لطفا صبرکنید
9013
- اشتراک گذاری
برای روشن شدن پاسخ توجه به دو نکته ضروری به نظر می رسد:
نکته اول: این که منظور از سفر چهارم، سفر از خلق به سوی خلق است با حق. در این سفر سالک اطلاعات کاملی از امور تمام مخلوقات به دست می آورد: مشاهده خلایق، آثار و لوازم آنها، علم به مضار و منافع آنها در آینده دور و نزدیک(دنیا و آخرت)، آگاهی از اصل رجوع خلایق به خدا، چگونگی رجوع، اسباب رسیدن به خدا، موانع آن و خلاصه هر آنچه مربوط به سعادت یا بدبختی مخلوقات به ویژه انسان است، آگاه می شود. از این رو سفر چهارم، نه سفر از خلق به حق است و نه سفر در خلق به حق(بالحق، فی الخلق) است؛ زیرا قید با حق که در سفر دوم تا چهارم آورده می شود، بیانگر این نکته است که وجود سالک به دلیل حقانی شدن در پایان سفر اول، همراهی و مدد حضرت حق را تا پایان سفر های چهارگانه مشاهده می کند؛[1] نه این که حق را به میان مردم آورده باشد.
نکته دوم: حکیمانی که بر اساس حکمت متعالیه می اندیشند نهایت سفر چهارم را همان نبوت تشریعی می دانند.[2] بنابر این، عارفان از عنصر امامت و ولایت غافل نبودند؛ البته از آن جا که هر یک از اسفار چهارگانه دارای مراتبی است؛ زیرا اهل سیر و سلوک یکسان نیستند و دارای مراتب هستند؛ باید گفت به شماره اهل سیر و سلوک، مراتب و مقامات عرفانی وجود دارد؛ بنابر این به نظر می رسد منظور عارفان از این که نهایت سفر چهارم، نبوت تشریعی است، مرتبه اعلای این سفر است؛ از این رو حرکت امام خمینی (ره) را می توان سفر چهارم ایشان در سیر و سلوک به شمار آورد.
برای آگاهی بیشتر در این زمینه پاسخ های زیر را مطالعه فرمایید:
دیدگاه فلاسفه اسلامی نسبت به مقوله سیاست، 9929
اندیشه سیاسی امام خمینی، 6783
[1]. اقتباس از سؤال 23715.
[2]. ر. ک: صدر المتألهین، محمد، الحکمة المتعالیة، پاورقی، الاهی قمشه ای، محمد رضا، ج 1، ص 14، منشورات مصطفوی، قم.