لطفا صبرکنید
24537
- اشتراک گذاری
مبانی فلسفی مهدویت از دو جهت قابل بررسی است: از جهت علت غایی و از جهت علت فاعلی؛ یعنی از سویی مقتضای هدف داشتن خلقت و محال بودن نقض غرض، وجود انسان کامل است، و اینکه انسان کامل در سلسلۀ علت غایی خلقت عالم قرار داشته باشد. و از سویی دیگر از زاویۀ علت فاعلی باید گفت: سنخیت علت و معلول اقتضا میکند که میان علت نخستین جهان که واحد من جمیع الجهات است و هیچ جهت کثرت در او نیست، و میان معلولات عالم که متکثراتاند یک جهت وحدتی تحقق داشته باشد که از جهتی ارتباط با وحدت کل و از جهتی تناسب با عالم کثرت داشته باشد. این فقط در عالم نفس متحقق است، نفس انسان کاملی که متکثرات را تحت نفوذ بگیرد و این همان نفس پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) است.
مبانی فلسفی مهدویت از دو جهت قابل بررسی است: از جهت علت غایی و از جهت علت فاعلی.
- انسان کامل و قرار گرفتن در سلسلۀ علل غایی
حکمت و غرض الاهی در آفرینش جهان و علت غایی آن، انسان کامل است که همانا این هدف و غرض در وجود چهارده معصوم تجلی پیدا کرده است؛ و از اینرو او حکمران روی زمین و جانشین خداوند در آن است.
با این جهتگیری فلاسفۀ اسلام، به مسئلۀ ولی کامل و حضور خلیفة الله در زمین توجه کردهاند و آنرا بر اساس مبانی و استدلالهای خویش مبرهن ساختند.
ابن سینا در کتاب الشفاء در فصلی راجع به امام و خلیفه گفتوگو میکند و مقامات و مراتب باطنی و اخلاقی و عملی انسان کامل را گزارش میکند و میگوید: «من فاز مع ذلک بالخواص النبویة کاد أن یصیر ربا إنسانیا و کاد أن تحل عبادته بعد الله تعالى و هو سلطان العالم الأرضی و خلیفة الله فیه»؛[1] کسی که با این صفات به صفات پیامبران متصف شود، رب انسانی میشود... و او حکمران روی زمین میشود و جانشین خداوند در آن.[2]
در فلسفۀ اشراق هم، مسئلۀ امام و رئیس جامعه مطرح و به موضوع غیبت توجه شده است.
شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی در کتاب حکمة الاشراق بحث امام و رهبر و اقسام رهبر و رئیس جامعه را مطرح نموده و بر طبق مبانی اشراقی خویش، شرایط کسی را که میتواند رئیس و رهبر و مربی جامعه باشد، بیان میکند و در اینباره میگوید: جهان هیچگاه از حکمت(علم کامل) و از وجود کسی که دارای حکمت و حجج و بینات نزد او باشد خالی نبوده است، این چنین کسی خلیفۀ خدا در روی زمین است و تا زمین و آسمان برپا است چنین خواهد بود. پس در هر زمان چون شخصی به هم رسد که خدایی و نمونۀ کامل علم و عمل باشد، ریاست جامعه با او است و او خلیفۀ خدا در زمین است و زمین هرگز از چنین انسانی تهی نخواهد بود... اینکه میگوییم ریاست با او است، مقصود حکومت ظاهری او نیست، بلکه گاه "امام خدایی"، حکومت تشکیل میدهد و آشکار است و مبسوط الید، و گاه در نهایت پنهانی(غیبت) به سر میبرد و این امام همان کسی است که مردم او را "قطب زمان" "ولی عصر(عج)" مینامند. ریاست جامعه با او است، اگر چه نشانی از او در دست نباشد. البته اگر این رئیس، ظاهر باشد و در رأس حکومت قرار گیرد، زمان، نورانی خواهد شد.[3]
علامه طباطبائی در رسالۀ ولایت مینویسد: «الولایة هی الکمال الاخیر الحقیقی للانسان و انها الغرض الاخیر من التشریع الشریعة الحقة الالهیة»؛[4] ولایت آخرین درجۀ کمال انسان است و مقصود نهایی از تشریع شریعت حقه خداوندی است.
وی در تفسیر المیزان میگوید: «و الولایة و ان ذکروا لها معانی کثیرة و لکن الاصل فی معناها ارتفاع الواسطة الحائلة بین الشیئین بحیث لایکون بینهما ما لیس منهما»؛[5] اگر چه برای ولایت معانی بسیاری کردهاند، لیکن اصل در معنای آن برداشته شدن واسطهای است که میان دو چیز حائل شده باشد، چنانکه میان آندو چیز، چیزی که از آندو نیست باقی نماند.
فیلسوفان «اخوان الصفا» نیز در فلسفۀ خویش به اهمیت امر مهدی(عج) توجه کردهاند و مسئلۀ "غیبت و ظهور" (مهدویت) را شرح دادهاند:
آنان معتقد به مهدی هستند و معتقدند که او باز میگردد تا زمین را از عدل و داد پر کند، بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد.
... برای امامان دو دور وجود است: دورۀ کشف و دورۀ ستر. در دورۀ کشف، امامان در میان مردم ظاهر باشند و در دورۀ ستر غیر ظاهر. این امر از روی ترس نیست و اما دوستان ایشان جای امام غایب را بدانند و هر گاه اراده کنند نزد آنان روند و اگر چنین نباشد زمانه از حجت خدا خالی ماند. حال آنکه خداوند هیچگاه خلق را بدون حجت نگذارد و رشتهای را که در میان مردم و او کشیده شده است قطع نکند. امامان میخهای زمین هستند چه در دورۀ کشف و چه در دورۀ ستر، خلفای حقیقی خدایند. چه در دورۀ کشف و چه در دورۀ ستر... هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، مانند مردم جاهلیت مرده است... .[6]
عدهای از بزرگان گفتهاند: هدف از خلقت انسان، تکامل است و تکامل پیوستن به وجود برتر است و وجود برتر فقط خداوند است. این هدف حتما باید در برخی انسانها تحقق یابد و گرنه نقض غرض لازم میآید و نقض غرض در افعال خداوند مستلزم عجز یا جهل حضرت حق میباشد که محال است. و آن انسانها همان چهارده معصوم هستند؛[7] یعنی بر اساس علیت غایی هدف از خلقت عالم، انسان کامل است.
- انسان کامل و قرار گرفتن در سلسلۀ علل فاعلی
از زاویۀ علت فاعلی باید گفت: سنخیت علت و معلول اقتضا میکند که میان علت نخستین جهان که واحد من جمیع الجهات است و هیچ جهت کثرت در او نیست و میان معلولات عالم که متکثراتاند یک جهت وحدتی تحقق داشته باشد که از جهتی ارتباط با وحدت کل و از جهتی تناسب با عالم کثرت داشته باشد و این فقط در عالم نفس متحقق است. نفس یک موجود دو لبه است که در ذات از عالم ماده و محصول ماده است و در مقام فعلیت و کمال، از عالم تجرد است. نه هر نفسی، بلکه نفس انسان کاملی که متکثرات را تحت نفوذ بگیرد و آن نفس طیبۀ پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) است.[8]
پس اگر نفس پیامبر(ص) نبود جهت وحدت عالم تحقق نمییافت و آنگاه کثرات هم تحقق نمییافتند.
سید حیدر آملی در کتاب جامع الاسرار میگوید: «عین الله هو الانسان الکامل ینظر الله تعالی بنظره الی العالم کما قال لولاک...»؛[9] چشم خداوند همان انسان کامل است که خداوند با نگاه او به جهان مینگرد، همانطور که فرمود: لولاک ... ؛ یعنی انسان کامل در مقام کمال به مقام وصل میرسد و خداوند که عالم را از طریق اسباب اداره میکند از طریق انسان کامل عالم را اداره میکند.[10]
ایشان در جای دیگر میگوید: قاعدۀ فلسفی " الواحد لایصدر عنه الاّ الواحد، یا الاّ من الواحد"،[11] که یک قاعدۀ فلسفی بدیهی و از شئون قاعدۀ سنخیت علت و معلول است، به ما میفهماند که باید بین ما و خداوند وسائطی در خلق و فیض و کمال و قضا حاجات و... باشد، فلاسفه از وسائط مزبور به "عقول مقدسه" تعبیر میکنند. گروه مشاء آنها را ده عدد و گروه اشراقیون عدد مزبور را بدون دلیل دانسته و معتقدند تعداد عقول بسیار زیاد و شاید غیر متناهی باشند.[12]
از اینجا معنای این جملات زیارت جامعۀ کبیره روشن میشود که: «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ [اللَّهُ] وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّرَّ وَ عِنْدَکُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِکَتُه».[13]
در پایان کلام خود را با مطلبی عرشی از امام راحل به انتها میبریم: غایت خلقت انسان عالم غیب مطلق است، چنانچه در قدسیّات وارد است: "یا بن آدم خلقت الأشیاء لاجلک، و خلقتک لاجلى". و در قرآن شریف خطاب به موسى بن عمران على(ع) میفرماید: وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسى،[14] و نیز میفرماید: وَ انَا اخْتَرْتُکَ،[15]. پس، انسان مخلوق "لاجل اللّه" و ساخته شده براى ذات مقدّس او است، و از میان موجودات او مصطفى و مختار است، غایت سیرش وصول به باب اللّه و فناى فی ذات اللّه و عکوف به فناء اللّه است، و معاد او إلى اللّه و من اللّه و فی اللّه و باللّه است، چنانچه در قرآن میفرماید: انَّ الَیْنا ایابَهُم،[16]. و دیگر موجودات به توسّط انسان رجوع به حق کنند، بلکه مرجع و معاد آنها به انسان است، چنانچه در زیارت جامعه، که اظهار شمّهاى از مقامات ولایت را فرموده، میفرماید: "و ایاب الخلق الیکم، و حسابهم علیکم". و میفرماید: "بکم فتح اللّه، و بکم یختم".
و اینکه در آیۀ شریفه حق میفرماید: "انَّ الَیْنا ایابَهُمْ* ثُمَّ انَّ عَلَیْنا حِسابَهُم" و در زیارت جامعه میفرماید: "و ایاب الخلق إلیکم و حسابهم علیکم"، سرّى از اسرار توحید، و اشاره به آن است که رجوع به انسان کامل رجوع إلى اللّه است؛ زیرا که انسان کامل فانى مطلق و باقى به بقاء اللّه است و از خود تعیّن و انّیّت و انانیّتى ندارد، بلکه خود از اسمای حسنى و اسم اعظم است، چنانچه اشاره به این معنا در قرآن و احادیث شریفه بسیار است.[17]، [18]
[1]. ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، تحقیق، حسن زاده آملی، حسن، ص 508، الفصل الخامس، مقالۀ دهم، «خلیفه و امام»، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1418ق، 1376ش.
[2]. در شرح منظومه عبارت بوعلی اینگونه آمده است: "و رؤوس هذه الفضائل عفّة و حکمة و شجاعة و مجموعها العدالة و هی خارجة عن الفضیلة النظریة. و من اجتمعت له معها الحکمة النظریة فقد سعد و من فاز مع ذلک بالخواص النبویة کاد أن یصیر ربّا إنسانیّا و کاد أن تحلّ عبادته بعد اللّه تعالى و أن تفوّض إلیه أمور عباد اللّه و هو سلطان العالم الأرضی و خلیفة اللّه فیه"؛ یعنی و رؤس این فضائل عفت و حکمت و شجاعت است و جامع اینها عدالت است و عدالت خارج از فضیلت نظری است و کسی که علاوه بر این از فضیلت نظری برخوردار باشد، پس رستگار شده است و کسی که علاوه بر اینها به صفات و خواص پیامبران متصف شود، رب انسانی میشود(صاحب تأثیر در صور نوعیه میشود) و ... و کارهای بندگان خدا به او تفویض میشود؛ یعنی بر آنان ولایت تکوینی و تشریعی پیدا میکند و او حکمران روی زمین و جانشین خداوند در آن میشود. شرح المنظومة، ج 4، ص 313.
[3]. حکمت اشراق، از مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 11- 12؛ شرح حکمت اشراق، ص 23- 24.
[4]. کتاب الشیعة، مجموعه مذاکرات با هانری کربن، ص 185 – 186.
[5]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 89، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ق.
[6]. حنا الفاخوری، خلیل الجر، ترجمه، آیتی، عبد المحمد، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص 207- 208.
[7]. گرامی، محمد علی، در بارۀ حدیث لولا فاطمه، ص 17.
[8]. همان، ص 22.
[9]. جامع الاسرار، ص 381.
[10]. در بارۀ حدیث لولا فاطمه، ص 23.
[11]. از یکی فقط یک صدور مییابد و یک فقط از یک صادر میشود.
[12]. در بارۀ حدیث لولا فاطمه، ص 66-70.
[13]. قمی، شیخ عباس، مفاتیحالجنان، ص 549.
[14]. طه، 41.
[15]. طه، 13.
[16]. غاشیه، 25.
[17]. امام خمینی، آدابالصلاة، ص 263.
[18]. برای مطالعۀ بیشتر، ر. ک: الالهیات من کتاب الشفاء، مقالۀ دهم، (خلیفه و امام)؛ میر داماد، قبسات، چاپ جدید، ص 397؛ حکمت اشراق، ج 2، ص 11- 12؛ شرح حکمت اشراق، ص 24- 23؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص 207- 208؛ حکیمی، محمد رضا، خورشید مغرب، ص 152- 158.