
لطفا صبرکنید
1
حضرت عیسی(ع) در یکی از مناجاتهایش به خداوند عرضه داشت که من نسبت به مردم وظیفهاى جز اداى رسالت نداشتم و در مدت رسالتم نیز همین وظیفه را انجام دادم، و دیگر مسئول حرفها و اعتقادات کفرآمیز ملت خود نیستم. سپس خطاب به پروردگارش عرضه داشت: خدایا، اگر آنها را عذاب کنى بندگان تواند، و اگر آنان را ببخشی، تو پیروزمند و حکیمى:
«إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ».[1]
ممکن است برخی از این آیه برداشت کنند که چگونه حضرت مسیح(ع) با عبارتى که از آن شفاعت و درخواست عفو برداشت میشود، در مورد مشرکان سخن میگوید، در حالی که بر اساس صریح قرآن، شرک گناهی نابخشودنی است؟![2]
مفسران به این پرسش پاسخهایی دادهاند، از جمله:
- این امکان وجود داشت که در شریعت عیسی(ع) شرک به خدا هنوز گناهی نابخشودنی نبود و سخن حضرتشان که از آن به نوعی درخواست بخشش فهمیده میشود، از همین جهت بود.[3]
- عیسى(ع) در اینجا هیچگونه درخواست شفاعتی را مطرح نکرد؛ بلکه خود را هیچکاره معرفى میکند و تنها به این واقعیت اشاره میکند که بخشش و کیفر تنها به دست خدا بوده و او است که صاحب اختیار بندگانش است. از همینرو خداوند را با صفتهایی؛ مانند «غفور» و «رحیم» مخاطب قرار نمیدهد که اگر چنین میگفت، نوعی دعا و شفاعتخواهی از آن برداشت میشد؛ بلکه پروردگارش را با صفات «عزیز» و «حکیم» میخواند.[4]
به عبارت دیگر، حضرت عیسى(ع) به خداوند عرضه میدارد که تمام کار به دست تو است، اگر بخواهى میبخشى و اگر بخواهى مجازات میکنى، هر چند نه مجازات تو بدون دلیل است و نه بخشش تو بدون علت! و در هر حال این موضوع از قدرت و توانایى من بیرون است.
- ممکن است این تقاضای عیسی(ع) برای آن بود که حدس میزد در میان پیروانش جمعى به اشتباه خود پی برده و توبه کرده باشند، و این سخن درباره آنان باشد، نه کسانی که هنوز بر شرک و کفر خود باقی مانده بودند.[5]
- اگر چه شرک گناهی نابخشودنی است و شفاعت پیامبران در صحنه قیامت نمیتواند مشرکان را از عذاب برهاند؛ اما اینکه در این دنیا پیامبران برای تمام مردم دلسوزند و درخواست بخشش از خداوند داشته باشند، موضوعی پذیرفتنی است، همانگونه که بسیاری از مخالفان و معاندان امت پیامبر(ص) با او دشمنی کردند؛ اما حضرتشان با این وجود در حق آنها دعا میکرد و میفرمود: «اللهم اغفر لقومی إنهم لا یعلمون»؛ خداوندا! قوم مرا ببخش، زیرا آنان نادان هستند![6]
لذا ایرادی ندارد که پیامبری در این دنیا برای مشرکان آرزوی مغفرت کند به امید آنکه در آینده از شرک خود دست بردارند و با ایمان از دنیا بروند.
در همین راستا برخی معتقدند که جریان این پرسش و پاسخ، هنگامی بود که خداوند عیسی(ع) را به آسمان برد و نتیجه سخن حضرتشان آن بود که اگر گمراهان امتم بر کفر از دنیا رفتند و تو آنها را عذاب کردی آنها بندگان تواند و این حق تو است. و اگر آنها را به توفیق خود از ظلمت کفر به نور ایمان هدایت کردی و گذشته آنها را بخشیدی، باز هم این حق تو است.[7]
البته خداوند در آیه بعدی به عیسی(ع) پاسخ میدهد که در صحنه قیامت، تنها راستگویی راستگویان به آنان سود میرساند(و طبیعی است که مشرکان سودی نخواهند داشت).
- این درخواست بخشش برای مشرکان نیست؛ بلکه برای دروغگویان است؛ یعنی بر اساس برخی نقلها عدهای از مسیحیان به دروغ گفتند که عیسی(ع) به پیروانش گفت که من و مادرم را خدا بدانید؛ از اینرو خداوند از عیسی(ع) میپرسد که آیا تو چنین چیزی گفتهای؟! و حضرتشان آنرا انکار میکند.
اگر این نقل را بپذیریم، کسانی که چنین دروغی را گفته بودند، لزوما مشرک نیستند تا گناهشان نابخشودنی باشد.
- برخی نیز به اشتباه معتقدند که خداوند هیچ محدودیتی ندارد و میتواند کفّار را وارد بهشت کند و زاهدان و عابدان را وارد جهنم کند؛ برای اینکه بهشت و جهنم مال او است و کسی حق اعتراض ندارد؛ لذا بخشش مشرک جایز است؛ چرا که عذاب گناهکار حق خدا است و در اسقاط این حق برای گناهکار منفعت وجود دارد، و برای خداوند ضرری ندارد، پس این چیز خوبی است!
ما این پاسخ را برای مشرکانی که با وجود علم و دانش بر شرک خود باقی ماندهاند نمیپذیریم.
[1]. مائده، 118.
[2]. «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ». نسا، 116.
[3]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، تهرانی، آقا بزرگ، محقق، قصیرعاملی، احمد، ج 4، ص 71، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 12، ص 467، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[4]. ر. ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 3، ص 415- 416، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[5]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 5، ص 137، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[6]. ر.ک: مغنیه، محمد جواد، التفسیر المبین، ص 161، قم، بنیاد بعثت، بی تا.
[7]. ر. ک: مفاتیح الغیب، ج 12، ص 467- 468؛ نیشابوری، نظام الدین حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقیق، عمیرات، شیخ زکریا، ج 3، ص 40، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1416ق.