لطفا صبرکنید
14107
- اشتراک گذاری
در اواخر قرن اول هجری محیط کشورهای اسلامی تغییر چشمگیری کرد و علم جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داد. از جمله مهم ترین این علوم، علم کلام بود که مباحث دینی را با یک نگاه جدید بررسی می کرد. در به وجود آمدن این علم علل داخلی و خارجی بسیاری دخیل بوده است. بعد از به وجود آمدن این علم، تفاوت هایی بین متکلمان به وجود آمد و کم کم فرقه هایی به وجود آمد که از جمله مهم ترین فرقه های کلامی آن دوره می توان شیعه، معتزله و اشاعره را نام برد.
از آن جا که سؤال از علم کلام با موضوعات مخلتف است؛ ازاین رو پاسخ را در چند بخش پی می گیریم:
یک. در زمان پیامبر اسلام (ص)، جامعه اسلامی محیطی بسیار متفاوت از آنچه قبل و بعد از آن حضرت وجود داشت را تجربه می کرد. جامعه اسلامی، جامعه ای نوپا بود و پیامبر نیز به عنوان مؤسس این مکتب حضور داشته و مورد وثوق همگان بود، و این وثاقت سبب می شد که یا اصلاً مناقشه ای دینی میان مسلمانان در نگیرد یا دست کم مناقشه کمتری رخ دهد.
با مرگ پیشوای اسلام (ص)، جامعه اسلامی نیز دگرگون شد. هدفی که آن حضرت در پی آن بود راهی بس دراز را پیش رو داشت. مسلمانان نیز نسل به نسل متفاوت می شدند. ظهور نو مسمانان از فرهنگ ها و محیط های متفاوت و حتی گاهی متضاد در جامعه اسلامی، فرشی از رنگ های متفاوت ساخت که در عین فواید، مضرّات خاص خود را نیز داشت.
با گذشت زمان، تحولاتی در جامعه اسلامی به وجود آمد که از جمله آن تحولات شکل گیری علم کلام بود. در مورد زمینه های شکل گیری کلام موارد بسیاری را ذکر کرده اند و ما به صورت مختصر تعدادی از آنها را بیان می داریم، اما قبل از آن تبیین معنای کلام ضروری به نظر می رسد.
در باره معنای علم کلام نیز گفته شده که به یکی از دو معنای زیر اطلاق می شود:
الف: مباحث و گفت و گو های اعتقادی به یکی از صورت های سه گانه: 1- آموزش و تعلیم 2- پرسش و پاسخ 3- مناظره و مجادله بدون پدید آمدن عقاید و مذاهب کلامی.
ب: مباحث کلامی به صورت های یاد شده با توجه به ظهور عقاید و مذاهب کلامی.
در صورت نخست باید گفت: تاریخ پیدایش علم کلام اسلامی مقارن با تاریخ ظهور اسلام است؛ زیرا این گونه موارد مذکور، در آن زمان وجود داشته است اگر چه موجب پدید آمدن فرقه های مختلف نمی شد؛ زیرا کسی را یارای مخالفت با نبی اکرم نبود.
از خصایص این دوره این است که مباحث به صورت شفاهی بوده و مکتوب نمی شده است. این علم از اواسط قرن اول وارد مرحله تازه ای شد. [1] و اگر معنای دوم را ملاک قرار دهیم باید اواسط قرن اول را آغاز این علم بدانیم.
در این علم، عقل و خرد نقش بسیاری را ایفا می کردند. متکلمان اسلامی اگر چه از نام بردن قواعد منطقی اباء داشتند، اما در مطالب خود بسیار از آن استفاده می کردند. و موضوعات و مطالب خود را در قالب این گونه قواعد بیان می داشتند. [2]
الف: روی آوردن برخی از پیروان ادیان الاهی و حتّی بسیاری از مشرکان به اسلام به این معنا نبود که آنان تمام باورهایشان را کنار گذاشته اند؛ زیرا دل کندن از بسیاری از عقاید و آداب گذشته که سال ها با آن مأنوس بودند، برای برخی از ایشان کار مشکلی بود. بسیاری از آنها تلاش می کردند عقاید خود را به درون اسلام بیاورند و با عقاید فعلی خود جمع کنند. در مقابل این گروه، مسلمانان مجبور بودند خود را در مقابل این عقاید خارجی حفظ کنند.
ب: ورود مسائل مناقشه برانگیز در میان خود مسلمانان که بسیاری از آنها از اختلافات سیاسی نشأت می گرفت. مسائلی؛ مانند مرتکب کبیره آیا از اسلام خارج است و یا مسلمان باقی است، یا امری میان این دو می باشد، و یا مسئله صفات که آیا خداوند متّصف به صفات می شود یا نه؟ و اگر دارای صفات است، آیا این با وحدانیت خداوند سازگار است؟ و مسائلی از این دست که زمینه به وجود آمدن فرقه های کلامی شد.
ج: تمام اینها به همراه جو علمی ای که در آن زمان به وجود آمد، حس کنجکاوی مسلمانان را تحریک می کرد و اشتیاقی که آنها برای علم از خود نشان می دادند، سبب شد که مسائل الاهیاتی به صورت جدّی مورد بحث و بررسی قرار گیرد و زمینه برای رشد علم کلام آماده شود.
دانش های وارداتی اجنبی به همراه تشکیل فرقه ها، پیروان قرآن را بر آن داشت که راهی را برای حفظ اصالت کلام خدا در پیش گیرند. پیمودن این راه - با تمام وسعتی که داشت- را بعدها علم کلام نامیدند.
دو. امّا در باب علل تسمیه این دانش به کلام، دانشمندان علم کلام مواردی را ذکر کرده اند که ما در این جا به برخی از آن اشاره می کنیم.
الف: چون مشهورترین مسئله ای که در این علم بحث شده موضوع کلام حق تعالی بوده است که آیا قدیم است یا حادث؛ از این رو آن را علم کلام نامیدند.
ب: چون متکلّمان به هنگام بحث می گفتد: کلام در این است ...؛ لذا این علم را کلام نامیدند.
ج: آنها کلام را مرادف با منطق دانسته و نسبت این علم با علوم اسلامی دیگر را؛ مانند نسبت منطق به فلسفه می دانستند، لذا این دانش را علم کلام نامیدند. [3]
سه. از جمله مهم ترین فرقه های کلامی که پدید آمد و تأثیراتی را بر مسلمانان و غیر مسمانان گذاشت، شیعه، معتزله و اشاعره است که به ترتیب به صورت اختصار به آن می پردازیم.
کلام شیعه
شیعه به عنوان یک اقلیت قدرتمند، در طول تاریخ اسلام مطرح بوده است. گرچه اختلافات سیاسی- اعتقادی در آغاز مکتب شیعه پررنگ تر به نظر می رسید، اما بنا به اقتضای زمان، شیعیان تلاش خود را در حیطه های مختلفی گسترش دادند. از اواخر قرن اول هجری به خصوص بعد از واقعه عاشورا که شیعیان به دلیل مشکلات و فشار های سیاسی در مضیقه بودند، تلاش خود را در مباحث علمی زیاد کردند. این نهضت توسط امام محمد باقر (ع) پنجمین امام شیعیان شروع و در زمان امام جعفر صادق (ع) ششمین امام شیعیان به اوج خود برسد.
یکی از مهم ترین اصول تشیع که جزو ممیّزات بین آنان و دیگران است، مسئله امامت می باشد. آنها امامان خود را جانشینان پیامبر (ص) و معصوم می دانستند؛ از این رو، اصول مباحث اعتقادی خود را از آنان گرفته و منش کلامی آنها نیز بر طبق اصولی بوده که از سوی امامان آنها ابلاغ می شده است. شیعیان بیشتر تلاش خود را در مباحث کلامی بر این مبنا می گذاشتند که از عقل و شرع استفاده درست کنند و هیچ کدام را به دلیل دیگری به تعطیلی نکشانند.
معتزله
در اوائل قرن دوم هجری گروه فکری ای به وجود آمد که آن را معتزله نامیدند. [4] اعتزال به معنای دوری گزیدن و کناره گرفتن است. [5] این گروه همچنین اصحاب توحید و عدل نیز خوانده می شدند.
معتزله گروهی فکری بودند که به ذهنیات گرایش داشتند. آنان با گذشت زمان رشته افکاری را به وجود آوردند که می توانست با پاره ای از افکار دیگرجمع شود، می توانست معتزلی حنفی، معتزلی زیدی، معتزلی امامی، و حتی معتزلی یهودی باشد.
این گروه جان تازه ای به عقل دادند و در نگاه دیگران به کسانی معروف شدند که عقل را بر همه چیز حتی شرع مقدم می دارند و تنها به عقل دست می آویزند و شرع را به صورت کامل تعطیل می کنند.
اما حقیقت خلاف این است، آنها اگر چه به عقل حجیت بالایی بخشیدند، ولی قرآن و سنت را قبول داشته و در موارد بسیاری بر ظاهرش حمل می نمودند. تفاوت آنها در نوع نگاه آنها بود. آنها شأن کلام الاهی را بالاتر از این می دانستند که خلاف عقل باشد. آنها شرع را در مواقعی قبول می کردند که مخالف با عقل نباشد؛ زیرا این نه تنها موجب تعطیلی مسائل دینی نمی شود، بلکه کمال مسائل شرعی نشان می دهد. آنها نمی توانستند قبول کنند که آنچه مطلوب الاهی است خلاف عقل می باشد به همین جهت عقل را بیش از پیش مورد توجه قرار دادند. در این باره مطالعه پاسخ های 8740 (سایت: 8689) شکل گیری معتزله، مفید است.
کلام اشعری
اشعری در سال 260هجری در بصره متولد شد و در سال 324 یا 330 در بغداد در گذشت. پدر او از طرفداران اهل حدیث بود. بدین جهت اشعری در کودکی با عقاید اهل حدیث خو گرفت، ولی در جوانی به مکتب اعتزال پیوست و تا چهل سالگی با آن مکتب همراه بود. تا این که در سال 300 هجری در مسجد بصره به صورت آشکار از معتزله کناره گرفت و عقاید جدید خود را بیان داشت و بار دیگر به جانبداری از عقاید اهل حدیث قیام کرد. [6]
نظام اشعری بیشتر در پیوند با مکتب فقهی شافعی و متأثر از افکار احمد بن حنبل بوده است.
در این که چرا او از مکتب اعتزال جدا شد، عواملی را ذکر کرده اند که البته هر کدام جای بحث دارد. از جمله علل، این که: عدم توانایی استاد معتزلی اش در حل اشکالات اشعری، روش فکری معتزله و ارزش بیش از حد آنها به عقل، ناسازگاری اتکای مطلق به عقل با ایمان به غیب، لزوم به وجود آمدن یک راه میانه در میان مسلمانان برای حل شکافی که بین مسلمانان به وجود آمده بود. [7]
روش کلام اشعری را می توان به صورت خلاصه این گونه بیان داشت:
الف: تمام عقایدی را که سنت مثبت آن است باید پذیرفت و در این جهت فرقی میان سنت متواتر با خبر واحد نیست.
ب: ممکن است برای انسان های شایسته نشانه ای باشد که همان کرامت است و این جدای از معجزه می باشد.
ج: اشعری به ظاهر آیاتی که برای خدا ایجاد توهم تشبیه می کند، تمسک می کند، اما از نظر خودش دچار تشبیه نمی شود. چون او قائل است خدا دارای صورت است، اما نه چون صورت بندگان و دارای دست است، اما نه چون دست بندگان.
د: او عقیده دارد که عقایدش همان نظریات امام احمد است و او را پیشوای پیشگام و دانشمند فهیم می داند. [8]
او همچنین قائل بود که تکلیف ما لا یطاق جایز است و بر آن بود که اگر چه کسی قدرتی بر فعل ندارد، اما تکلیف او جایز است. [9]
صعود و نزول اشعری
با افول معتزله، این مکتب اشعری بود که در میان اهل سنت رواج یافت. اشعری گری مقبول متفکرانی افتاد که می خواستند برای راه سنتی شرع، توجیهی متکلمانه بیابند. ترک تازی اشعریه تا زمان حمله مغول پابرجا بود و بعد از آمدن مغول این مکتب دیگر جایگاه خود در جامعه اسلامی را پیدا نکرد. اگر چه افراد اشعری مسلک هنوز هم وجود دارند، اما قدرت اشعریت در این دو مقطع زمانی قابل مقایسه نیست.
[1] . مجله کیهان اندیشه شماره 50 مقاله: تاریخ و علل ظهور علم کلام علی ربانی گلپایگانی).
[2] . برای اطلاعات بیشتر درباره ارتباط علم کلام و منطق رجوع شود به ترجمه مقاله یوزف فان اس به نام ساخت منطقی علم کلام اسلامی در مجله تحقیقات اسلامی سال اول شماره دوم.
[3] . مجله دانشکده الهیات مشهد شماره 18 مقاله: فرقه های کلامی و سیر تاریخی آنها، ص 169، محمود فاضل.
[4] . العمرجی، احمد شوقی، المعتزله فی بغداد و اثرهم فی الحیاه الفکریه و السیاسیه، ص20، مکتبه مدبولی، 2000، قاهره .
[5] . فرهنگ أبجدی عربی- فارسی، ص 93، اعْتَزَلَ- اعْتِزَالًا [عزل] الشیءَ و عنهُ: از آن چیز فاصله گرفت «اعْتَزَلَ العَمَلَ»: از آن کار دست کشید.
[6] . فرمانیان، مهدی، فرق تسنن، اشعریه، ص 483، نشر ادیان، 1386،قم.
[7] . برای اطلاعات بیشتر در این موضوع و بررسی موارد مذکور رجوع شود به فرق تسنن، اشعریه ص 485 تا 489.
[8] . ابوزهره، محمد، مترجم ایمانی علیرضا، تاریخ مذاهب اسلامی، ص 276، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، 1384، قم.
[9] . مجله کلام اسلامی شماره 46، پیدایی رقبای کلام معتزله، ، ص 111، رضانژاد.