لطفا صبرکنید
بازدید
42554
42554
آخرین بروزرسانی:
1398/03/22
کد سایت
fa5331
کد بایگانی
5040
نمایه
بیماری دل از نگاه قرآن
طبقه بندی موضوعی
تفسیر|گناه و رذائل اخلاقی
اصطلاحات
قلب (دل)|نفاق (منافق، منافقون)|مرض ، بیماری
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
از نظر قرآن بیماری دل چه معنایی دارد و چرا خدا بر آن میافزاید؟
پرسش
در قرآن کریم میخوانیم: «در دلهاى آنان یک نوع بیمارى است. خداوند بر بیمارى آنان افزوده و به جهت دروغهایى که میگفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنها است»؛ بیماری دل چه معنایی دارد؟ چرا خدای مهربان بجای اینکه مریض خودش را خوب کند او را مریضتر میکند؟
پاسخ اجمالی
مرض و بیماری دل، عبارت است از اینکه قلب دچار نوعى تردید و اضطراب شود که مسئله ایمان به خدا و اطمینان نسبت به آیات او را کِدِر و ناصاف کند و ایمان در آن قلب آمیخته با شرک شود.
خداوند متعال انسان را موجودی آزاد و با اراده و اختیار خلق کرده یعنی تکامل انسان از طریق انتخاب و اراده به دست میآید. بنابر این، اگر افرادی مانند منافقین با اراده و انتخاب خود مسیر ضلالت و گمراهی را انتخاب کنند معنا ندارد خداوند آنها را بالإجبار هدایت کند؛ زیرا؛ اولاً: خلاف حکمت الهی در خلقت انسان است. ثانیاً: هدایت جبری و بدون اراده ارزشی ندارد.
خداوند متعال انسان را موجودی آزاد و با اراده و اختیار خلق کرده یعنی تکامل انسان از طریق انتخاب و اراده به دست میآید. بنابر این، اگر افرادی مانند منافقین با اراده و انتخاب خود مسیر ضلالت و گمراهی را انتخاب کنند معنا ندارد خداوند آنها را بالإجبار هدایت کند؛ زیرا؛ اولاً: خلاف حکمت الهی در خلقت انسان است. ثانیاً: هدایت جبری و بدون اراده ارزشی ندارد.
پاسخ تفصیلی
خدای تعالی در قرآن کریم درباره «دل بیمار» و آثار آن میفرماید:
«در دلهاى آنان (منافقان) یک نوع بیمارى است خداوند بر بیمارى آنان افزوده و به خاطر دروغهایى که میگفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنهاست».[1]
«(ولى) کسانى که در دلهایشان بیمارى است را میبینى که در (دوستى با یهودیان و مسیحیان)، بر یکدیگر پیشى میگیرند، و میگویند: میترسیم حادثهاى براى ما اتفاق بیفتد (و نیاز به کمک آنها داشته باشیم!) شاید خداوند پیروزى یا حادثه دیگرى از سوى خود (به نفع مسلمانان) پیش آورده و این دسته، از آنچه در دل پنهان داشتند، پشیمان گردند».[2]
«آن گاه منافقان و کسانى که قلبشان مریض بود (و دلى ناباور داشتند) گفتند: وعده خدا و پیامبرش براى ما جز نیرنگ و فریب نبود».[3]
جمله «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» به طور اجمال دلالت دارد بر اینکه دل انسانها در خطر نوعى بیمارى قرار دارد و قهراً وقتى براى چیزى حالت بیمارى تصوّر شود حالت سلامتى هم دارد؛ چون صحت و مرض در مقابل هم هستند، تا یکى از آن دو فرض نداشته باشد طرف دیگر نیز فرض ندارد.[4]
در قرآن کریم هرجا که سخن از بیماری دلها آمده، احوال آن دلهاى مریض و بیمار و آثار آن نیز بیان شده است و امورى ذکر شده که دلالت دارد بر اینکه آن دلها استقامت فطرى خود را از دست داده، از راه میانه منحرف شدهاند.[5] همانطور که در آیات ذکر شده میبینیم.
بهطور کلی؛ مرض و بیماری دل، عبارت است از اینکه قلب دچار نوعى تردید و اضطراب شود که مسئله ایمان به خدا و اطمینان نسبت به آیات او را کِدِر و ناصاف کند و ایمان در آن قلب آمیخته با شرک شود.[6] لذا میبینیم که در مرحله خُلق و خوى؛ احوالى و اخلاقى متناسب با کفر بر آن عارض میشود و در مرحله عمل کارهایى از آن سر میزند که متناسب با کفر به خدا و آیات او است. به دیگر سخن؛ آنچه از عرف و اصطلاح قرآن کریم استنباط میشود آن است که مرض قلب عبارت است از:
شک و تردیدى که بر درک آدمى نسبت به آنچه مربوط به خداى تعالى و آیات اوست چیره میشود و نمیگذارد قلب با آن معارف که همان عقائد دینى است جوش بخورد و انسانی که مبتلاى به آن شک و تردید است، قلب او نسبت به خدا و آیاتش بسته است.[7]
همچنین گفتهاند: بیماریهاى دل همان عقدههاى روانى است که در صفات پَست همچون حسد، کینهتوزى، خویشتن بزرگبینى، نومیدى، ریاست دوستى و جدل بهناحق درباره خدا ظاهر میشود. امّا سختى دل همان است که از تراکم آثار گناهان بر دل حاصل میشود، و بر اثر آن حق را نمیپذیرد و از تهدیدها و هشدارها نمیترسد و از سرنوشت تبهکاران عبرت نمیگیرد و از نشانههاى خدا در آفاق سودى نمیجوید. [8]
قلانسی نسفی در «المرشد» گوید: «خواجه حکیم را پرسیدند که دل بیمار را علامت چه بود؟ گفت: آنکه از طاعت مولى -عزّ و جلّ- حلاوت نیابد و به اندک رنجى که به وى رسد، بنالد، همچنانکه کسى را تن بیمار شود و از خوردن مزه نیابد و به اندک رنج که به وى رسد بنالد».[9]
در مقابل، سلامتى قلب و صحت آن؛ یعنی اینکه قلب در جایی مستقر شود و قرار گیرد که خلقتش در همانجا بوده است. به عبارت دیگر؛ عبارت است از اینکه قلب راه میانه را از دست ندهد و برگشت این حالت به خلوص قلب در توحید خداى سبحان و اعتماد کردن به او و بریدن از هر چیز دیگرى است که هواى نفس به سوى آن کشش دارد.[10] این نکته از آیه شریفه «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»[11] به چشم میخورد.
بیماردلان؛ کسانیاند که ایمانشان ضعیف است، همانهایى که دلهایشان به پَر کاهى میماند که هر لحظه دستخوش نسیمها گشته، به این سو و آن سو کشیده میشود.[12]
اصولاً خداى سبحان در قرآن کریم، بیماری قلب را در حد و اندازه بیماریهای جسمانى دانسته که به تدریج شدت مییابد و اگر به معالجهاش نپردازند مزمن میشود و در پایان کار، بیمار را به هلاکت میکشاند و شدت یافتنش به جهت ناپرهیزى کردن است و اینکه بیمارى را با چیزهایى که براى مریض ضرر دارد و طبع مریض را بیشتر تحریک میکند، بیشتر کند و این زیاد شدن بیماری به وسیله ارتکاب گناهان است که خداى تعالى دربارهاش فرموده: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً».[13]
و نیز فرموده: «و امّا آنها که در دلهایشان بیمارى است، پلیدى بر پلیدیشان افزوده و از دنیا رفتند در حالى که کافر بودند. آیا آنها نمیبینند که در هر سال، یک یا دو بار آزمایش میشوند؟! باز توبه نمیکنند، و متذکّر هم نمیگردند».[14]
و نیز در یک بیانى عمومى میفرماید: «سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آنرا به مسخره گرفتند!».[15]
چه زیباست سخن امام على(ع) که فرمود: «براى دلها، هیچ دردى دردناکتر از گناه نیست».[16]
امام صادق(ع) به نقل از امام باقر(ع)؛ معصیت را عامل زیر و رو شدن اساس وضعیت سالم دل میشمرد و میفرماید: «هیچ چیز مانند گناه، تباه کننده دل نیست. دل سراغ گناه میرود و دچار معصیت میشود؛ همواره دست به گریبان با آن است، تا آنکه گناه بر او چیره شود و دل را زیر و رو میسازد».[17]
خداى تعالى همانطور که خصوصیات و آثار دل بیمار را بیان فرموده، براى علاج آن بیمارى نیز در قرآن راهحل پیشنهاد کرده است، از آن جمله در بیانى عام و کلى فرموده:
«کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در پرتو ایمانشان هدایت میکند».[18]
«کسى که خواهان عزّت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزّت براى خداست سخنان پاکیزه به سوى او صعود میکند، و عمل صالح را بالا میبرد».[19]
بنابر این، کسى که دچار بیماری قلب است اگر بخواهد خود را مداوا و بیمارى خود را بر طرف سازد باید به سوى خداى عزّ و جلّ توبه کند و توبه عبارت است از ایمان به او و تذکّر به افکار شایسته و اعمال صالح،[20] همچنانکه در آیهای درباره کسانی که در صدد علاج دل خود نیستند فرمود: «ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ»؛[21] باز توبه نمیکنند، و متذکّر هم نمیگردند!
خداوند متعال انسان را موجودی آزاد و با اراده و اختیار خلق کرده یعنی تکامل انسان از طریق انتخاب و اراده به دست میآید؛ بنابر این، اگر افرادی مانند منافقین با اراده و انتخاب خود مسیر ضلالت و گمراهی را انتخاب کنند معنا ندارد خداوند آنها را بالاجبار هدایت کند؛ زیرا؛ اولاً: خلاف حکمت الهی در خلقت انسان است. ثانیاً: هدایت جبری و بدون اراده ارزشی ندارد.
توضیح این که خداوند متعال به همه بندگان خود مهربان است و تمام مقدمات هدایت و سعادت را برای آنان فراهم کرده است اما استفاده از این مقدمات و رسیدن به هدایت و سعادت را در اختیار انسان ها قرار داده است تا هرکس بخواهد یا اراده خود مسیر هدایت را انتخاب کند و هر کس بخواهد به مسیر ضلالت و گمراهی برود. در حقیقت سلامت و بیماری روحی هر فرد در اختیار خود اوست این که قرآن فرموده است: «در قلوب منافقین بیماری وجود دارد و خداوند بر مرض آنها میافزاید»، مراد این است که آنان از اختیاری که خداوند به آنها عطا کرده بود تا مسیر هدایت را انتخاب کند سوء استفاده کردند و مسیر ضلالت را برگزیدند، خود را از نعمت هدایت ها و نصایح پیامبران الهی محروم کردند. سنت خداوند چنین است که در همان مسیر نفاقی که خود انتخاب کردهاند روز بروز بیشتر سقوط کنند.[22] به عبارت دیگر، سنت و قانون الهی این است همانطوری هرکس بیماری جسمی داشته باشد و در صدد مداوای خویش بر نیاید روز بروز بر شدت مرض او افزوده خواهد شد در مورد انحرافات و بیماریهای روحی و روانی نیز این قانون الهی صادق است و عدم علاج آن با توبه و برگشت، سبب عمیقتر شدن آن میشود؛ و چون این یک قانون و سنت الهی است از آن جهت به خداوند نسبت داده شده است. بنابراین، این آیه هیچ منافاتی با لطف و مهربانی خداوند ندارد؛ زیرا افراد منحرف و منافق با اختیار خود دستورات الهی را زیر پا مگذارند و در مسیر نفاق قرار میگیرند و خود را از لطف، مهربانی و هدایتهای الهی محروم میسازند.
«در دلهاى آنان (منافقان) یک نوع بیمارى است خداوند بر بیمارى آنان افزوده و به خاطر دروغهایى که میگفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنهاست».[1]
«(ولى) کسانى که در دلهایشان بیمارى است را میبینى که در (دوستى با یهودیان و مسیحیان)، بر یکدیگر پیشى میگیرند، و میگویند: میترسیم حادثهاى براى ما اتفاق بیفتد (و نیاز به کمک آنها داشته باشیم!) شاید خداوند پیروزى یا حادثه دیگرى از سوى خود (به نفع مسلمانان) پیش آورده و این دسته، از آنچه در دل پنهان داشتند، پشیمان گردند».[2]
«آن گاه منافقان و کسانى که قلبشان مریض بود (و دلى ناباور داشتند) گفتند: وعده خدا و پیامبرش براى ما جز نیرنگ و فریب نبود».[3]
جمله «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» به طور اجمال دلالت دارد بر اینکه دل انسانها در خطر نوعى بیمارى قرار دارد و قهراً وقتى براى چیزى حالت بیمارى تصوّر شود حالت سلامتى هم دارد؛ چون صحت و مرض در مقابل هم هستند، تا یکى از آن دو فرض نداشته باشد طرف دیگر نیز فرض ندارد.[4]
در قرآن کریم هرجا که سخن از بیماری دلها آمده، احوال آن دلهاى مریض و بیمار و آثار آن نیز بیان شده است و امورى ذکر شده که دلالت دارد بر اینکه آن دلها استقامت فطرى خود را از دست داده، از راه میانه منحرف شدهاند.[5] همانطور که در آیات ذکر شده میبینیم.
بهطور کلی؛ مرض و بیماری دل، عبارت است از اینکه قلب دچار نوعى تردید و اضطراب شود که مسئله ایمان به خدا و اطمینان نسبت به آیات او را کِدِر و ناصاف کند و ایمان در آن قلب آمیخته با شرک شود.[6] لذا میبینیم که در مرحله خُلق و خوى؛ احوالى و اخلاقى متناسب با کفر بر آن عارض میشود و در مرحله عمل کارهایى از آن سر میزند که متناسب با کفر به خدا و آیات او است. به دیگر سخن؛ آنچه از عرف و اصطلاح قرآن کریم استنباط میشود آن است که مرض قلب عبارت است از:
شک و تردیدى که بر درک آدمى نسبت به آنچه مربوط به خداى تعالى و آیات اوست چیره میشود و نمیگذارد قلب با آن معارف که همان عقائد دینى است جوش بخورد و انسانی که مبتلاى به آن شک و تردید است، قلب او نسبت به خدا و آیاتش بسته است.[7]
همچنین گفتهاند: بیماریهاى دل همان عقدههاى روانى است که در صفات پَست همچون حسد، کینهتوزى، خویشتن بزرگبینى، نومیدى، ریاست دوستى و جدل بهناحق درباره خدا ظاهر میشود. امّا سختى دل همان است که از تراکم آثار گناهان بر دل حاصل میشود، و بر اثر آن حق را نمیپذیرد و از تهدیدها و هشدارها نمیترسد و از سرنوشت تبهکاران عبرت نمیگیرد و از نشانههاى خدا در آفاق سودى نمیجوید. [8]
قلانسی نسفی در «المرشد» گوید: «خواجه حکیم را پرسیدند که دل بیمار را علامت چه بود؟ گفت: آنکه از طاعت مولى -عزّ و جلّ- حلاوت نیابد و به اندک رنجى که به وى رسد، بنالد، همچنانکه کسى را تن بیمار شود و از خوردن مزه نیابد و به اندک رنج که به وى رسد بنالد».[9]
در مقابل، سلامتى قلب و صحت آن؛ یعنی اینکه قلب در جایی مستقر شود و قرار گیرد که خلقتش در همانجا بوده است. به عبارت دیگر؛ عبارت است از اینکه قلب راه میانه را از دست ندهد و برگشت این حالت به خلوص قلب در توحید خداى سبحان و اعتماد کردن به او و بریدن از هر چیز دیگرى است که هواى نفس به سوى آن کشش دارد.[10] این نکته از آیه شریفه «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»[11] به چشم میخورد.
بیماردلان؛ کسانیاند که ایمانشان ضعیف است، همانهایى که دلهایشان به پَر کاهى میماند که هر لحظه دستخوش نسیمها گشته، به این سو و آن سو کشیده میشود.[12]
اصولاً خداى سبحان در قرآن کریم، بیماری قلب را در حد و اندازه بیماریهای جسمانى دانسته که به تدریج شدت مییابد و اگر به معالجهاش نپردازند مزمن میشود و در پایان کار، بیمار را به هلاکت میکشاند و شدت یافتنش به جهت ناپرهیزى کردن است و اینکه بیمارى را با چیزهایى که براى مریض ضرر دارد و طبع مریض را بیشتر تحریک میکند، بیشتر کند و این زیاد شدن بیماری به وسیله ارتکاب گناهان است که خداى تعالى دربارهاش فرموده: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً».[13]
و نیز فرموده: «و امّا آنها که در دلهایشان بیمارى است، پلیدى بر پلیدیشان افزوده و از دنیا رفتند در حالى که کافر بودند. آیا آنها نمیبینند که در هر سال، یک یا دو بار آزمایش میشوند؟! باز توبه نمیکنند، و متذکّر هم نمیگردند».[14]
و نیز در یک بیانى عمومى میفرماید: «سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آنرا به مسخره گرفتند!».[15]
چه زیباست سخن امام على(ع) که فرمود: «براى دلها، هیچ دردى دردناکتر از گناه نیست».[16]
امام صادق(ع) به نقل از امام باقر(ع)؛ معصیت را عامل زیر و رو شدن اساس وضعیت سالم دل میشمرد و میفرماید: «هیچ چیز مانند گناه، تباه کننده دل نیست. دل سراغ گناه میرود و دچار معصیت میشود؛ همواره دست به گریبان با آن است، تا آنکه گناه بر او چیره شود و دل را زیر و رو میسازد».[17]
خداى تعالى همانطور که خصوصیات و آثار دل بیمار را بیان فرموده، براى علاج آن بیمارى نیز در قرآن راهحل پیشنهاد کرده است، از آن جمله در بیانى عام و کلى فرموده:
«کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در پرتو ایمانشان هدایت میکند».[18]
«کسى که خواهان عزّت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزّت براى خداست سخنان پاکیزه به سوى او صعود میکند، و عمل صالح را بالا میبرد».[19]
بنابر این، کسى که دچار بیماری قلب است اگر بخواهد خود را مداوا و بیمارى خود را بر طرف سازد باید به سوى خداى عزّ و جلّ توبه کند و توبه عبارت است از ایمان به او و تذکّر به افکار شایسته و اعمال صالح،[20] همچنانکه در آیهای درباره کسانی که در صدد علاج دل خود نیستند فرمود: «ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ»؛[21] باز توبه نمیکنند، و متذکّر هم نمیگردند!
خداوند متعال انسان را موجودی آزاد و با اراده و اختیار خلق کرده یعنی تکامل انسان از طریق انتخاب و اراده به دست میآید؛ بنابر این، اگر افرادی مانند منافقین با اراده و انتخاب خود مسیر ضلالت و گمراهی را انتخاب کنند معنا ندارد خداوند آنها را بالاجبار هدایت کند؛ زیرا؛ اولاً: خلاف حکمت الهی در خلقت انسان است. ثانیاً: هدایت جبری و بدون اراده ارزشی ندارد.
توضیح این که خداوند متعال به همه بندگان خود مهربان است و تمام مقدمات هدایت و سعادت را برای آنان فراهم کرده است اما استفاده از این مقدمات و رسیدن به هدایت و سعادت را در اختیار انسان ها قرار داده است تا هرکس بخواهد یا اراده خود مسیر هدایت را انتخاب کند و هر کس بخواهد به مسیر ضلالت و گمراهی برود. در حقیقت سلامت و بیماری روحی هر فرد در اختیار خود اوست این که قرآن فرموده است: «در قلوب منافقین بیماری وجود دارد و خداوند بر مرض آنها میافزاید»، مراد این است که آنان از اختیاری که خداوند به آنها عطا کرده بود تا مسیر هدایت را انتخاب کند سوء استفاده کردند و مسیر ضلالت را برگزیدند، خود را از نعمت هدایت ها و نصایح پیامبران الهی محروم کردند. سنت خداوند چنین است که در همان مسیر نفاقی که خود انتخاب کردهاند روز بروز بیشتر سقوط کنند.[22] به عبارت دیگر، سنت و قانون الهی این است همانطوری هرکس بیماری جسمی داشته باشد و در صدد مداوای خویش بر نیاید روز بروز بر شدت مرض او افزوده خواهد شد در مورد انحرافات و بیماریهای روحی و روانی نیز این قانون الهی صادق است و عدم علاج آن با توبه و برگشت، سبب عمیقتر شدن آن میشود؛ و چون این یک قانون و سنت الهی است از آن جهت به خداوند نسبت داده شده است. بنابراین، این آیه هیچ منافاتی با لطف و مهربانی خداوند ندارد؛ زیرا افراد منحرف و منافق با اختیار خود دستورات الهی را زیر پا مگذارند و در مسیر نفاق قرار میگیرند و خود را از لطف، مهربانی و هدایتهای الهی محروم میسازند.
[1]. بقره، 10: «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یکْذِبُونَ».
[2]. مائده، 52: «فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یسارِعُونَ فیهِمْ یقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یأْتِی بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ».
[3]. احزاب، 12: «وَ إِذْ یقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً».
[4]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 377، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. همان، ص 378.
[8]. مدرسی، سید محمدتقی، تفسیر هدایت، گروه مترجمان، ج 8، ص 100، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ اول، 1377ش.
[9]. قلانسى نسفى، عبد الله بن محمد، ارشاد در معرفت و وعظ و اخلاق (المرشد )، ص 45، میراث مکتوب، تهران، چاپ اول، 1385ش.
[10]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 377.
[11]. شعراء، 88 – 89: «روزى که مال و فرزند هیچ سودى نخواهد داشت. مگر کسى که با قلبى پاک به پیشگاه خدا درآید».
[12]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 378.
[13]. بقره، 10.
[14]. توبه، 125 – 126.
[15]. روم، 10.
[16]. «لَا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوب»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 275، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[17]. «مَا مِنْ شَیءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِیئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَیوَاقِعُ الْخَطِیئَةَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَیهِ فَیصَیرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ»؛ الکافی، ج 2، ص 268.
[18]. یونس، 9.
[19]. فاطر، 10.
[20]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 379.
[21]. توبه، 126.
[22]. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14، ص 517، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات