکردهاند نیست. لذا باید از این وسایل و سبل بهره گیرند؛ از اینرو خداوند دستور داده: «اى کسانى که ایمان آوردهاید تقوا پیشه کنید و به سوى او (خدا) وسیلهاى برگزینید».[4] روایات کثیرى نیز وجود دارند که در آنها اهل بیت(ع) به عنوان «وسیله» و «ایمان محکم» الهى که یک مؤمن باید آنها را یافته و شناخته و به آنها چنگ زند، معرفى شدهاند.[5] و باز ندبه میکنیم که: «کجا است آن که وسیلهاى براى اتصال زمین و آسمان است؟».
5. شناخت و مراجعه و توسل به آنان، سبب آشنایى با آنها و رواشدن حاجات، سبب دوستى و مودّت و اُنس میگردد و این محبت و اُنس به این بزرگواران، سبب تربیت و هدایت و تعالى خود فرد میگردد، در حالی که ساحت قدس آنها، از مردم و مراجعه آنها بینیاز است؛ زیرا آنان با عنایات الهى به مقصد رسیدهاند.
6. ارجاع مردم به اولیاءالله، پاداشى است که ایشان در مقابل زحمات خود دریافت میدارند. چنانکه خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: «و پاسى از شب را بیدار باش [و مشغول] راز و نیاز، امید است که به مقامى ستوده شده (مقام شفاعت در دنیا و آخرت) نایل گردى».[6]
7. مراجعه و توسل مردم به ذوات مقدسه، سبب تشویق دیگران به پیمودن راه آنها از یک سو، و سلب غرور و تکبر از عابدان و زاهدان و سالکان و سایر مدعیان سیر الى الله و پاکسازى نفوس آنها از سوى دیگر و پیشگیرى از دکان باز کردن ریاکاران و سالوسان از سویى میشود.
8. مقام انسان کامل به مراتب از مَلَک برتر است؛ زیرا که اولا: ملک در دنیا و آخرت در خدمت عبدصالح است. ثانیا: فاعلیت مَلَک، جبرى بوده و امتیازى براى او محسوب نمیشود. ثالثا: در شب معراج، پیامبر(ص) از جبرئیل امین پیشتر رفت ... و در جایى که ملائکه تدبیر کننده برخى امورند،[7] [در طول فاعلیت خداوند] چرا این انسانهاى خودساخته و به خدا رسیده، اینگونه نباشد؟
9. سیره بزرگان و جلیلانِ حکیم بر این است که برخى از امور را که در توان زیردستان خود مییابند، به آنها واگذارند، تا تحت نظارت ایشان، مراجعان را پاسخگو باشند تا از این طریق، هم این افراد تربیت ویژه بیابند و نیز پاداش زحمات گذشته خود را دریافت کنند و هم دیگران ایشان و مقامات آنها را بشناسند و راحتتر با آنها در تماس و اُنس قرار بگیرند.
البته مراجعان میدانند که این وسایط، هرگز همتا و هم عرض آن جلیل و رئیس واقع نمیشوند و بدون اجازه و اراده او، کارهاى نیستند.
نتیجه اینکه: براى اتصال به غیب و امتثال اوامر الهى و تربیت و تعالى و ترقى خود و رفع حوایج دنیوى و اخروى - جسمى و معنوى - خود نیازمند شناخت، مراجعه، توسل و محبت به اولیاءالله(ع) میباشیم، و توسل به آنها، به معناى توسل به اسباب و ریسمان محکم الهى و وسایط بارگاه ربوبى است. وسایطى که در وجود و تمامى شئون وجودى خود وابسته به خدواند هستند و فاعلیتشان و قاضى الحاجات بودنشان در طول فاعلیت و قاضى الحاجات بودن خداوند است و چنین مراجعهاى شرک نیست؛ زیرا قاضى الحاجات مستقل فقط خداوند است.
خداوند حکیمِ عالم نیز که هدفى معیّن از آفرینش انسان داشته و از نیازهاى همه ابعاد وجودى او با خبر بوده است، قبل از آفرینش وى و یا همزمان با پیدایش او، زمینه رفع نیازهاى مختلف او را آماده نموده است. مشیت الهى نیز بر این تعلق گرفته که با روند طبیعى، انسان با اختیار، سلامت و سعادت جسمى و روحى خود را با استفاده از ابزار و امکاناتى که برایش مهیا گشته، تأمین نماید؛ و گرنه خداوند میتوانست از ابتدا انسان را از لحاظ جسمى به صورت کامل خلق کند تا نیازى به تکامل نداشته باشد. به گونهاى که از نظر عبادت و طاعت و ورود به عالم قدس، چیزی کم نداشته باشد. چنانکه ملائکه را اینگونه آفرید. لکن مزیّت انسان بر سایر موجودات در همین است که در عین داشتن نیازهاى جسمانى و روحانى به جایى برسد که از ملائکه برتر گردد.
این انسان مختار براى رفع نیازهاى خود، باید از سفره گسترده نعمات الهى در آسمان و زمین استفاده و بهرهبردارى بهینه کند تا سالم و باقى بماند و براى برطرف کردن نیازهاى روحى خود، از سفره تشریع بهرهبردارى کند تا بتواند این روح ملکوتى را با ملکوت پیوند دهد و نیازهایش را مرتفع نماید.
در قابلیت عوامل تکوینى براى رفع نیازهاى جسمى انسان و نیز استفاده و بهرهبردارى او از این نعمت گسترده در شبانه روز، هیچ شکى نیست و چون انسان از بدو تولد، بلکه پیدایش خود با آن مأنوس است، به ذهن اغلب متدینان این مطلب نمیآید که ممکن است استفاده از این وسایل و مسببات، در رفع نیاز جسمانى خود، شرک و یا تصرف بیجا در ملک خدا باشد.
خداوند حکیم براى رفع نیازهاى روحى انسان نیز سفره گسترده دیگری در قالب تشریع و دین، غذاهاى سالم عقیدتى و عبادى و اخلاقى و تربیتى را به واسطه افرادى - انبیا(ع) - از بین خودشان در اختیار آنها نهاده است و از اینرو به ایشان واسطه فیض تشریعى اطلاق میگردد. در حالیکه انبیای الهى نیز موظف به رعایت آن حدود و تکالیف و بهرهگیرى از آن میباشند، تا از این راه بتوانند نیازهاى روحى خود را برطرف کرده و به عالم معنا و ملکوت، که از حسّ و شهود آنها فراتر و از آنها در غیب است، متصل شوند و در شبانه روز لااقل لحظاتى را با آن عالم قدس ربوبى - در قالب عبادات یومیه – ارتباط داشته باشند. در این میان؛ برخى انسانها در بهرهورى از این سفره تشریعى الهی، گوى سبقت را از دیگران ربوده و سریعتر و قویتر از سایرین خود را به آن عالم متصل نموده، به نحوى که گویا از عالم طبیعت بریده(وارسته) و خود، ملکوتى گشتهاند و باز در این میان، برخى از همینها از همراهان خود پیشى گرفته و توانستهاند به مقام خلیفة اللهى بار یافته و خود، عمّال الله(کارگزار الهى) گردیده و از اینراه، واسطه فیض تکوینى نیز بشوند؛ یعنى واسطهاى بین آن عالم و افراد جا مانده و عقب افتاده از این قافله گردند؛ از اینرو این عقب افتادگان ناچارند از طریق این وسایط از عالم معنا بهرهبردارى و رفع نیاز نمایند.
اینجا است که شبهه منافات توسل به ایشان و حاجت خواستن از این بزرگواران، با توحید افعالى یا ربوبى القا گشته است. لکن، همانگونه که استفاده از امکانات مادى و رفع نیازهاى جسمانى شرک نیست؛ زیرا خداوند متعال خود، این نعمتها را براى بشر آفریده و مسخّر او قرار داده است.[1] و به او اجازه – تکوینى- تصرف در آنها را از طرق صحیح(که شرع بیان کننده آن است) داده است و انسان موحد میداند که این همه، آفریده و مواهب او و وابسته به آن ذات اقدساند و آنها را مستقل و واجب نمیپندارد. تمسک و توسل و احترام و طلب رفع حوایج از آن بزرگواران نیز هیچگونه منافاتى با پذیرش توحید افعالى یا توحید ربوبى و انحصار قاضى الحاجات به خداوند ندارند؛ زیرا در این توسلات و توجهات به این بزرگواران، این عزیزان در عرض و یا مستقل از خداوند، فرض نمیشوند. بلکه انسان آگاه، فاعلیت و تدابیر آن بزرگوران را در طول فاعلیت و تدبیر خداوند و وجود آنها را نیز بسان سایر موجودات، عین فقر به آن ذات ربوبى میداند که بدون عنایات و فیض الهى، از خود وجودى ندارند، تا چه رسد که فاعلیت و رفع حاجتى داشته باشند؛ از اینرو اعتقاد به فاعلیت آنها و قاضى الحاجات بودن آنها چون در طول فاعلیت و قاضى الحاجات بودن خداوند واقع میگردد، مستلزم شرک نیست.[2]
اما اینکه چرا خداوند ما را به این عزیزان ارجاع داده و چرا ما نیاز به بهرهگیرى از این وسایط براى بهرهمندى از عالم معنا و ملکوت داریم، به چند جهت است:
1. این اشخاص، «وسایط فیض الهی» به بندگان، و کانال جریان رحمت الهى بر سایر موجودات عالم میباشند. و براى وصول به منبع فیض، ناگزیر باید از این کانال بهره گرفت تا از عنایات حق محروم نشویم.
2. از آنجا که این مقرّبان درگاه خدا، خود را به صفات الهى آراستهاند، نظر و توجه بدانها بسان توجه و نظر به خداوند متعال است؛ زیرا اُنس با آنان، و لو در گرفتاریها، انسان را متوجه خدا و متذکر به آیات الهى مینماید؛ لذا است که «ندبه» میکنیم: «کجا است آن روى الهى که اولیا به آن متوجه میشوند؟».
3. چون آنان مقرّب درگاه اله و واسطه فیضاند، دعاى آنها مردود نبوده و به اجابت میرسد و شفاعتشان مقبول درگاه حق واقع میشود. پس در ادامه ندبه میگوییم: «کجا است آن مضطرّى که هرگاه دعا کند، اجابت میشود؟»، و نیز چون کریماند، درخواست هیچ سائلى را رد نمیکنند و اگر به صلاح او باشد، او را دست خالى بر نمیگردانند، و این امر در بین معاصران آن بزرگواران و زائران مشاهد ایشان به کرّات تجربه شده است؛ از اینرو خطاب به ایشان گفته میشود: «عادت شما نیکى و سرشت شما کرامت و شأن شما حق و صداقت و مهربانى است».[3]
4. ارتباط مستقیم با عالم غیب در توان انسانهایى که خود، مراحل کمال را طى نکردهاند نیست. لذا باید از این وسایل و سبل بهره گیرند؛ از اینرو خداوند دستور داده: «اى کسانى که ایمان آوردهاید تقوا پیشه کنید و به سوى او (خدا) وسیلهاى برگزینید».[4] روایات کثیرى نیز وجود دارند که در آنها اهل بیت(ع) به عنوان «وسیله» و «ایمان محکم» الهى که یک مؤمن باید آنها را یافته و شناخته و به آنها چنگ زند، معرفى شدهاند.[5] و باز ندبه میکنیم که: «کجا است آن که وسیلهاى براى اتصال زمین و آسمان است؟».
5. شناخت و مراجعه و توسل به آنان، سبب آشنایى با آنها و رواشدن حاجات، سبب دوستى و مودّت و اُنس میگردد و این محبت و اُنس به این بزرگواران، سبب تربیت و هدایت و تعالى خود فرد میگردد، در حالی که ساحت قدس آنها، از مردم و مراجعه آنها بینیاز است؛ زیرا آنان با عنایات الهى به مقصد رسیدهاند.
6. ارجاع مردم به اولیاءالله، پاداشى است که ایشان در مقابل زحمات خود دریافت میدارند. چنانکه خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: «و پاسى از شب را بیدار باش [و مشغول] راز و نیاز، امید است که به مقامى ستوده شده (مقام شفاعت در دنیا و آخرت) نایل گردى».[6]
7. مراجعه و توسل مردم به ذوات مقدسه، سبب تشویق دیگران به پیمودن راه آنها از یک سو، و سلب غرور و تکبر از عابدان و زاهدان و سالکان و سایر مدعیان سیر الى الله و پاکسازى نفوس آنها از سوى دیگر و پیشگیرى از دکان باز کردن ریاکاران و سالوسان از سویى میشود.
8. مقام انسان کامل به مراتب از مَلَک برتر است؛ زیرا که اولا: ملک در دنیا و آخرت در خدمت عبدصالح است. ثانیا: فاعلیت مَلَک، جبرى بوده و امتیازى براى او محسوب نمیشود. ثالثا: در شب معراج، پیامبر(ص) از جبرئیل امین پیشتر رفت ... و در جایى که ملائکه تدبیر کننده برخى امورند،[7] [در طول فاعلیت خداوند] چرا این انسانهاى خودساخته و به خدا رسیده، اینگونه نباشد؟
9. سیره بزرگان و جلیلانِ حکیم بر این است که برخى از امور را که در توان زیردستان خود مییابند، به آنها واگذارند، تا تحت نظارت ایشان، مراجعان را پاسخگو باشند تا از این طریق، هم این افراد تربیت ویژه بیابند و نیز پاداش زحمات گذشته خود را دریافت کنند و هم دیگران ایشان و مقامات آنها را بشناسند و راحتتر با آنها در تماس و اُنس قرار بگیرند.
البته مراجعان میدانند که این وسایط، هرگز همتا و هم عرض آن جلیل و رئیس واقع نمیشوند و بدون اجازه و اراده او، کارهاى نیستند.
نتیجه اینکه: براى اتصال به غیب و امتثال اوامر الهى و تربیت و تعالى و ترقى خود و رفع حوایج دنیوى و اخروى - جسمى و معنوى - خود نیازمند شناخت، مراجعه، توسل و محبت به اولیاءالله(ع) میباشیم، و توسل به آنها، به معناى توسل به اسباب و ریسمان محکم الهى و وسایط بارگاه ربوبى است. وسایطى که در وجود و تمامى شئون وجودى خود وابسته به خدواند هستند و فاعلیتشان و قاضى الحاجات بودنشان در طول فاعلیت و قاضى الحاجات بودن خداوند است و چنین مراجعهاى شرک نیست؛ زیرا قاضى الحاجات مستقل فقط خداوند است.
[1]. ر. ک: جاثیه، 12- 13؛ لقمان، 20.
[2]. ر. ک: «مشیت الهى و خواست انسان»، سؤال 95؛ «اختیار انسان و هدایت الهی»، سؤال 217؛ «انسان و اختیار»، سؤال 51؛ «فرض ممکن الوجود در کنار واجب الوجود»، سؤال 80.
[3]. زیارت جامعه کبیره.
[4]. مائده، 35؛ آل عمران، 103؛ اسراء، 57.
[5]. ر. ک: حائرى، سید مهدى، ترجمه مکیال المکارم، ج 1، ص 639 و 625؛ کتب تفاسیر ذیل سه آیه فوق.
[6]. اسراء، 79.
[7]. نازعات، 5.
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات