لطفا صبرکنید
بازدید
25401
25401
آخرین بروزرسانی:
1395/09/13
خلاصه پرسش
معنای عبارات «تغییر و تغیّر» و «تعیین و تعیّن» که در منابع اسلامی از آنها استفاده میشود چیست؟
پرسش
معنای «تعیین و تعیّن» و «تغییر و تغیّر» چیست؟ تفاوت و شباهتهای «تعیین» با «تعیّن» و «تغییر» با «تعیّن» دارد؟ چیست؟
پاسخ اجمالی
الف. معنای تغییر و تغیّر در لغت و اصطلاح
«تغییر» و «تغیّر» از ماده «غیر»؛ به معناى «تغییر صورت چیزى بدون تغییر ذات آن»، «تبدیل به غیر»،[1] «تحوّل و دگرگون شدن چیزی»،[2] است.
این دو کلمه؛ در اصطلاح فقهی، فلسفی و عرفانی به کار رفته است:
1. در اصطلاح فلسفی و عرفانی؛ یعنی چیزی به حالتی دربیاید که قبلاً نبوده است.[3] مفهومى است که براى انتزاع آن باید دو چیز یا دو حالت یا دو جزء یک چیز را در نظر گرفت که یکى زایل شود و دیگرى جایگزین آن گردد و حتى میتوان معدوم شدن چیزى را تغیّر نامید از آن جهت که وجود آن تبدیل به غیر وجود (یعنى عدم) میشود، گویا اینکه عدم واقعیتى ندارد. حدوث را نیز میتوان تغیّر نامید از آن جهت که عدم سابق تبدیل به وجود میگردد.[4]
2. در اصطلاح فقهی؛ یعنی استحاله شدن، تبدیل شدن به چیز دیگری غیر از آن چیز اول که مربوط به جسم میباشد.[5]
3. در اصطلاح عرفانی؛ تغییر و تغیّر راجع به دگرگونی حالات روحی و نفسانی میباشد و کاری به دگرگونی جسمی ندارد.
شباهتهای تغییر و تغیّر از لحاظ ثمره و نتیجه مثل هم هستند. مثلاً هر دو از لحاظ جسمی یا روحی دگرگون شدهاند.
تفاوت آنها در کیفیت تغییر و دگرگونی است. در تغییر، از اول قصد دگرگون شدن هست ولی در تغیّر اینطور نیست.
ب. «تعیین» و «تعیّن» در لغت و اصطلاح
تعیین و تعیّن در لغت؛ به معنای اختصاص دادن و لازم شدن چیزی بر چیز دیگر است،[6] اما در اصطلاح علمی:
1. اصطلاح تعیین و تعیّن در اصول فقه در بحث اقسام وضع کاربرد دارند؛ مثلاً وضع تعیّنی به این معنا است که زیاد بهکاربردن لفظ در یک معنا به حدى رسیده است که خودبخود تعیّن پیدا کرده و مختص به این معنا شده بهطورى که هرگاه انسان آنرا میشنود ذهنش به همین معناى جدید منتقل میشود.[7] اما تعیین، حالت خودبخودی نداشته و نیاز به وضع دارد.
2. در فلسفه و کلام و عرفان؛ به معنای امری است که یک شیء با آن منفرد میگردد و از بقیه چیزها امتیاز پیدا میکند، بهطوری که دیگر اشیا در آن هیچگونه اشتراکی ندارند.[8]
ناگفته نماند که؛ در متون عرفانی، تعیّن بیشتر به معنای تمیّز ذات حق تعالی در هر مرتبه از مراتب ظهور است.[9]
ثمره عملی و نتیجه کار دو لفظ تعیین و تعیّن یکی است، و برای حکم کردن درباره آنها فرقی بین آنها نیست. اما تفاوت آنها در چگونگی مشخص شدن چیزی برای چیزی است.
«تغییر» و «تغیّر» از ماده «غیر»؛ به معناى «تغییر صورت چیزى بدون تغییر ذات آن»، «تبدیل به غیر»،[1] «تحوّل و دگرگون شدن چیزی»،[2] است.
این دو کلمه؛ در اصطلاح فقهی، فلسفی و عرفانی به کار رفته است:
1. در اصطلاح فلسفی و عرفانی؛ یعنی چیزی به حالتی دربیاید که قبلاً نبوده است.[3] مفهومى است که براى انتزاع آن باید دو چیز یا دو حالت یا دو جزء یک چیز را در نظر گرفت که یکى زایل شود و دیگرى جایگزین آن گردد و حتى میتوان معدوم شدن چیزى را تغیّر نامید از آن جهت که وجود آن تبدیل به غیر وجود (یعنى عدم) میشود، گویا اینکه عدم واقعیتى ندارد. حدوث را نیز میتوان تغیّر نامید از آن جهت که عدم سابق تبدیل به وجود میگردد.[4]
2. در اصطلاح فقهی؛ یعنی استحاله شدن، تبدیل شدن به چیز دیگری غیر از آن چیز اول که مربوط به جسم میباشد.[5]
3. در اصطلاح عرفانی؛ تغییر و تغیّر راجع به دگرگونی حالات روحی و نفسانی میباشد و کاری به دگرگونی جسمی ندارد.
شباهتهای تغییر و تغیّر از لحاظ ثمره و نتیجه مثل هم هستند. مثلاً هر دو از لحاظ جسمی یا روحی دگرگون شدهاند.
تفاوت آنها در کیفیت تغییر و دگرگونی است. در تغییر، از اول قصد دگرگون شدن هست ولی در تغیّر اینطور نیست.
ب. «تعیین» و «تعیّن» در لغت و اصطلاح
تعیین و تعیّن در لغت؛ به معنای اختصاص دادن و لازم شدن چیزی بر چیز دیگر است،[6] اما در اصطلاح علمی:
1. اصطلاح تعیین و تعیّن در اصول فقه در بحث اقسام وضع کاربرد دارند؛ مثلاً وضع تعیّنی به این معنا است که زیاد بهکاربردن لفظ در یک معنا به حدى رسیده است که خودبخود تعیّن پیدا کرده و مختص به این معنا شده بهطورى که هرگاه انسان آنرا میشنود ذهنش به همین معناى جدید منتقل میشود.[7] اما تعیین، حالت خودبخودی نداشته و نیاز به وضع دارد.
2. در فلسفه و کلام و عرفان؛ به معنای امری است که یک شیء با آن منفرد میگردد و از بقیه چیزها امتیاز پیدا میکند، بهطوری که دیگر اشیا در آن هیچگونه اشتراکی ندارند.[8]
ناگفته نماند که؛ در متون عرفانی، تعیّن بیشتر به معنای تمیّز ذات حق تعالی در هر مرتبه از مراتب ظهور است.[9]
ثمره عملی و نتیجه کار دو لفظ تعیین و تعیّن یکی است، و برای حکم کردن درباره آنها فرقی بین آنها نیست. اما تفاوت آنها در چگونگی مشخص شدن چیزی برای چیزی است.
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص 619، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1412ق.
[2]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 5، ص 40، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[3]. جرجانى، سید شریف على بن محمد، کتاب التعریفات، ص 28، تهران، ناصر خسرو، چاپ چهارم، 1370ش.
[4]. مصباح، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 226، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1366ش.
[5]. ر. ک: جمعی از پژوهشگران زیر نظر هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت(ع)، ج 2، ص 550 – 552، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، چاپ اول، 1426ق.
[6]. لسان العرب، ج 13، ص 309؛ جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج 6، ص 2171، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، 1376ق.
[7]. ر. ک: محمدى، على، شرح اصول استنباط، ج 1، ص 34 - 33، قم، دارالفکر، چاپ سوم؛ «اقسام وضع در اصول فقه»، سؤال 64515.
[8]. فارابی، محمد بن محمد، التعلیقات، ج 1، ص 143، تهران، چاپ جعفر آل یاسین، 1371ش؛ کتاب التعریفات، ص 28؛ حلّی، حسن بن یوسف، ایضاح المقاصد من حکمة عین القواعد، ج 1، ص 48، تهران، چاپ علینقی منزوی، 1337ش؛ زنوزی، عبداللّه بن بیرمقلی، لمعات الهیّه، ج 1، ص 76، تهران، چاپ جلال الدین آشتیانی، 1355ش.
[9]. خوارزمی، حسین بن حسن، شرح فصوص الحکم، ج 1، ص 25، تهران، چاپ نجیب مایل هروی، 1364ش؛ جامی، عبدالرحمان بن احمد، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ج 1، ص 34، تهران، چاپ ویلیام چیتیک، 1370ش.
نظرات