جستجوی پیشرفته
بازدید
14538
آخرین بروزرسانی: 1393/04/12
خلاصه پرسش
خواجه نصیر طوسی که بود؟ و ابن تیمیه و ابن قیّم درباره او چه نظری دارند؟
پرسش
خواجه نصیر طوسی که بود؟ نظر علمای اهل سنت؛ مانند ابن تیمیه و ابن قیّم درباره او چیست؟ لطفاً جوابتان مستند باشد.
پاسخ اجمالی
خواجه نصیرالدین طوسی(597 – 672ق) از بزرگ‌ترین علمای شیعی است که در علوم مختلفی صاحب‌نظر بود. او خدمات شایانی جهت حفظ اساس اسلام و نیز پیشبرد مکتب تشیع انجام داده است. خواجه طوسی در علومی؛ مانند اخلاق، ریاضیات، هندسه، مثلثات، فلسفه، کلام و نجوم دارای تألیفات است.
محقق طوسی، در ابتدای حمله مغول جهت حفظ جان خود به قلاع اسماعیلیه پناه برد، اما در نهایت برای حفظ جان مردم و نیز پاسداشت از ذخایر فرهنگی مسلمانان، با مغولان همکاری کرد.
شاید شیعه بودن خواجه دلیلی بود که با بهانه‌هایی مانند همکاری با مغول، مورد انتقاد شدید افرادی چون ابن تیمیه و ابن قیم قرار گیرد.
 
پاسخ تفصیلی
یکى از ستارگان درخشان علم و دانش در فرهنگ ایران‌زمین در عهد مغول، محمد بن محمد بن حسن مشهور به محقق و خواجه نصیر طوسی است که در سال 597 ق[1] در جهرود قم[2] یا در طوس[3] متولد شد. برخی اصلیت خواجه نصیر را از ساوه دانسته‌اند که اجدادش از آن‌جا به طوس نقل مکان کرده و خواجه در طوس متولد شده است.[4] پدرش محمد بن حسن از فقهاى امامیه و محدّثان طوس بود[5] و خواجه تحت تربیت چنین پدر دانشمندى پرورش یافته است.
اصحاب رجال تردیدى ندارند ‌که خواجه نصیر شیعه بود. در آثار موجود او چندین رساله است که شیعه امامى بودن او را محرز می‌سازد،[6] از آن جمله «رسالة الإمامة(تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل)» است که تلخیص و تحلیل انتقادى کتاب «محصل أفکار المتقدمین و المتأخرین» فخر رازى می‌باشد.
تحصیلات
خواجه نصیر، در آغاز کودکى، قرآن مجید، اقسام علوم ادبى از قبیل صرف و نحو و اشتقاق و مبانى علل و لغت و مقدمات منطق و حکمت و علوم عقلی را فرا گرفت و احادیث نبوى و آثار بزرگان دین را آموخت و در نزد پدر به تحصیل علم فقه و اصول و حدیث پرداخت. در این دوران به تحصیل علوم ریاضى نیز رو آورد. از جمله اساتید وی معین الدین سالم بن بدران مصری، شیخ ابوالسعادات اصفهانی و قطب الدین مصری هستند.[7]
او بعد از وفات پدرش در نیشابور اقامت گزید.[8] و نزد بسیارى از فقها و حکماى عصر خویش بهره برد و به رتبه علمى والایى دست یافت.
تألیفات محقق طوسی
محقق طوسی داراى کتاب‌ها و رساله‌هاى بسیارى در موضوعات گوناگون است. او در کلام شیعی، حکمت و فلسفه و ریاضیات از درخشان‌ترین چهره‌های اسلامی بود.
برخی از تألیفاتشان عبارتند از:
1. «آداب المتعلمین»؛ رساله‌اى درباره آداب تعلیم طلاب و محصلان و مراتب اخلاقى آنهاست که به فارسى ترجمه شده است.  
2. «اخلاق ناصری»؛ این کتاب از مهم‌ترین رساله‌هاى حکمت عملى در دوره اسلامى است که تلفیقى از دیدگاه فلسفى و علمى یونانى و دیدگاه اسلامى بوده و به انسان، خانواده و جامعه می‌پردازد.
3. «اوصاف الاشراف»؛ در آن، اخلاق اهل سیر و سلوک و قواعد ایشان را به خواهش خواجه شمس الدین جوینى شرح و توضیح داده است.
4. «تجرید الاعتقاد»؛ این کتاب از کتاب‌هاى مهم کلامی است که در تبیین عقاید امامیه نگاشته شده است.
5. «اساس الاقتباس»؛ غرض مؤلف از تألیف این کتاب ارزشمند، ارائه اثرى تحقیقى و جامع در علم منطق بود که هم آموخته‌هاى او را از دیگران در برگیرد و هم بر آراء و اندیشه‌هاى شخصى او در این علم مشتمل باشد.[9]
6. «شرح الاشارات و التنبیهات»‏؛ یکى از ارزشمندترین شرح‌های کتاب اشارات بو على سینا است که به زبان عربى نگاشته شده است.
 محقق طوسى، در مقدمه کتاب، غرض خود را از تألیف چنین شرحى، پاسخ به درخواست بعضى از دوستانش می‌داند که با دیدن شرح فخر رازى بر اشارات، متوجه گردیده‌اند که در واقع جرح است نه شرح؛ لذا از خواجه نصیر خواسته‌اند تا با شرح و توضیح مقاصد شیخ الرئیس، از ارزش و منزلت کتاب اشارات دفاع نماید.[10]
7. «تحریر اقلیدس» یا «تحریر اصول هندسه»؛ این کتاب درباره هندسه مسطحه، حساب و خواص اعداد و هندسه فضایى بحث می‌کند.
شاگردان
علمای بزرگی از محضر خواجه نصیر بهره‌ها بردند؛ از جمله:
1. علامه حلى؛
2. قطب الدین شیرازى؛
3. سید عبد الکریم بن أحمد ابن طاوس حلی؛‏
4. عبد الرزاق ابن الفوطی.[11]
علت حضور نصیرالدین طوسی در قلاع اسماعیلیه
در مدّت اقامت خواجه در طوس به‌واسطه پیچیدن آوازه علم و فضایل او، اسماعیلیه قهستان خواجه را پیش خود بردند و خواجه در خدمت محتشم قهستان یعنى ناصر الدّین عبد الرحیم بن ابى منصور که مردى فضل‌دوست و طالب ترجمه کتب حکمتى و اخلاقى از عربى به فارسى بود رفت و مورد احترام قرار گرفت و به تألیف کتاب پرداخت که از آن جمله کتاب مشهور «اخلاق ناصرى» است.‏[12]
سپس به قلعه الموت رفت؛‏ درباره دلیل رفتن خواجه به قلعه «الموت» نظریات متفاوتی وجود دارد؛ برخی نوشته‌اند در حمله هولاکوخان به ایران که ابتدا از خراسان و نیشابور شروع شد، اوضاع بسیار آشفته بود و عده‌ زیادی از مردم به دنبال یافتن پناهگاه امن به قلاع اسماعیلی که در مقابل لشکر مغول مقاومت کرده بود، پناه آوردند.[13]
برخی نیز گفته‌اند: خواجه نصیر نامه‌ای به ابن علقمی وزیر شیعی عباسیان نوشت تا به آن‌جا رفته و با کمک او به تبلیغ شیعه بپردازند، اما وزیر که زمینه را مساعد نمی‌دید پاسخ نامه او را نداد و با توجه به این‌که خراسان در معرض خطر حمله‌ مغول بود و خواجه در آن‌جا امنیت نداشت، مجبور شد برای حفظ جانش به دعوت ناصرالدین لبیک گفته و به قلعه‌ الموت برود.[14]
در این زمان که هولاکوخان از طرف خان مغول براى سرکوب اسماعیلیان راهى ایران شده بود، ناصر الدین فرمانرواى قلعه قهستان به راحتى تسلیم شد و وقتى هولاکوخان فضل و کمال خواجه را شنید او را ملازم خویش گردانید. و خواجه نصیر از آن روزگار به بعد همواره در خدمت هولاکو بود و به سبب اعتقادى که هولاکو به احکام نجومى وى داشت انفاس خواجه در او تأثیرى عظیم داشت.[15]
خواجه نصیر و سقوط عباسیان
اگر چه برخی نویسندگان سنی مذهب؛ مانند ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم و معدودی از مستشرقین، سقوط دولت عباسی به دست مغول را متوجه خواجه نصیر دانسته‌اند و بعضی شیعیان نیز در تحلیلی احساسی و در جهت مدح خواجـه این نظر را پذیرفته‌اند، ولی نویسندگان معاصر و یا نزدیک به عصر خواجه؛ نظیر حمدالله مستوفی اشاره‌ای به این مطلب نکرده‌اند[16] و اصولاً چنین چیزی از شأن عالم متعهدی چون نصیرالدین طوسی بعید است، و هیچ‌گاه مغول کافر بر مسلمان، اگر چه که سنی باشد ترجیحی نخواهد داشت.
به نظر می‌رسد امر دیگری که موجب شده این اتهام به خواجه نسبت داده شود، نقل بعضی منابع تاریخی در مورد تصمیم هولاکو به قتل خلیفه‌ عباسی و تردید و نگرانی او با وجود شایعه‌ زوال ناپذیری حکومت عباسیان و حدوث بلایای طبیعی در صورت صدمه به خلیفه می‌باشد.
آورده‌اند که هولاکو از خواجه نصیر چگونگی و حقیقت این مسئله را می‌پرسد و خواجه در پاسخ با اشاره به این مطلب که بسیاری از بزرگان دین و حتی خلفای عباسی تا کنون کشته شده‌اند ولی اتفاقی نیفتاده این شایعه را رد کند. در نتیجه هولاکو تصمیم خود مبنی بر قتل خلیفه و انقراض دولت عباسیان را عملی می‌سازد.[17]
 البته باید گفت؛ طبیعی است که دانشمندی چون محقق طوسی به هیچ وجه طرفدار شایعات و خرافات نبوده و بر اساس صداقت و علم راستینش گواهی داده است و مصلحتی هم نمی‌دیده تا به دروغِ مصلحتی تن بدهد؛ چرا که ممکن بود جانش نیز در خطر افتد، چنان‌که حسام الدین منجّم از نزدیکان خود هولاکو به دلیل درست نبودن پیشگوئیش کشته شد.[18]
بنابر این، چنین اتهامی را نمی‌توان به خواجه نصیر نسبت داد.
در این مورد تنها می‌توان گفت؛ این از الطاف الهی بود که باعث شد تا هنگام سقوط عباسیان دانشمندی؛ مانند خواجه نصیر در آن‌جا باشد و با هوش معنوی و استعدادهای خدادادیش به دفاع از آثار و فرهنگ اسلام و شیعه پرداخته و زمینه را برای مسلمان شدن مغولان و سرانجام تشیع سلاطینی چون محمد خدابنده توسط علامه حلی، فراهم نماید.[19]
فعالیت‌ها و خدمات محقق طوسی
1. حفظ جان مردم و علما: خواجه نصیر که خود به خوبی از خشونت‌های حملات مغول آگاه بود و آوازه‌ آن‌را در خراسان شنیده و در قلاع اسماعیلی به چشـم دیده بود، دریافت که مقابله با چنین لشکر خونریزی ممکن نیست؛ از این‌رو اولین قدم راه نجات را تنها در تسلیم و همراهی کردن با آنها دید و پیوسته مردم و سلاطین را سفارش به این امر نموده و بدین ‌وسیله سعی در کاهش تلفات و تخریب‌ها داشت، چنان‌که در حمله‌ هولاکو به قلمرو اسماعیلیان، رکن الدین خورشاه، آخرین حاکم آن‌جا به پیشنهاد خواجه و به همراه او تسلیم شدند[20] و در مسیر فتح بغداد نیز همواره با توصیه مردم به آرامش و تسلیم، باعث نجات آنها از هلاکت می‌شد.[21]
2. هنر نفوذ خواجه نصیر در سلاطین مغول: هوش سیاسی و استعداد خاصی که خواجه داشت باعث می‌شد از علوم مختلفی که در سینه داشت بهترین استفاده را برده و در قلب حکومت مغول نفوذ نماید. بویژه در جایی ‌که سلاطین مغول بسیار علاقه‌مند به پیشگویان و منجّمان بودند، از علم نجومش در این راه بهترین بهره را گرفت؛ و همین امر باعث شده بود چنان در هولاکو نفوذ کند که بدون اذن او سوار بر مرکب نشده و به مسافرت نرود و در هر جایی ‌که خواجه صلاح بداند اموال را خرج کند.[22]
روش‌های خاص نفوذ هوش‌مندانه خواجه نصیر در سلاطینی؛ مانند هولاکو بود که توانست فرهنگ و تمدن اسلامی را از طوفان حمله مغول به سلامت عبور داده و مغولانی را که کمر به نابودی اسلام بسته بودند به حامیان و مروّجان دین تبدیل نماید.[23]
3. حفظ کتب اسلامی و منابع شیعی با تأسیس کتابخانه: از جمله اقدامات مهم خواجه نصیر در جهت حفظ فرهنگ اسلام و تشیع، جمع‌آوری کتاب‌ها از کتابخانه‌هایی؛ مانند بغداد، شام و.. بود که در جریان حمله‌ مغول تخریب شده بودند و انتقال همه آثار به کتابخانه‌ای که در کنار رصدخانه مراغه ساخته بود. به این صورت خواجه توانست بسیاری از منابع ارزش‌مند شیعه را در آن‌جا حفظ کرده و از دست‌رسی تاراج مغول دور نگهدارد. تعداد کتاب‌های این کتابخانه‌ عظیم را بالغ بر چهارصدهزار جلد برشمرده‌اند.[24]
4. توسعه‌ مکتب تشیع با تقویت علوم شیعه: شاید بتوان عمده خدمات خواجه را، خدمات علمی او به جهان اسلام دانست که بیشتر دوران حیاتش را به آن اختصاص داده بود. حتی زمانی ‌که به عنوان وزیر هولاکو مطرح شده و ظاهراً به جمع سیاستمداران پیوست، چندان در امور سیاسی دخالت نکرده و همه وقتش را صرف ترویج علم و معرفت و رواج شیعه و تحکیم پایه‌های آن نمود.[25] خدمات علمی خواجه در رشته‌های مختلف علوم مانند علم کلام، فلسفه، عرفان، و اخلاق و تربیت که در آثار و تألیفات او به روشنی دیده می‌شود.[26]
سرانجام خواجه نصیر الدین طوسی(ره) در سال 672 هـ. ق در بغداد رحلت نمود و در شهر کاظمین مدفون گردید.[27]
تهمت و دشنام به خواجه نصیر از سوی برخی از اهل سنت
با آنکه خواجه نقش مهمی در حفظ مسلمانان و ذخایر اسلامی داشت، اما احتمالاً به دلیل همکاری با مغول و از آن مهم‌تر شیعه بودن، آماج انتقاداتی از سوی مخالفانش قرار گرفت و افرادی چون ابن تیمیه، ابن قیّم و سبکى به او تهمت‌هایی زده‌ و سخنان ناروایی گفته‌اند.
ابن ‌تیمیه‌ رساله‌ای‌ در ردّ نصیریه -‌ که‌ فرقه‌ای‌ از غلات‌ شیعه‌ و از پیروان ‌»محمدبن‌ نصیر نُمَیری» هستند- نوشته، می‌گوید: «...قوم‌ مغول‌ وارد بلاد اسلام‌ شدند و خلیفه‌ را کشتند و این‌ کار جز به‌ یاری‌ و معاونت‌ این‌ گروه‌ صورت‌ نگرفت؛ زیرا مرجع‌ و مقتدای‌ آنها نصیرالدین‌ طوسی‌ بود که‌ در الموت‌ وزارت‌ ملاحده‌ را داشت‌ و او بود که‌ هولاکو را به‌ کشتن‌ خلیفه‌ اسلام‌ واداشت... ظاهر مذهب‌ این‌ گروه‌ رفض‌ و باطنش‌ کفر صریح‌ است».[28]
ابن عماد در شذرات الذهب از «اغاثه اللهفان من مکاید الشیطان» ابن قیم جوزیه نقل می‌کند: «چون نوبت به یاور شرک و کفر، و وزیر ملحد ملاحده (اسماعیلیّه) نصیر طوسى رسید که اکنون وزارت هولاکو را یافته بود، خویش را از پیروى رسول اکرم و پیروان دین او کنار کشید و آنان را عرضه تیغ گردانید تا از ملحدان اسماعیلى خلاص گشت. او بود که خلیفه و قضات و محدّثان را به قتل رسانید و فیلسوفان را زنده گذاشت که برادران او بودند، و منجّمان و طبیعت‌شناسان و جادوگران را گرامى داشت و اوقاف و مدارس و مساجد را بست و رواتب آنها را فسخ کرد و مخصوص خود و یارانش ساخت. در کتاب‌هاى خود معاد را باطل شمرد، و صفات پروردگار را از علم و قدرت و سمع و بصر و حیات و جز آنها انکار کرد...و خواست تا اشارات امام ملحدان ابن سینا را جاى قرآن قرار دهد...و سرانجام سحر آموخت و ساحر گشت و بتان را عبادت می‌کرد».[29]
سبکى می‌گوید «به هولاکو گفتند: اگر خون این خلیفه ریخته شود، جهان به شیون و زارى برخیزند و سبب خرابى دیار تو شود، چه پسر عموى رسول اکرم و خلیفه خدا در زمین است. پس شیطان مبین نصیر الدین طوسى حکیم برخاست و گفت: او را به نحوى می‌توان کشت که خونش بر زمین ریخته نشود، و این نصیرالدین سخت‌ترین مردم بر مسلمانان بود. پس به اشارت او خلیفه را در نمد پیچیدند، و لگدمالش کردند تا جان داد!».[30]
 

[1]. حسینى جلالى، سید محمد حسین، فهرس التراث، ج ‏1، ص 662، قم، دلیل ما، 1422ق؛ صفدی، خلیل بن أیبک، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 147، بیروت، دار إحیاء التراث، 1420ق.
[2]. راوندى‏، مرتضى، تاریخ اجتماعى ایران، ج ‏10، ص 373، تهران، انتشارات نگاه‏، چاپ دوم، 1382ش؛ آشتیانى، عباس اقبال، تاریخ مغول، ص 501، تهران، امیر کبیر، چاپ هشتم، 1384ش؛ بابانی بغدادی، إسماعیل بن محمد أمین، هدیة العارفین أسماء المؤلفین و آثار المصنفین، ج 2، ص 131، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.
[3]. ابن شاکر، محمد، فوات الوفیات، ج 3، ص 252، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1973 – 1974م؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج ‏50، ص 115، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق؛ سبحانی، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، ج ‏7، ص 244، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، 1418ق.
[4]. مستوفى قزوینى، حمد الله بن ابی‌بکر، تاریخ گزیده، ص 705، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، 1364ش.
[5]. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، أمل الآمل، ج ‏2، ص 259، بغداد، مکتبة الأندلس، 1385ق.
[6]. حلبی، على اصغر، تاریخ علم کلام در ایران و جهان‏، ص 278 – 279، تهران، اساطیر، چاپ دوم، 1376ش.
[7]. الوافی بالوفیات، ج 1، ص 147؛ امین، ‏سید حسن، مستدرکات ‏أعیان ‏الشیعة، ج ‏1، ص 199 – 200، بیروت، دار التعارف للمطبوعات‏، 1408ق؛ موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج ‏7، ص 244؛ مدرس رضوی، محمد تقی، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، ص 6، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 1370ش.
[8]. موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج ‏7، ص 244.
[9]. ر.ک: نصیرالدین طوسی، محمدبن محمد، اساس الاقتباس‏، مقدمه مؤلف، ص 3، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1367ش.‏
[10]. خواجه نصیر الدین طوسى‏، شرح الاشارات و التنبیهات‏، مقدمه شارح، ج ‏1، ص 1 – 2، قم، نشر البلاغة، چاپ دوم، 1375ش.
[11]. موسوعة طبقات‏ الفقهاء، ج ‏7، ص 245.
[12]. تاریخ مغول، ص 502؛ صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج ‏3، بخش ‏2، ص 1200، تهران، انتشارات فردوس‏، چاپ هشتم، 1378ش.
[13]. تاریخ مغول‏، ص 501؛ ‏ مستدرکات ‏أعیان ‏الشیعة، ج ‏1، ص 197؛ موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج ‏7، ص 244.
[14]. نوایى‏، عبد الحسین، رجال کتاب حبیب السیر، ص 39، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى‏، چاپ دوم، 1379ش.
[15]. موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج ‏7، ص 245؛ رجال کتاب حبیب السیر، ص 39؛ الوافی بالوفیات، ج 1، ص 147؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج ‏3، بخش ‏2، ص 1200.
[16]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا دولت صفوی، ص 642 و 646، تهران، نشر علم، چاپ سوم، 1388ش.
[17]. همان، ص 650.
[18]. رجال کتاب حبیب السیر، ص 41 – 42؛ تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا دولت صفوی، ص 650.
[19]. ر.ک: تاریخ مغول، ص 317؛ جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست‏، ج ‏1، ص 451، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه‏، چاپ اول، 1379ش.
[20]. تاریخ اجتماعى ایران، ج ‏2، ص 304؛ تاریخ مغول، ص 175.
[21]. تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا دولت صفوی، ص 655.
[22]. الوافی بالوفیات، ج 1، ص 147 – 148؛ تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا دولت صفوی، ص 653 – 654.
[23]. ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج 2، ص 738، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ سوم، 1388ش.
[24]. تاریخ ‏الإسلام، ج ‏50، ص 114؛ تاریخ اجتماعى ایران، بخش‏1ج ‏8، ص 624؛ تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا دولت صفوی، ص 654.
[25]. یوسفی راد، مرتضی، اندیشه سیاسی خواجه نصیرالدین طوسی، ص 27، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1380ش.
[26]. ر.ک: همان، ص 21؛ نشریه فرهنگ (ویژه بزرگداشت خواجه نصیر طوسی)، ص 247، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات، سال پانزدهم، زمستان 1381ش و سال شانزدهم بهار 1382ش؛ پور جوادی، نصرالله، وسل، ژیوا، دانشمند طوس(مجموعه مقالات گردهمایی علم و فلسفه در آثار خواجه نصیر)، ص 50، تهران، مرکز نشر دانشگاهی و انجمن ایران شناسی فرانسه در ایران، چاپ اول، 1379ش.
[27]. الوافی بالوفیات، ج 1، ص 150 – 151؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج ‏7، ص 243 و 246.
[28]. ابن تیمیة حرانی حنبلی، أحمد بن عبد الحلیم، الفتاوى الکبرى، ج 3، ص 507، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1408ق.
[29]. ابن عماد حنبلی، عبد الحی بن احمد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج ‏7، ص 592، دمشق، بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، 1406ق.
[30]. سبکی، عبد الوهاب بن تقی الدین، طبقات الشافعیة الکبرى، ج 8، ص 271، بی‌جا، هجر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ دوم، 1413ق.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها