لطفا صبرکنید
23092
- اشتراک گذاری
هرچند وحدت وجود قبل از ابن عربی نیز در میان بسیاری از عرفا مطرح بوده، ولی بی تردید ابن عربی بیشترین کلام را در این مورد بیان داشته است.
در مورد معنای وحدت وجود باید گفت: وحدت وجودی که مورد نظر عرفا و ابن عربی بوده، وحدت مفهومی وجود نیست، بلکه منظور وحدت وجود خارجی اشیا است که عرفا از طریق شهود به حقیقت آن دست یافته اند. بنابر این نظریه؛ وجود حقیقی بیش از یکی نیست و آن وجود خداوند است و غیر خدا هرچه موجود به نظر می آید صرفا تعینات و اعتبارات و تجلیات همان وجود واحدند.
ابن عربی معتقد است که حقیقت وحدت وجود «طوری ورای طور عقل» است که باعث حیرت عقلا است و برای درک آن نیاز به آگاهی ای از نوع برتر است و امید ندارد که عقل آن را درک کند.
در حکمت متعالیه ملاصدرا نیز نظریه وحدت وجود مطرح شده و بنا به تصریحات بسیاری از بزرگان، ملاصدرا در بیان این نظریه بسیار از ابن عربی متاثر بوده است.
تفاوت اساسی، بین ابن عربی و ملاصدرا در این است که با تمام تاکیدی که ابن عربی بر«طوری ورای طورعقل» بودن وحدت وجود دارد، ملاصدرا معتقد است که این نظریه قابل بیان فلسفی بوده، لذا نظام فلسفی خود را بر اساس اصالت وجود و وحدت وجود پایه گذاری کرده است.
گفتنی است که مسئله وحدت وجود برای عرفا به هیچ وجه به عنوان یک نظریه فلسفی محض و جدای از واقعیت زندگی مطرح نبوده، بلکه بازگو کننده عالی ترین درجه از اخلاص آنان در توحید خداوند بوده است و زندگی سراسر عشق و شور عارفان الاهی در واقع تجسم زندگی بر اساس وحدت وجود است.
مکتب عشق در عرفان اسلامی از دل این نظریه بر خاسته؛ چرا که سالک طریق عرفان اگر به این حقیقت واقف باشد که جهان و به ویژه انسان تجلی خداوند است، عاشق ظهور خدا در جهان خواهد شد و نهایتاًَ در این عشق فانی شده و به وجود حقیقی خواهد رسید.
وحدت وجود پیام اصلی عرفان ابن عربی است که در تمامی آثار خود به آن پرداخته است. هرچند قبل از وی نیز، از طرف عرفا اشاراتی به این نظریه شده است، ولی بی گمان ابن عربی بیشترین سخن را در این مورد مطرح نموده است.
در مورد معنای وحدت وجود باید گفت: وحدت وجودی که مورد نظر عرفا و ابن عربی بوده وحدتِ مفهومی وجود نیست، بلکه منظور وحدت وجود خارجی اشیا است که عرفا در مقامات شهودی خود به آن نائل شده اند و سرچشمه اصلی این نظریه به هیچ وجه مباحث فلسفی نبوده است. [1]
بنابراین نظریه، وجود حقیقی، بیش از یکی نیست و آن هم وجود خداوند است و غیر خدا هرچه هست صرفا تعینات و اعتبارات و تجلیات همان وجود واحد است که در واقع همگی نمودهایی بدون بود هستند و از این رو که تجلی خداوند هستند، وجود اعتباری یافته اند.
این بیان در آثار ابن عربی بارها تکرار می شود که عالم تجلی خداوند است و در وجود چیزی غیر از حق ظاهر نشده است [2] که با نظر به ذات خود فانی و باطل بوده، اما از این جهت که ظهور حق است وجود بالغیر دارد. همچنین این سخن وی مشهور است که «سبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها»؛ پاک و منزه است آن که موجودات را پدیدار ساخت و خود عین آنها است، [3] که البته مراد، عین ظهور آنها است نه عین ذات آنها. چنان که در جای دیگری گفته: «او عین هر موجودی در مقام ظهور است، نه این که عین موجودات در ذات آنها است، خداوند از این نسبت منزه و برتر است، بلکه او اوست و موجودات، موجودات ربطی». [4]
ابن عربی معتقد است: حقیقت وحدت وجود امری عظیم و «طوری ورای طور عقل» [5] است که باعث حیرت عقلا است و برای درک آن نیاز به آگاهی از نوع برتر است و امید ندارد که عقل، آن را درک کند؛ چرا که خداوند در مقام ظهور، عین هر شیء است، ولی در ذات اشیا عین آنها نیست و این امر عظیم نه متناقض نما، بلکه متناقض است؛ چرا که اگر متناقض ظاهری بود پس از رفع تناقض از عظمت می افتاد و دیگر جایی برای حیرت وجود نداشت.
به گفته ابن عربی: «تحریر این مسئله به جد مشکل است؛ چرا که عبارت از آن قاصر است و به خاطر سرعت دگرگونی و تناقض احکامش تصور نمی تواند آنا ضبط نماید. این مسئله مانند قول خدای تعالی است که می فرماید: "وما رمیت اذ رمیت"؛ تو پرتاب نکردی (نفی می کند) هنگامی که پرتاب کردی (اثبات می کند)». [6]
آنچه گذشت بیانات و کلمات ابن عربی در بحث وحدت وجود بود که محور عرفان نظری محسوب می شود.
اما این نظریه در حکمت متعالیه ملاصدرا نیز مطرح شده و ملاصدرا مدعی شده است،که توانسته است آن را از لحاظ فلسفی به اثبات برساند.
بسیاری از بزرگان عرفان برآنند که ملاصدرا اصل این نظریه را از ابن عربی گرفته و به طور کلی بسیار از وی متأثر بوده است. در عمل نیز آنچه از مطالب خود ملاصدرا بر می آید این است که وی در نهایت و اوج فلسفه خود به همان نظریه عرفا در وحدت وجود نائل شده است، چنان که خود می گوید: "پروردگارم مرا هدایت فرمود و برهانی روشن عطایم نمود بر این که وجود، منحصر در یک حقیقت شخصیه می باشد به گونه ای که در دار وجود جز او موجودی نیست و هرچه غیر از او موجود به نظر می رسد، ظهور و تجلی صفات او و فیضی از افاضات نامتناهی وی هستند". [7]
ولی تفاوت اصلی بین ابن عربی و ملاصدرا این است که با همه تاکیدی که ابن عربی بر «طوری ورای طور عقل» بودن وحدت وجود دارد، ملاصدرا بنابر دیدگاه کلی خود مبنی بر وحدت عرفان و قرآن و برهان، معتقد است که این مسئله، هم مطابق با قرآن است و هم مطلبی است برهانی و برای آن استدلال هایی کرده و آن را در قالب فلسفی ارائه داده است.
البته در مورد بیان ملاصدرا تذکر این نکته ضروری است که وی در این مسئله به ظاهر دو گونه نظریه مطرح نموده است؛ نظریه ای ابتدایی و نظریه ای نهایی. نظریه ابتدائی، موسوم به « وحدت تشکیکی وجود» و نظریه نهایی «وحدت شخصیه وجود» نامیده می شود. بنابه تصریح ایشان نظریه ابتدائی صرفا جنبه تعلیمی و آماده سازی دارد تا مدعای اصلی خود که همان «وحدت شخصیه وجود» یا وحدت وجود عرفا باشد را به اثبات برساند. [8]
وحدت تشکیکی وجود عبارت است از این که: وجود، یک حقیقت واحد و دارای مراتب شدت و ضعف است و تمامی موجودات اعم از واجب الوجود تا هیولا (ماده) هریک به حسب مرتبه خود از آن حقیقت برخوردارند؛ یعنی در سنخ وجود با هم اشتراک دارند، ولی در مرتبه متمایز می شوند.
توضیح بیشتر؛ این که مراتب ضعیف هم دارای همان حقیقت وجود هستند، ولی در مرتبه ای متنزل،اما عرفا با این نظریه مخالف بوده و معتقد به وحدت شخصیه وجودند و وجود حقیقی را فقط خداوند و موجودات را مظاهر و تجلیات او می دانند که در حد ذات خود باطل و فانی هستند و وجودی از خود ندارند.
در این مقال بیش از این مجال پرداختن به نحوه استدلال ها و مباحث مطرح شده در حکمت متعالیه و این که چگونه ملاصدرا بین این دو نظریه توافق حاصل کرده است، نمی باشد و نظریات مختلفی هم در مورد آن از طرف علما مطرح شده است که باید به آثار مطول مراجعه شود. [9]
به هرحال، ملاصدرا در نهایت با ابن عربی در این مسئله هم داستان است و در اوج فلسفه خود با گذر از وحدت تشکیکی به وحدت شخصیه یعنی وحدت وجود عرفا رسیده است.
از آنچه گذشت معلوم شد که وحدت وجود به عنوان اساسی ترین بحث در عرفان نظری مطرح بوده و در حکمت متعالیه نیز بر مطابقت آن با قرآن و عرفان و برهان تاکید شده است.
حال به پاسخ این سوال اساسی می پردازیم که گذشته از مباحث فلسفی، این نظریه چه ارتباطی با زندگی انسان داشته و چه نقشی را در رابطه بین انسان و خدا و نزدیک تر شدن به او ایفا می کند.
در این مورد باید گفت: نظریه وحدت وجود در عرفان در اصل به عنوان مرتبه ای عالی از «توحید» مطرح شده و از آن به «توحید وجودی» تعبیر شده است؛ چرا که طبق این نظریه نه تنها هیچ خدایی جز الله وجود ندارد، بلکه هیچ وجود و هیچ موجودی جز او نیست و این نهایت توحید است که در اصل هستی و وجود، هیچ گونه شریکی برای خداوند باقی نمی گذارد.
در این جا است که نهایت اخلاص در توحید آشکار می شود و موجودات اعتباری و از جمله منیت خود انسان به عنوان حجاب حقیقت مطرح شده و عارف، وجود اعتباری خود را در ظل وجود حقیقی فانی می کند.
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خو حجاب خودی حافظ از میان برخیز
اساساً مسئله وحدت وجود برای عرفا به هیچ وجه یک نظریه فلسفی محض و جدای از حقیقت زندگی مطرح نبوده، بلکه با کل حیات معنوی آنان عجین بوده است و زندگی سراسر شور و عشق عارفان تجسم زندگی بر اساس وحدت وجود حقیقی بوده است و مکتب عشق در عرفان اسلامی در واقع از دل وحدت وجود بر خواسته است؛ چرا که سالک طریق عرفان، اگر به این حقیقت واقف شود که جهان و به ویژه انسان و در نهایت «انسان کامل»، تجلی خداوند است، عاشق ظهور خدا در جهان خواهد بود و خواه ناخواه در این عشق از خود فانی شده و به مقام شامخ توحید خواهد رسید. و از این جا است که انسان مظهر اسرار الاهی است و در عرفان، در نهایت، خدا را باید در سرّ وجود خویشتن جست و جو کرد و به گفته ابن عربی: «ما خود صفاتی هستیم که با آن صفات خداوند را توصیف می کنیم و وجود ما صرفا نمود خارجی یافتن وجود الاهی است. خداوند برای ما لازم است تا این که وجود پیدا کنیم، در حالی که ما برای وی لازم هستیم برای این که وی بتواند برای خود تجلی نماید». [10]
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
[1] برای آگاهی بیشتر می توانید به پاسخ 134 (سایت: 1090) مراجعه نمایید.
[2] ابن عربی ، الفتوحات المکیة، ج ۲، ص ۵۱۷، دار صادر، بیروت، بی تا.
[3] الفتوحات المکیة، ج ۲، ص 604، به نقل از، خواجوی، محمد، خرد نامه صدرا، ص 54، شماره 19، بهار 79.
[4] الفتوحات المکیة، ج ۲، ص ۴۸۴.
[5] همان، ج ۱، ص ۲۸۹.
[6] همان، ج ۲، ص ۲۱۶.
[7] صدر الدین، محمد شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، ج ۲، ص ۲۹۲، دار احیاء تراث العربی، بیروت، چاپ چهارم، ۱۴۱۰هـ.
[8] الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، ج ۱، ص ۷۱.
[9] برای آگاهی بیشتر می توانید به پاسخ 134 (سایت: 1090) مراجعه نمایید.
[10] آنه ماری شیمل، ابعاد عرفانی اسلام، ترجمه، عبد الرحیم، گواهی، ص ۴۳۷، نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۷.