لطفا صبرکنید
24107
- اشتراک گذاری
کلمه صلات در معانی متعددی از جمله؛ عبادت خاصه مسلمانان، عبادت گاه و دعا استعمال شده است. دلیل این تعدد، وضعی بوده که از خداوند یا مسلمان برای واژه صلات واقع شده است.
با توجه به آیات مندرج در قرآن، اگر صلات و صلوات در مورد خداوند متعال به کار رود به معنای فرستادن رحمت است، نه به معنای نماز خواندن و نه به معنای دعا کردن پروردگار برای شخصی که مورد خطاب او قرار گرفته است و اگر در مورد فرشتگان و مؤمنان به کار رود به معنای طلب رحمت و دعا است.
در قرآن کریم از صلات و مشتقات آن بسیار استفاده شده و هر یک در معنایی به کار رفته است. این معانی عبارت اند از:
1. عبادت خاصه مسلمانان: این معنا از صلات که بعد از ظهور اسلام برای این لفظ مورد استفاده قرار گرفت، اکثر استعمالات صلات در قرآن را تشکیل می دهد؛ مانند:
- "الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ".[1]
- "وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ".[2]
- "وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ".[3]
2. عبادت گاه: در آیه 40 از سوره حج خداوند از کلمه صلات در معنای عبادت گاه استفاده کرده است: "الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ".[4]
3. دعا: در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که می توان از آنها به روشنی دریافت که ریشه صلات به معنای دعا است.
- "خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ".[5]
- "ُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً".[6]
- "إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً".[7]
این معنا در واقع همان توجّه و انعطاف است، که با اختلاف نسبت متعلق آن، متفاوت می شود. لذا گفتهاند: معنای صلات خدا رحمت، ملائکه استغفار و مردم دعا است.[8]
با توجه به آیات سابق روشن می شود صلات و صلوات اگر برای خداوند متعال به کار رود به معنای فرستادن رحمت است، نه به معنای نماز خواندن و نه به معنای دعا کردن پروردگار برای شخصی که مورد خطاب او قرار گرفته است، اما هر گاه به فرشتگان و مؤمنان منسوب گردد، به معنای طلب رحمت و دعا است.
4. گفتنی است معانی دیگری نیز برای این واژه ذکر شده است که به بحث ما مربوط نیست. [9]
در پایان تذکر این نکته مناسب به نظر می رسد که کلمه صلات در اصل لغت به معناى دعا بوده و شارع مقدس آن را در مصداق خاصى از دعا یعنى در نماز استعمال کرد. این استعمال آن قدر شایع شد که هر جا کلمه صلات شنیده مىشد معناى نماز به ذهن مىرسید، نه معناى دعا، در حالی که همین معنای دعا همچنان برای صلات کاربرد داشت، لذا کلمه صلات در اکثر موارد در همین عبادت مسلمانان استفاده می شود و ریشه آن از نظر لغوی در معنای دعا مورد استفاده است.
[1] البقرة، 3، "(پرهیزکاران) آنها هستند که به غیب (آنچه از حس پوشیده و پنهان است) ایمان مىآورند، و نماز را بر پا مىدارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنها روزى دادهایم انفاق مىکنند".
[2] بقره، 41، و نماز را بپا دارید و زکات را ادا کنید، و همراه رکوع کنندگان رکوع نمائید (و نماز را با جماعت بگذارید).
[3] مائده، 58، "آنها هنگامى که (اذان مىگوئید و مردم را) به نماز مىخوانید آن را به مسخره و بازى مىگیرند، این بخاطر آن است که آنها جمعى هستند که درک نمىکنند".
[4] حج، 40، "اگر خداوند به وسیله بعضى از بندگان خود، بعض دیگر را دفع نکند، صومعهها و کلیساها و معابد یهود و مساجد مسلمین ویران مىگرد".
[5] توبه،103، "از اموال آنها صدقهاى (زکات) بگیر تا به وسیله آن آنها را پاک سازى و پرورش دهى، و به آنها (هنگام گرفتن زکات) دعا کن که دعاى تو مایه آرامش آنها است و خداوند شنوا و دانا است".
[6] احزاب، 43، "او کسى است که بر شما درود و رحمت مىفرستد و فرشتگان او (نیز براى شما تقاضاى رحمت مىکنند) تا شما را از ظلمات (جهل و شرک و گناه) به سوى نور (ایمان و علم و تقوى) رهنمون گردد، او نسبت به مؤمنان مهربان است".
[7] احزاب، 56، "خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود مىفرستند، اى کسانى که ایمان آوردهاید بر او درود فرستید و سلام گوئید و تسلیم فرمانش باشید".
[8] المیزان ذیل آیه 43 سوره احزاب.
[9] نک، قاموس قرآن، ج 4، ص147 – 150.