لطفا صبرکنید
11182
- اشتراک گذاری
به دنیا میتوان از دو زاویه نگاه کرد:
یک: دنیا به عنوان امر حقیقی و واقعی، مانند وجود زمین، کرات آسمانی، وجود انسان، قدرت، علم، اراده و حیات او و دیگر حقایق نظام عالم مادی. به این لحاظ دنیا نه تنها مذموم و نکوهیده نیست، بلکه نیکو و پسندیده است؛ چرا که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «دنیا مزرعهی و کشتزار آخرت است».
دو: دنیا به عنوان غیر واقعی و امر اعتباری، یعنی دنیا را هدف و نهایت آرزو و آمال قرار دادن و همه چیز را برای رسیدن به آن زیر پا گذاشتن. دنیا به این جهت مذموم و مورد نکوهش است و باعث فراموشی خداوند و آخرت میشود. پس مـال و ثروت، اگر وسیلهی تقرب به خداوند و آبادی آخرت شود نیکو و پسندیده است؛ اما اگر باعث فراموشی خداوند و خرابی آخرت گردد نکوهیده و مذموم است.
آنـچـه در نـظـر اسلام، منفى است، روحیهی استکبارى ناشى از ثروت است، نه خود ثروت، ولى چـون غـالبا ثـروت، نـاخـواسـته چنین روحیهاى را پدید میآورد، گاهى جمع ثروت نیز مورد نکوهش قرار گرفته است.
روحانیت به دلیل حساسیت جایگاه و نقش ارشاد و تربیت جامعه، در مسیر نگاه تیزبین و کنجکاوانهی مردم قرار دارد؛ لذا میبایست، از آلوده شدن به روحیهی دنیاطلبی و خطرات و آسیبهای ناشی از آن پرهیز نمایند.
از آیات قرآن و روایات استفاده میشود که دنیا دارای دو جهت است:
- دنیا به عنوان امر حقیقی و واقعی، مانند وجود زمین، کرات آسمانی، وجود انسان، قدرت، علم و حیات او و دیگر موجودات و حقایق نظام عالم مادی. به این لحاظ دنیا نه تنها مذموم و نکوهیده نیست، بلکه نیکو و پسندیده است. پیامبر اکرم(ص) در این باره فرمود: «دنیا مزرعه و کشتزار آخرت است».[1]
- دنیا به عنوان امر اعتباری و غیر واقعی، یعنی دنیا را هدف و نهایت آرزو و آمال قرار دادن و همه چیز را برای رسیدن به آن زیر پا قرار دادن. دنیا به این جهت مذموم و مورد نکوهش است و باعث فراموشی خداوند و آخرت میشود.
آنـچـه در نـظـر اسلام، منفى است، روحیه استکبارى ناشى از ثروت است، نه خود ثروت، ولى چـون غالبا، به صورت نـاخـواسـته ثـروت چنین روحیهاى را پدید میآورد، گاهى جمع ثروت نیز مورد نکوهش قرار گرفته است.
توجه به مسائل اقتصاد میتواند وسیلهای برای رسیدن انسانها به کمالات معنوی و دستیابی به مکارم اخلاقی باشد.
مال و ثروت داراى آثار مثبت و منفی است، که برخی از آنها را بررسی میکنیم: مـال و ثروت، مـانـند مارى است که هم داراى زهر کشنده و هم داراى پادزهر است؛ یعنى ممکن است انسان به وسیلهی آن مسموم شود و هم ممکن است دفع مسمومیّت نماید.[2]
بـنـابـرایـن، هـمـانطور که مال، ناهنجاریهایى را در ظاهر و باطن آدمى، ایجاد میکند، فایدههـایـى هم دارد کـه زیـانـهـاى نـاشـى از آنرا بـر طـرف مـیسـازد؛ لذا فواید مال به دو دسته تقسیم مىشود: دنیوى و اخروى.
فواید دنیوی آن بر کسی پوشیده نیست و جزو بدیهیات است، و از این جهت بـیـشـتـر مـردم، بـخـش مـهـمّ عـمـر خـویـش را صرف جـمـعآورى مـال و استفادهی آن مـیکـنـنـد. بر این اساس؛ تنها به ذکر برخی فـوایـد اُخـروى(دیـنـى) مال و ثروت بسنده میکنیم:
الف) ثروت وسیلهی کسبِ آخرت: مـال مـیتـوانـد انـسـان را در انـجـام بـنـدگـى خـدا کمک کند. به عبارت دیگر، انسان به وسیلهی مـال، مـقـدّمـاتـى را فـراهـم میکند تا راه بندگى خدا بر او آسان شود. امام صادق(ع) میفرماید: آن ثروتى که ترا از ستم باز دارد، بهتر از فقرى است که ترا به گناه وا دارد.[3]
عـلاوه بـر ایـن، عـبادتهاى بزرگى در اسلام تشریع شده است که جز از عهدهی ثروتمندان برنمیآید؛ مانند جهاد با مال در راه خدا، حجّ و زیارت، خمس و زکات، اطعام مؤمن و برآوردن نیازهاى او، قرض الحسنه و... به عنوان مثال، قرآن دربارهی قرض الحسنه میفرماید: "کیست که به خدا قرض الحسنه دهد، تا خدا بر آن چند برابر بیفزاید"؟[4]
ب) کمک به دیگران: ثـروتمـنـدان میتـوانـنـد بـه هـمـنـوعـان خـود کـمک کـنـنـد، و بـا دادن صـدقـه و بـخـشـش مال، رضایت الهى را کسب نمایند. قرآن کریم در این مورد میفرماید:
"اى کسانى که ایمان آوردهاید! از آنچه به شما روزى دادهایم، انفاق کنید".[5]
اینگونه انفاقها، عـلاوه بـر ایـنکـه بـه رفـاه حـال مـحـرومـان کـمـک مـیکـنـد، خـصـلت نـیـکـو و بـذل و بـخـشـش را در دل مـؤمـن ایـجـاد مـیکـنـد و صـفـت نـاپـسـنـد بخل و حرص را از آن میزداید.
ج) انجام امور خیریّه: اگر ثـروتمـنـد، امـوال خـود را بـراى رضـاى خـدا در کـارهـاى عـامّ المـنـفـعـه، مـثل ساختن مسجد، پل، بیمارستان و... مصرف کند، سالها از دعاى خیر مردم، بهرهمند میشود و پـرونـدهی عـمـل وى حـتـى پـس از مـرگـش بـسـتـه نخواهد شـد و بـراى او حـسـنـه نـوشـتـه میشـود.
د) تـزکـیـه نـفس: انسان میتواند به کمک مال و انفاق آن، در راه خدا، خود را از آتش شعلهور جهنّم حـفـظ کـنـد، و بـا صـرف مـال در راه خـیـر، باعث تزکیه نفس خویش گردد، خدا به پیامبرش میفرماید:
"از مالهاى ایشان صدقه بگیر تا به وسیلهی آن، ایشان را پاک گردانى و بر ایشان درود فرست که دعا و درود تو مایهی آرامش آنها است".[6]
هـ) عزّت نفس: انسانى که از نظر اقتصادى در وضعِ خوبى به سر میبرد، و بر اثر تلاش و زحمت، خود را از دیگران بینیاز میکند، عزّت و شرافت خود را حفظ کرده است.
در این راستا امام صادق(ع) فرمود: "اى بندهی خدا عزّت خویش را حفظ کن. راوى سؤال کرد، عزّتم چیست قربانت گردم؟ فرمود: صبح زود رفتن به بازار (و کار وتلاش ) و در نتیجه گرامى داشتن خود".[7]
بنابر این، اگر انـسـان تـوجـّه نداشته باشد، و آنگونه که دین اسلام دستور داده است، حرکت نکند، و ثروتِ در اختیارش را در مسیر کمال و به درستی به کار نگیرد، بـا هـمـهی خـوبـیـهـا و فوایدى که دارد، گاهى مشکلآفرین و فسادآور است. اگر انسان به بیماری(مـال دوسـتـى) و (دنیا طلبى) گرفتار شود، و ثروتاندوزى را هدف خود قرار دهد، از کمالات روحى و اخلاقى باز مانده، و باعث ایجاد رذایل اخلاقى فراوانى در نفس او میشود که به چند نمونه اشاره میکنیم:
- غفلت از یاد خدا: فلسـفـهی وجـودى انـسـان، بـنـدگـى خـدا و بـا یـاد او زیـسـتـن اسـت، ولى مـالدوسـتـى، انـسـان را از یـاد خـدا غـافـل میکـنـد، و چـون طـبـیـعـت انـسـان، بـه مـال گـرایـش دارد، در جـمـع و حـفـظ آن میکـوشـد. مـشـغـول شـدن ذهـن و دل به جمعآورى و افزودن مال، با عبادت و یاد خدا منافات دارد. قرآن کریم میفرماید:
"اى کـسـانـى کـه ایمان آوردهاید! ثروت و فرزندانتان شما را از یاد خدا باز ندارند و کسانی که چنین کنند، زیانکارند".[8]
شخص ثروتمند، قدرت انجام گناهان بیشترى را دارد؛ چرا که توانایى مالى و امکانات او بیشتر است، در حـالى کـه انـسـان فقیر از چـنین امکاناتى برخوردار نیست. حضرت على(ع) میفرماید: "فراوانى مال، انسان پست و سرکش میکند و نابود میگرداند".[9]
- تکبّر: تکبر، یـکـى از صفات ناپسند اخلاقى است، که در روایات به پستترین و پایینترین درجهی برگشت از حقّ، تعبیر شده است.[10] یـکـى از مـوجـبـات کـبـر، ثروتمندى است؛ از اینرو، این صفت زشت، بیشتر در میان ثروتمندان، رواج دارد. اغـنـیـا نسبت به فقرا تکبّر میورزند و دل آنان را با گفتار و رفتار متکبّرانه خود میآزارند.
قـرآن کـریـم، مـال زیاد را باعث طغیانگرى، عیّاشى و گردنکشى در برابر رسولان الهى میداند و میفرماید:
"مـا هـیـچ بـیـم دهـنـدهاى را به قریهاى نفرستادیم، جز آنکه توانگران عیّاش آن قریه گفتند: ما به رسالت شما ایمان نمیآوریم".[11]
در هر صورت، اگر چه در طول تاریخ انسانهای زیادی؛ نظیر قارونها و فراعنهی مصر به دلیل گرفتار آمدن در حب مال دنیا و اسارت در هواهای نفسانی و تکبر و غرور ناشی از آن، جامعه را آلوده و به هلاکت ابدی رسیدهاند؛ اما انسانهایی هم بودهاند که به دلیل داشتن کمالات نفسانی، و با استفاده صحیح از ثروت و داراییهاشان خدمات بزرگی به جامعهی بشری نمودهاند. از جملهی این انسانهای کامل میتوان به حضرت خدیجه(س) اشاره نمود که با استفاده از ثروتش، خدمات بیشماری به پیشرفت اسلام و تحقق اهداف مبارک پیامبر مکرم اسلام(ص) نمود.
به هر حال، وظایف و مسئولیتهای روحانیت، به دلیل حساسیت جایگاه ایشان که نقش ارشاد و تربیت جامعه را بر عهده دارند، به مراتب سنگینتر است. و این قشر عظیم و تأثیرگذار که در مسیر نگاه تیزبین و کنجکاوانهی مردم قرار دارند میبایست، از آلوده شدن به روحیهی دنیاطلبی و ثروتاندوزی -که از مصادیق ثروت مذموماند- و خطرات و آسیبهای ناشی از آن پرهیز نمایند.
اگر بخواهیم منشوری پر محتوا و کامل در ارتباط با این وظایف و مسئولیتها جستوجو کنیم، و انتظارات مردم از ایشان را بشناسیم، سیره و روش اهلبیت(ع) بهترین آنها است. اهـلبیت(ع) نسبت به محرومان و فقراى جامعه، احساس مسئولیت و ابراز همدردى میکـردنـد و خـودشـان هم مانند پایینترین آنان زندگى میکردند، تا احساس حقارت و کمبود در آنها ایجاد نشود. از دیگر خصوصیات بارز معصومین(ع) همدردى و شرکت عملى در غم مستمندان و محرومان بود.
امام علی(ع) که در دورهی خلافتش بیش از هر زمان دیگر زاهدانه زندگى کرد، بارها به فلسفهی عمیق چنین کارى تصریح کرده، میفرمود: "خداوند بر پیشوایان حق واجب کرد تا زندگى خود را با طبقهی ضعیف تطبیق دهند، تا رنج فقر، مستمندان و محرومان را ناراحت نکند".[12] همچنین، پیروان خویش را از کم لطفى نسبت به محرومان، سخت بر حذر داشته و چنین هشدار میدهد: "بـرادران نـاتـوانـتـان را تـحـقیر نکنید؛ زیرا هر کس مؤمنى را کوچک شمارد خداوند، آن دو را در بهشت جمع نمیکند مگر اینکه توبه کند.[13]
بنابر این، بر رهبران دینی و حاکمان و قشر روحانیت است که با الگو گرفتن از اهلبیت(ع)، از هیچگونه کمکى نسبت به محرومان دریغ نورزند و در حد امکان و توان خود با در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان، به منظور همدردی با ایشان، از رویآوردن به تجملات و ثروتاندوزی پرهیز نمایند.
[1]. "الدُّنیا مَزْرَعَةُ الآخِرَة". ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، مجموعة ورام، ج 1، ص 183، قم، مکتبة فقیه، چاپ اول، 1410ق.
[2]. فیض کاشانى، حقایق، ص 109، دارالکتاب العربى.
[3]. "غِنىً یَحْجُزُکَ عَنِ الظُّلْمِ، خَیْرٌ مِنْ فَقْرٍ یَحْمِلُکَ عَلَى الاْثْمِ". کلینی، محمد بن یعقوب، کافى، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 5، ص 72، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. "مَنْ ذَالَّذى یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً کَثیرَةً". بقره، 244.
[5]. "یااَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ". بقره، 254.
[6]. "خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَت ُزَکّیهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ". توبه، 103.
[7]. "یـا عـَبـْدَاللّهِ احـْفـَظْ عـِزَّکَ. قـالَ: وَ مـا عـِزّى جـُعـِلْتُ فـِداکَ؟ قـالَ: غـُدُوُّکَ اِلى سـُوقِکَ وَا ِکْرامُکَ نَفْسَکَ...". شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، محقق، موسوی خرسان، حسن، ج 7، ص 4، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[8]. "یـا اَیُّهـَاالَّذیـنَ امـَنـُوا لا تـُلْهـِکـُمْ اَمْوالُکُمْ وَ لا اَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِاللّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَاُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ". منافقون، 90.
[9]. "ثَرْوَةُ الْمَالِ تُرْدِی وَ تُطْغِی وَ تَفْنَى". تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق، مصحح، درایتی، مصطفی، ص 368، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1366ش.
[10]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 70، ص 395، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[11]. "وَ ما اَرْسَلْنا فِى قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ". سباء، 34.
[12]. "اِنَّ اللّهَ فـَرَضَ عـَلى اَئِمَّةِ الْحـَقِّ اَنْ یـَقـَدِّروُا اَنـْفـُسـَهـُمْ بـِضـَعـَفـَةِ النـّاسِ کـَیـْلا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقیرِ فَقْرُهُ". سید رضی، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 325، خطبه 209، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[13]. "لَا تُحَقِّرُوا ضُعَفَاءَ إِخْوَانِکُمْ فَإِنَّهُ مَنِ احْتَقَرَ مُؤْمِناً حَقَّرَهُ اللَّهُ وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْنَهُمَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا أَنْ یَتُوب". ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 105، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.