لطفا صبرکنید
118635
بعد از بعثت پیامبر اسلام (ص) و تا مدت ها که محدودۀ جغرافیای اسلام، محدود به قسمتی از شبه جزیرۀ عربستان بود، و به علت ارتباط های مختصر مسلمانان، و کم بودن وقایع مهم عمومی، نبود تاریخ به معنای نبودن مبدئی برای دانستن زمان و مقایسۀ زمانی وقوع رویدادها، مشکلی ایجاد نمی کرد. خلیفۀ دوم در سال شانزدهم یا هفدهم و یا هجدهم بعد از هجرت پیامبر(ص)، اصحاب پیامبر (ص) را جمع می کند تا با آنان دربارۀ این مشکل مشورت کند. بنابر تصریح یعقوبی (م بعد 292)، طبری( م 310)، مسعودی (م 346)، ابن اثیر (م 630) و ذهبی (م 748)، خلیفۀ دوم از امام علی(ع) مشورت گرفت و نظر امام علی (ع) در این شورا، آن بود که مبدأ تاریخ مسلمانان، هجرت پیامبر اکرم(ص) از مکه به مدینه باشد، نظری که مورد تأیید خلیفه و همۀ مسلمانان قرار گرفت.
نگارش تاریخ و دانستن زمان وقوع پدیده های تاریخی، نیازمند یک معیار و مبدأ تاریخی است. وقتی در صدد نگارش یک واقعۀ تاریخی هستیم، یکی از اولویت های آن، وجود یک مبدأ تاریخی است تا بدانیم آن واقعۀ مورد نظر در چه محدودۀ زمانی اتفاق افتاده است. به طور مثال وقتی می خواهیم زمان ولادت پیامبر اسلام(ص) را بیان کنیم، ناگزیر باید ولادت ایشان را با یک قسمت از تاریخ بسنجیم، یعنی بگوییم پیامبر اسلام(ص) در 17 ربیع الاول، سال عام الفیل به دنیا آمدند. در بیان این واقعۀ تاریخی؛ ما نیازمند یک مبدأ تاریخی هستیم که "عام الفیل" یعنی سالی که سپاه ابرهه در هم شکست، به عنوان مبدأ تاریخ، انتخاب شده است.
پس از ضروریات زندگی و ارتباطات اجتماعی، به کارگیری تاریخ در این نوع رابطه ها است. بعد از بعثت پیامبر اسلام، تا مدت ها که محدودۀ جغرافیای اسلام، محدود به قسمتی از شبه جزیرۀ عربستان بود، و به علت ارتباط های مختصر مسلمانان، و کم بودن وقایع مهم عمومی، نبود تاریخ؛ به معنای نبودن مبدئی برای دانستن زمان و مقایسۀ زمانی وقوع رویدادها، مشکلی ایجاد نمی کرد. مبدأ تاریخ در شبه جزیره عربستان تا قبل از اسلام در هر نسلی نسبت به نسل دیگر متفاوت بود و به عنوان نمونه، از واقعۀ مهم لشکرکشی ابرهه برای نابودی کعبه، و نابودی این لشکر، به عنوان معیار سنجش زمانی استفاده می کردند.[1]
بعد از اسلام به دلائلی که بیان شد، و تا مدت ها، مبدأ تاریخ مشخصی برای مسلمانان وجود نداشت، و احیاناً از همان تاریخ "عام الفیل" استفاده می شد. ولی بعد از آن که جغرافیای کشورهای اسلامی در زمان خلفاء بسیار گسترده شد و فرمان های حکومتی و نظام اداری وسیع جهت ادارۀ حکومت، تشکیل شد، وجود مبدأ تاریخ به منظور تنظیم نامه ها و فرمان های دولتی و .. ضروری به نظر می رسید.
بنابر نقل کتاب های تاریخی، ابوموسی اشعری در نامه ای که به خلیفۀ دوم می نویسد، از نبودن تاریخ، در نامه های حکومتی که برایش فرستاده می شود، شکایت می کند و می گوید: ای خلیفه! برای ما از تو نامه هایی می رسد که فاقد تاریخ است![2]
خلیفۀ دوم در سال شانزدهم[3] یا هفدهم و یا هجدهم[4] بعد از هجرت پیامبر(ص)، اصحاب پیامبر (ص) را جمع می کند تا با آنان دربارۀ این مشکل مشورت کند.
در این شوری، عده ای گفتند: تاریخ را مانند مردم فارس حساب می کنیم؛ یعنی وقایع تاریخی را نسبت به پادشاهان می سنجیم، -مثلاً می گوییم این واقعه در زمان حکومت فلان پادشاه اتفاق افتاد-. عده ای گفتند: مانند مردم روم، وقایع تاریخی را نسبت به پادشاهی اسکندر مقدونی می سنجیم. این نظریات در شورا ردّ شد.
عدۀ دیگر گفتند: مبدأ تاریخ را میلاد پیامبر اکرم (ص) قرار می دهیم و برخی مبعث پیامبر و گروهی دیگر وفات پیامبر(ص) را پیشنهاد کردند. همۀ این نظریات در شورای صحابه مورد پذیرش واقع نشد.
بنابر تصریح یعقوبی (م بعد 292)،[5] طبری( م 310)،[6] مسعودی (م 346)،[7] ابن اثیر (م 630)[8] و ذهبی (م 748)،[9] خلیفۀ دوم از امام علی(ع) مشورت گرفت و نظر امام علی (ع) در این شورا، آن بود که مبدأ تاریخ مسلمانان، هجرت پیامبر اکرم(ص) از مکه به مدینه باشد. سپس همین نظر توسط خلیفۀ دوم برگزیده شده و به دفاتر حکومتی اعلام شد.
بعد از آن بود که تمام وقایع مهم اسلامی از جمله غزوات پیامبر(ص)، به ویژه حوادثی که بعد از هجرت اتفاق افتاده بود، با این مبدأ تاریخی سنجیده می شد.
[1] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص392، دار التراث، بیروت، 1387ق.
[2] مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الأمم، ج 1، ص413، انتشارات سروش، تهران، 1379ش.
[3] ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام، ج 3، ص 16، دار الکتاب العربی، بیروت، 1413ق.
[4] ابن کثیر دمشقی، عماد الدین، البدایة و النهایة، ج 3، ص207، دار الفکر، بیروت، 1407ق.
[5] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص145، دار صادر، بیروت، بی تا.
[6] تاریخ طبری، ج 4،ص 38 و 39.
[7] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج 4، ص300، دار الهجره، قم، 1409ق.
[8] ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص11، دار صادر، بیروت، بی تا.
[9] تاریخ الإسلام، ج 3، ص 163.